(گزارش شده)
فیک: black fate
پارت37
ویو ای ان~~~~
=چشاشو از هم فاصله داد با سقف سفید روبه رو شد این دقیقا ۳۶ مین روز نبودن انیش بود...هیچ حالش خوب نبود...تنها یه نامه هایی میومد...که...انیش حالش خوبه...همه جارو گشته بود زیر اقانوساهم گشته بودن ولی نبود...
ای ان: یه روز کوفتی...
=از جاش بلند شد و به سمت مستر رفت و بعد کارای لازم...رفت پایین مثل همه سر میز نشست و صبونه شو خورد
یوری: خبری نیس...
لینو: نه...
مینا: پس اون نامه ها... چی ان
لینو: مطمئنم اون شب اون تیر اندازی و همه چیز برنامه ریزی شده بود..
و انیش و دزدیدن
اونهی: از,کسی شک دارید
لینو: صد درصد اون حانواده ی لی...
سوهو: چزا اونا حتا لی فلیکس هم...زخمی شد...
ای ان: شما چقدر ساده اید منم به اونا شک دارم...
لینو: اونا باهوش در عینوحال خیلی احمق بود
یوری:.چرا...!
=پوزخندی زد نگاهشو به مرد داد
لینو: چرا بین اون همه فقط,لی فلیکس چرا اولین تیر هم.به اون خورد
اونا واقعا احمقن...این قضیه فاش,میشه...و مطمئنم زیر سر اوناست
=زن که تمام موقع بغض کرده بود با داد لب زد:
مینا: همش.تقصر توئه سوهو اگه...اونارو دعوت نمیکردی این بلا سر دخترم.نمی اومد...ما نمیدونیم که حالش چطوره کجاس...غذا داره...چه کاری باهاش کردن...شبا از فکر خیال اون کابوس میبینم...اصلا خوابیدم...تو با دعوت کردن دشمنامون...همه چیز و بد کردی دختر مونو قربانی کردی تو میدونستی انیش از وقتی به دنیا اومد جلو چشم.همه بود...به خصوص دشمنامون
=بدون حرفه دیگه به سمت اتاق رفت و در و بست...
ای ان: من میرم...
لینو: وایسا...من میام باهم بریم...
ای ان: باشه...
=هردو پسر بلند شد و از خونه خارج شدن و به کمپانی رفتن..
ویو انیش~~~~
= ۹ شب بود دو روز از اون اتفاق گذشته بود و یه لحظه ایم..از,اتاق بیرون نمی رفت و فلیکس هنوز نیومده بود توی اتاق...در اصل انیش نمیزاشت....
فلیکس: انیش
انیش: دوباره...چی میخوای...
فلیکس: هیچی اها راستی اومدم که جلوی خودت زنگ بزنم ای ان و ازت حالت بهش بگم ولی صدات در بیاد بد تموم میشه...
=دختر که بغض کرده بود سری به نشدنه ی تایید تکون داد
صدای زنگ خوردن توی اتاق میپیچید
ای ان: الو....بفرمایید
فلیکس: ای ان..
ای ان: خودمم شما...؟!
فلیکس: اینکه من کیم مهم نیس...فقط گفتم یه مهم بگم...
ادامه دارد.
حمایت کنید
#فیک
#گزارش.شده
پارت37
ویو ای ان~~~~
=چشاشو از هم فاصله داد با سقف سفید روبه رو شد این دقیقا ۳۶ مین روز نبودن انیش بود...هیچ حالش خوب نبود...تنها یه نامه هایی میومد...که...انیش حالش خوبه...همه جارو گشته بود زیر اقانوساهم گشته بودن ولی نبود...
ای ان: یه روز کوفتی...
=از جاش بلند شد و به سمت مستر رفت و بعد کارای لازم...رفت پایین مثل همه سر میز نشست و صبونه شو خورد
یوری: خبری نیس...
لینو: نه...
مینا: پس اون نامه ها... چی ان
لینو: مطمئنم اون شب اون تیر اندازی و همه چیز برنامه ریزی شده بود..
و انیش و دزدیدن
اونهی: از,کسی شک دارید
لینو: صد درصد اون حانواده ی لی...
سوهو: چزا اونا حتا لی فلیکس هم...زخمی شد...
ای ان: شما چقدر ساده اید منم به اونا شک دارم...
لینو: اونا باهوش در عینوحال خیلی احمق بود
یوری:.چرا...!
=پوزخندی زد نگاهشو به مرد داد
لینو: چرا بین اون همه فقط,لی فلیکس چرا اولین تیر هم.به اون خورد
اونا واقعا احمقن...این قضیه فاش,میشه...و مطمئنم زیر سر اوناست
=زن که تمام موقع بغض کرده بود با داد لب زد:
مینا: همش.تقصر توئه سوهو اگه...اونارو دعوت نمیکردی این بلا سر دخترم.نمی اومد...ما نمیدونیم که حالش چطوره کجاس...غذا داره...چه کاری باهاش کردن...شبا از فکر خیال اون کابوس میبینم...اصلا خوابیدم...تو با دعوت کردن دشمنامون...همه چیز و بد کردی دختر مونو قربانی کردی تو میدونستی انیش از وقتی به دنیا اومد جلو چشم.همه بود...به خصوص دشمنامون
=بدون حرفه دیگه به سمت اتاق رفت و در و بست...
ای ان: من میرم...
لینو: وایسا...من میام باهم بریم...
ای ان: باشه...
=هردو پسر بلند شد و از خونه خارج شدن و به کمپانی رفتن..
ویو انیش~~~~
= ۹ شب بود دو روز از اون اتفاق گذشته بود و یه لحظه ایم..از,اتاق بیرون نمی رفت و فلیکس هنوز نیومده بود توی اتاق...در اصل انیش نمیزاشت....
فلیکس: انیش
انیش: دوباره...چی میخوای...
فلیکس: هیچی اها راستی اومدم که جلوی خودت زنگ بزنم ای ان و ازت حالت بهش بگم ولی صدات در بیاد بد تموم میشه...
=دختر که بغض کرده بود سری به نشدنه ی تایید تکون داد
صدای زنگ خوردن توی اتاق میپیچید
ای ان: الو....بفرمایید
فلیکس: ای ان..
ای ان: خودمم شما...؟!
فلیکس: اینکه من کیم مهم نیس...فقط گفتم یه مهم بگم...
ادامه دارد.
حمایت کنید
#فیک
#گزارش.شده
۲.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.