*ات*
*ات*
سری تکون دادم ک حس کردم یکی داره شنلمو میکشه برگشتم دیدم همون دختر بچه ایه که نجاتش دادم
+ممنون که نجاتم دادی سرباز لی
خیلی کوچولو بود میخورد توی 3_4 سال باشه. خانوادش اون دور ایستاده بودن. خم شدم و موهای رو صورتش رو کنار زدم
ات : من وظیفم به عنوان یه سرباز رو انجام میدم. جون همه مردم میلی واسم مهمه و تا جایی که میتونم سعیمو میکنم کسی اسیب نبینه حتی واسه یه نوزاد هم جونمو میدم
+حرفات خیلی شبیه فرمانده واحد شناسایی مین یونگیه
ات توی دلش "بچه نینی با واحد شناسایی چه سر و کاری داره ک افرادشو میشناسه(-_-|||)"
ات : اهه...باید برم قصر مواظب خودت و خانوادت باش
من و سرباز جانگ سوار اسبمون شدیم و رفتیم سمت قصر
جیهوپ : ب نظر میاد از فرمانده مین خوشت اومده
ات : نه خب...میدونی که از بچگی مواظبم بود. اولین باری که دیدمش وقتی تازه میخواست ب نیروی اموزشی استخدام شه اون موقع 5 سالم بود از اون موقع حس عجیبی داشتم. بعد اون شدیدا علاقه خاصی به میلی داشتم. نمیزارن یه هیولا نزدیکمون شه حتی اگه شده خودشونو ب خاطرمون بکشن. از اون موقع لقب شجاع ترین ستون رو گرفتن. وقتی 13 سالم شد با حمله ایاف کثولو پدر و مادرم مردن و اون موقع فرمانده واحد شناسایی مین یونگی و فرمانده نیرو کیم سوکجین که سرباز بودن. اونا من و 3 تا برادرام رو نجات دادن
جیهوپ : الان کجان ؟
ات : نمیدونم...فقد اخرین بار ک یادمه برادر بزرگترم دعوام کرد. سر اینکه اگه به میلی اعتماد نمیکردم تا الان پدر مادرمون زنده بودن.دلیل مرگ والدینمو گردنم انداخت.همش مجیک رو به زبون میورد. اخر از هم جدا شدیم و هر کدوممون رف داخل یه کشتی خودم میلی. برادر بزگترم مجیک و دوتا برادر کوچیکم رو نمیدونم . ممکنه اونا هم بدست ایافکثولو مرده باشن یا راه خودشونو رفتن
جیهوپ : کارت درست بود
ات : هوم؟
جیهوپ : تو به خواسته خودت رفتی چون ب خودت اعتماد داشتی ک کاری ک داری میکنی درسته. همینجور ادامه بده. خانواده الانت میلیه همه ما بهت مدیونیم تو خودت قلمرو میلی رو از دست ایاف کثولو به ارامش رسوندی
لبخندی ب نشونه رضایت زدم و محافظا درای قصر رو باز کردن و وارد شدیم
سری تکون دادم ک حس کردم یکی داره شنلمو میکشه برگشتم دیدم همون دختر بچه ایه که نجاتش دادم
+ممنون که نجاتم دادی سرباز لی
خیلی کوچولو بود میخورد توی 3_4 سال باشه. خانوادش اون دور ایستاده بودن. خم شدم و موهای رو صورتش رو کنار زدم
ات : من وظیفم به عنوان یه سرباز رو انجام میدم. جون همه مردم میلی واسم مهمه و تا جایی که میتونم سعیمو میکنم کسی اسیب نبینه حتی واسه یه نوزاد هم جونمو میدم
+حرفات خیلی شبیه فرمانده واحد شناسایی مین یونگیه
ات توی دلش "بچه نینی با واحد شناسایی چه سر و کاری داره ک افرادشو میشناسه(-_-|||)"
ات : اهه...باید برم قصر مواظب خودت و خانوادت باش
من و سرباز جانگ سوار اسبمون شدیم و رفتیم سمت قصر
جیهوپ : ب نظر میاد از فرمانده مین خوشت اومده
ات : نه خب...میدونی که از بچگی مواظبم بود. اولین باری که دیدمش وقتی تازه میخواست ب نیروی اموزشی استخدام شه اون موقع 5 سالم بود از اون موقع حس عجیبی داشتم. بعد اون شدیدا علاقه خاصی به میلی داشتم. نمیزارن یه هیولا نزدیکمون شه حتی اگه شده خودشونو ب خاطرمون بکشن. از اون موقع لقب شجاع ترین ستون رو گرفتن. وقتی 13 سالم شد با حمله ایاف کثولو پدر و مادرم مردن و اون موقع فرمانده واحد شناسایی مین یونگی و فرمانده نیرو کیم سوکجین که سرباز بودن. اونا من و 3 تا برادرام رو نجات دادن
جیهوپ : الان کجان ؟
ات : نمیدونم...فقد اخرین بار ک یادمه برادر بزرگترم دعوام کرد. سر اینکه اگه به میلی اعتماد نمیکردم تا الان پدر مادرمون زنده بودن.دلیل مرگ والدینمو گردنم انداخت.همش مجیک رو به زبون میورد. اخر از هم جدا شدیم و هر کدوممون رف داخل یه کشتی خودم میلی. برادر بزگترم مجیک و دوتا برادر کوچیکم رو نمیدونم . ممکنه اونا هم بدست ایافکثولو مرده باشن یا راه خودشونو رفتن
جیهوپ : کارت درست بود
ات : هوم؟
جیهوپ : تو به خواسته خودت رفتی چون ب خودت اعتماد داشتی ک کاری ک داری میکنی درسته. همینجور ادامه بده. خانواده الانت میلیه همه ما بهت مدیونیم تو خودت قلمرو میلی رو از دست ایاف کثولو به ارامش رسوندی
لبخندی ب نشونه رضایت زدم و محافظا درای قصر رو باز کردن و وارد شدیم
۵۳.۸k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.