part⁴
part⁴
ویو لونا
رو مبل نشسته بودیم که دستیار اومد با عجله اومد و
گفت آقای کیم پدربزرگتون کارتون داره لطفاً برید به اتاق جلسه.
تهیونگ و جیمین بلند شدند و خواستند برند که دستیار
گفت:گفتن خانم لونا هم بیان.
بلند شدم و باهاشون رفتم به یه اتاق
رئیس روز یک مبل چرم نشسته بود و
گفت:بشنید
خواستم بشینم که
گفت:اونجا نشید بیا کنار من بشین.
تهیونگ و جیمین تعجب کرده بودن قیافه هاشون داد میزد
نشستم و یه خانومی قهوه آورد یکم خوردم
نویسنده
که تهیونگ
گفت:پدربزرگ این دختر کیه؟
(علامت رئیس_)
_الان میگم ،
ایشون پارک لونا هستن قراره به مدت یک سال تو این خونه زندگی کنه و تو شرکت کار کنه.
جیمین:برای چی؟
_به خودم مربوطه
تهیونگ:حالا چه سودی براش داره؟
_پولدار میشه
جیمین:مگه پول نداره؟
لونا سرش و انداخت پایین و با بغض گفت:خب من مثل شما مامان و بابا و پدربزرگ پولدار ندارم من حتی خودشونم ندارم
یهو لونا با گریه بدوبدو رفت بیرون
تهیونگ:بیچاره
_جیمین مرض داری
جیمین :ببخشید
ویو لونا
داشتم گریه میکردم که که یهو یکی دستش و گذاشت رو شونم نگاه مردم دیدم اون اون...
ویو لونا
رو مبل نشسته بودیم که دستیار اومد با عجله اومد و
گفت آقای کیم پدربزرگتون کارتون داره لطفاً برید به اتاق جلسه.
تهیونگ و جیمین بلند شدند و خواستند برند که دستیار
گفت:گفتن خانم لونا هم بیان.
بلند شدم و باهاشون رفتم به یه اتاق
رئیس روز یک مبل چرم نشسته بود و
گفت:بشنید
خواستم بشینم که
گفت:اونجا نشید بیا کنار من بشین.
تهیونگ و جیمین تعجب کرده بودن قیافه هاشون داد میزد
نشستم و یه خانومی قهوه آورد یکم خوردم
نویسنده
که تهیونگ
گفت:پدربزرگ این دختر کیه؟
(علامت رئیس_)
_الان میگم ،
ایشون پارک لونا هستن قراره به مدت یک سال تو این خونه زندگی کنه و تو شرکت کار کنه.
جیمین:برای چی؟
_به خودم مربوطه
تهیونگ:حالا چه سودی براش داره؟
_پولدار میشه
جیمین:مگه پول نداره؟
لونا سرش و انداخت پایین و با بغض گفت:خب من مثل شما مامان و بابا و پدربزرگ پولدار ندارم من حتی خودشونم ندارم
یهو لونا با گریه بدوبدو رفت بیرون
تهیونگ:بیچاره
_جیمین مرض داری
جیمین :ببخشید
ویو لونا
داشتم گریه میکردم که که یهو یکی دستش و گذاشت رو شونم نگاه مردم دیدم اون اون...
۸۳۶
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.