وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p⁴¹
حس مالکیت تهیونگ روی ا.ت غیر قابل توصیف بود!
تهیونگ ا.ت رو روی موتور نشوند و ادامه داد: میرسونمت خونه..بعدشم هر کاری خواستی بکن..
لحن سرد و شکنندش موجب بغض مظلومانه ا.ت شد..
تهیونگ بی توجه به چشمای بغضی و خیس ا.ت سوار موتور شد و حرکت کرد
بر عکس همیشه وقتی روی موتور بود کلامی حرف نزد.. یا آهنگی نخوند.
قلبش درد داشت.اینو میشد از چشمای قهوه ایی رنگش فهمید
حال بدش از چشماش معلوم بود
ضربان قلبش نامنظم شده بود
انگار میخواست از کار بیوفته..ولی با هر بار فکر کردن به ا.ت تپش محکمی احساس میکرد
میدونست فقط آسیب میبینه..
با ترکیب صدای طلاییش با بغض دردناکش شروع کرد به آهنگ خوندن: I need you girl..
اشک های بی رنگ اما براقش روی گونه هاش سر خورد..
اشکاش رو پاک کرد و حرفاش رو از گلوش بیرون کشید: اهم.. رسیدیم!
به قدری حرصی بود که برای پیاده کردن ا.ت از موتور پایین نیومد و فقط منتظر موند تا ا.ت پیاده بشه..
بعد از اینکه مطمئن شد ا.ت پیاده شده خداحافظیه خشک و خالی نثار ا.ت کرد و از اونجا دور شد
تمام راه اشک میریخت..داد میکشید.
گوشه خیابون ترمز کرد و از موتور پیاده شد
سوییچ رو از روی موتور برداشت و شروع به حرکت کرد..
بدون توجه به اطراف فقط حرکت میکرد
نمیدونست داره کجا میره..
راه رو به پاهاش سپرده بود..
اشک میریخت و خودشو لعنت میکرد
لحظه ای صبر کرد و سرشو بالا اورد
اونجا چیکار میکرد؟
چرا باید میرفت خونه ا.ت؟
دلیلی نداشت..فقط زنگ رو فشرد و منتظر باز شدن در موند..
چند لحظه بعد در باز شد و چهره اوت دیده شد: تهیونگااا.. چیشدیییی؟
چرا گریه کردیییی؟؟
چیشدهه؟
تهیونگ با گریه های صدادار خودشو توی بغل ا.ت پرت کرد و جواب داد: خودت..عصبیم میکنی..دلیل آروم شدنم هم خودتی؟ انصافه؟؟ هم دردی هم مرهم؟ زخم میزنی..بعد برای اون زخم دارو میاری؟ چرا بدون تو نمیتونم؟
نفسم بند میاد..جون از بدنم میره..چیکار کردی با من؟
میخوام هر لحظه..هر ثانیه..هر دقیقه..هر ساعت..همیشه کنارم باشی..
میخوام همیشه بغلت کنم.دستاتو بگیرم.
تهیونگ با قدم های آروم همونطور که تو بغل ا.ت بود وارد خونه شد و توی راهرو ایستاد
ا.ت رو به دیوار چسبوند و شروع به حرف زدن کرد: مال خودمی..نمیدمت به هیچ بنی بشری.جئون تو رو میخواد؟ اگه بزارم..
برای خوشحال کردنت هر کیو بخوای ناراحت میکنم..جئون که کسی نیست
کمر ا.ت رو با دستاش حصار کرد و به خودش چسبوند..
لب های تهیونگ بی قرار تر از هر وقتی شروع به بوسیدن ا.ت کرد
لب هاش به قدری داغ بود که قابلیت سوزوندن لب های نرم و ظریف ا.ت رو داشت..
اینو پارت ۴۱
اسکی نروو
Kim Neela
تهیونگ ا.ت رو روی موتور نشوند و ادامه داد: میرسونمت خونه..بعدشم هر کاری خواستی بکن..
لحن سرد و شکنندش موجب بغض مظلومانه ا.ت شد..
تهیونگ بی توجه به چشمای بغضی و خیس ا.ت سوار موتور شد و حرکت کرد
بر عکس همیشه وقتی روی موتور بود کلامی حرف نزد.. یا آهنگی نخوند.
قلبش درد داشت.اینو میشد از چشمای قهوه ایی رنگش فهمید
حال بدش از چشماش معلوم بود
ضربان قلبش نامنظم شده بود
انگار میخواست از کار بیوفته..ولی با هر بار فکر کردن به ا.ت تپش محکمی احساس میکرد
میدونست فقط آسیب میبینه..
با ترکیب صدای طلاییش با بغض دردناکش شروع کرد به آهنگ خوندن: I need you girl..
اشک های بی رنگ اما براقش روی گونه هاش سر خورد..
اشکاش رو پاک کرد و حرفاش رو از گلوش بیرون کشید: اهم.. رسیدیم!
به قدری حرصی بود که برای پیاده کردن ا.ت از موتور پایین نیومد و فقط منتظر موند تا ا.ت پیاده بشه..
بعد از اینکه مطمئن شد ا.ت پیاده شده خداحافظیه خشک و خالی نثار ا.ت کرد و از اونجا دور شد
تمام راه اشک میریخت..داد میکشید.
گوشه خیابون ترمز کرد و از موتور پیاده شد
سوییچ رو از روی موتور برداشت و شروع به حرکت کرد..
بدون توجه به اطراف فقط حرکت میکرد
نمیدونست داره کجا میره..
راه رو به پاهاش سپرده بود..
اشک میریخت و خودشو لعنت میکرد
لحظه ای صبر کرد و سرشو بالا اورد
اونجا چیکار میکرد؟
چرا باید میرفت خونه ا.ت؟
دلیلی نداشت..فقط زنگ رو فشرد و منتظر باز شدن در موند..
چند لحظه بعد در باز شد و چهره اوت دیده شد: تهیونگااا.. چیشدیییی؟
چرا گریه کردیییی؟؟
چیشدهه؟
تهیونگ با گریه های صدادار خودشو توی بغل ا.ت پرت کرد و جواب داد: خودت..عصبیم میکنی..دلیل آروم شدنم هم خودتی؟ انصافه؟؟ هم دردی هم مرهم؟ زخم میزنی..بعد برای اون زخم دارو میاری؟ چرا بدون تو نمیتونم؟
نفسم بند میاد..جون از بدنم میره..چیکار کردی با من؟
میخوام هر لحظه..هر ثانیه..هر دقیقه..هر ساعت..همیشه کنارم باشی..
میخوام همیشه بغلت کنم.دستاتو بگیرم.
تهیونگ با قدم های آروم همونطور که تو بغل ا.ت بود وارد خونه شد و توی راهرو ایستاد
ا.ت رو به دیوار چسبوند و شروع به حرف زدن کرد: مال خودمی..نمیدمت به هیچ بنی بشری.جئون تو رو میخواد؟ اگه بزارم..
برای خوشحال کردنت هر کیو بخوای ناراحت میکنم..جئون که کسی نیست
کمر ا.ت رو با دستاش حصار کرد و به خودش چسبوند..
لب های تهیونگ بی قرار تر از هر وقتی شروع به بوسیدن ا.ت کرد
لب هاش به قدری داغ بود که قابلیت سوزوندن لب های نرم و ظریف ا.ت رو داشت..
اینو پارت ۴۱
اسکی نروو
Kim Neela
۲۴.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.