فرشته ی زیبایی های من (پارت ۱۵)
از زبان ا/ت
ا/ت: ترجیح میدم منو بکشن تا اینکه جونگکوک جلوی چشمم با یکی دیگه باشه و یکیو ببوسه !
عجله ای رفتم چمدونمو برداشتمو گریون گریون راهی خونه ی لیونا شدم (عه لیونااا)
هوا بارونی شده بودو منم خیس خیس بودم !
رسیدم به خونه ی لیونا و زنگ درو زدم
از زبان لیونا
صدای زنگ درو شنیدم درو که باز کردم ا/ت رو با چشای قرمز و پف کرده و موش اب کشیده دیدم با نگرانی رفتم سمتش
لیونا: ا/تت؟؟؟ تو چت شده؟؟؟ چرا انقدر خیسیی؟؟؟
ا/ت تنها کاری که کرد این بود که بغلم کردو گریه میکرد اوردمش تو و لباساشو عوض کردم و موهاشو خشک کردم چون خودش انگار محو شده بود
ا/ت: م...من...ا..ونو دوست ...داشتم
بغلش کردمو براش یه لیوان اب اوردم وقتی اروم شد ازش مو به مو سوال میپرسیدم
لیونا: چته چرا مثل افسرده ها شدی ؟؟؟
ا/ت: اخبرا..و دید..ی؟...ازش م.تنفرم
سریع تلویزیونو روشن کردمو فهمیدم چقدر حالش بده
لیونا: م..منظورت چیه این دیگه واقعا نمیتونه ....
ا/ت بازم به گریه افتادو منم مات و مبهوت وایساده بودم
لیونا: تو الان باید واقعا استراحت کنی ...
بردمش تو اتاقم و کمکم که چشاش بسته شدو خوابید یه سر رفتم پیج اینستای جونگکوک چون اونجا تنها منبعی بود که میتونستم ازش سر در بیارم
و دیدم که نه تنها پروفایلشو با اون دختره عوض کرده بلکه عکسایی که با ا/ت پست کرده بودم پاک کرده بود؟؟!
نمیخواستم ا/ت بویی از این قضیه ببره پس گوشیشو قایمکی ور داشتمو گذاشتم یه جا که پیداش نکنه چون اگه اینارو میدید حالش بدتر از اینا میشد
بقیه بچه های اکیپمونم اوردم
خب اره ما از دبیرستان باهم اکیپ داشتیم و اکیپ ما ۲ تا پسر و ۲ تا دختر بودن که یعنی منو ا/ت
بهشون زنگ زدم و خودشونو رسوندن وقتی جریانو بهشون گفتم دوتاشون تصمیم گرفتن بیشتر حواسشون به ا/ت باشه
*فردا*
زیباهایم ببخشید قول داده بودم ولی یادم رفت براتون بزارم اینم پارت جدیددد
ا/ت: ترجیح میدم منو بکشن تا اینکه جونگکوک جلوی چشمم با یکی دیگه باشه و یکیو ببوسه !
عجله ای رفتم چمدونمو برداشتمو گریون گریون راهی خونه ی لیونا شدم (عه لیونااا)
هوا بارونی شده بودو منم خیس خیس بودم !
رسیدم به خونه ی لیونا و زنگ درو زدم
از زبان لیونا
صدای زنگ درو شنیدم درو که باز کردم ا/ت رو با چشای قرمز و پف کرده و موش اب کشیده دیدم با نگرانی رفتم سمتش
لیونا: ا/تت؟؟؟ تو چت شده؟؟؟ چرا انقدر خیسیی؟؟؟
ا/ت تنها کاری که کرد این بود که بغلم کردو گریه میکرد اوردمش تو و لباساشو عوض کردم و موهاشو خشک کردم چون خودش انگار محو شده بود
ا/ت: م...من...ا..ونو دوست ...داشتم
بغلش کردمو براش یه لیوان اب اوردم وقتی اروم شد ازش مو به مو سوال میپرسیدم
لیونا: چته چرا مثل افسرده ها شدی ؟؟؟
ا/ت: اخبرا..و دید..ی؟...ازش م.تنفرم
سریع تلویزیونو روشن کردمو فهمیدم چقدر حالش بده
لیونا: م..منظورت چیه این دیگه واقعا نمیتونه ....
ا/ت بازم به گریه افتادو منم مات و مبهوت وایساده بودم
لیونا: تو الان باید واقعا استراحت کنی ...
بردمش تو اتاقم و کمکم که چشاش بسته شدو خوابید یه سر رفتم پیج اینستای جونگکوک چون اونجا تنها منبعی بود که میتونستم ازش سر در بیارم
و دیدم که نه تنها پروفایلشو با اون دختره عوض کرده بلکه عکسایی که با ا/ت پست کرده بودم پاک کرده بود؟؟!
نمیخواستم ا/ت بویی از این قضیه ببره پس گوشیشو قایمکی ور داشتمو گذاشتم یه جا که پیداش نکنه چون اگه اینارو میدید حالش بدتر از اینا میشد
بقیه بچه های اکیپمونم اوردم
خب اره ما از دبیرستان باهم اکیپ داشتیم و اکیپ ما ۲ تا پسر و ۲ تا دختر بودن که یعنی منو ا/ت
بهشون زنگ زدم و خودشونو رسوندن وقتی جریانو بهشون گفتم دوتاشون تصمیم گرفتن بیشتر حواسشون به ا/ت باشه
*فردا*
زیباهایم ببخشید قول داده بودم ولی یادم رفت براتون بزارم اینم پارت جدیددد
۶.۵k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.