تک پارتی هان وقتی به خاطر دخترخالش باهات (درخواستی)
صبح شد از خواب بلند شدی و هان رو کنارت دیدی که زود تر از تو بلند شده و داره بهت نگاه میکنه
ا.ت ^ و هان *
*صبح به خیر بیب
^صبح تو هم بخیر
*پاشو بریم صبحانه بخوریم
^باشه
باهم پاشدین و رفتین پایین
همینطور که داشتی پنکیک هارو درست میکردی هان بهت گفت
*عزیزم میدونی که امروز قراره بریم خونه مامانم
^اره
*چیزه...دختر خالم یونا هم اونجاست
^چی ...اونم میاد
*اره
^هان میشه ما نریم ؟
*نه نمیشه عزیزم
^اووووف باشه
نشستین صبحانه خوردین و باهم فیلم دیدین و ساعت شد ۱۲ رفتین کاراتون رو کردید
^هان عزیزم چهطور شدم
*عالی شدی عزیزم
^توهم همینطور
*عشقمم میشه ...
^نه هان .... الان وقتش نیست دیرمون میشه
*باشه 😔(ببین ا.ت بچه رو چیکار که بچه برای هر کاری ازش اجازه میگیره)
سوار ماشین شدید و رفتین خونه ی مامانش
علامت مامانش% علامت یونا$ و علامت پدرش هم #
در زدیم و اومدن در رو باز کردن
%سلام دخترم سلام پسرم
*سلام مامان
^سلام
#بیان تو
رفتیم داخل و اون دختر خاله عجوزه رو دیدیم
$سلام هان جون
سلام ا.ت
^سلام
*سلام یونا
دست هان رو گرفتم و رفتیم روی مبل نشستیم
بعد از ۱ ساعت یونا گفت
$ هان جونم این دختره که تو رو حرص نمیده یا عصبانی نمی کنه
*یونا شروع نکن
$خب دروغ میگم
^ اره دروغ میگی (داد)
*ا.ت
$چیه ها تو به هان نمیای
#% بچه ها
$این دختره به هان نمیاد (داد)
^بسه دیگه (داد)
*ا.ت داد نزن(داد)
^هان این دختره داره من رو تحقیر میکنه
$خوب کاری میکنم
^خفه شو
*ا.ت بسه (داد)
^باشه (بغض)
*ا.ت ببخشید (نگران )
^هان بیا بریم (بغض)
*باشه عزیزم بریم
مامان بابا خدافظ
#%خدافظ پسرم
*و تو یونا دیگه نمیای جلو چشم
سوار ماشین شدین و رفتین
توی راه هان گفت
*عزیزم ببخشید با این که حق با تو بود سرت داد زدم
^نه هان اشکالی نداره (کمی بغض)
* عزیزم ناراحت نباش باشه
^باشه
رسیدین خونه
پیاده شدی و رفتی هان هم پشت سرت اومد
رفتی اتاق و لباس هاتون رو پوشیدین
هان بغلت کرد و بردت روی تخت و سرت رو گذاشت روی سینش
*عزیزم ببخشید بازم ببخشید
حالاهم خسته ای ... بگیر بخواب عزیزم
^شب بخیر
* شب تو هم بخیر عزیزم
خوب بود ؟؟
ا.ت ^ و هان *
*صبح به خیر بیب
^صبح تو هم بخیر
*پاشو بریم صبحانه بخوریم
^باشه
باهم پاشدین و رفتین پایین
همینطور که داشتی پنکیک هارو درست میکردی هان بهت گفت
*عزیزم میدونی که امروز قراره بریم خونه مامانم
^اره
*چیزه...دختر خالم یونا هم اونجاست
^چی ...اونم میاد
*اره
^هان میشه ما نریم ؟
*نه نمیشه عزیزم
^اووووف باشه
نشستین صبحانه خوردین و باهم فیلم دیدین و ساعت شد ۱۲ رفتین کاراتون رو کردید
^هان عزیزم چهطور شدم
*عالی شدی عزیزم
^توهم همینطور
*عشقمم میشه ...
^نه هان .... الان وقتش نیست دیرمون میشه
*باشه 😔(ببین ا.ت بچه رو چیکار که بچه برای هر کاری ازش اجازه میگیره)
سوار ماشین شدید و رفتین خونه ی مامانش
علامت مامانش% علامت یونا$ و علامت پدرش هم #
در زدیم و اومدن در رو باز کردن
%سلام دخترم سلام پسرم
*سلام مامان
^سلام
#بیان تو
رفتیم داخل و اون دختر خاله عجوزه رو دیدیم
$سلام هان جون
سلام ا.ت
^سلام
*سلام یونا
دست هان رو گرفتم و رفتیم روی مبل نشستیم
بعد از ۱ ساعت یونا گفت
$ هان جونم این دختره که تو رو حرص نمیده یا عصبانی نمی کنه
*یونا شروع نکن
$خب دروغ میگم
^ اره دروغ میگی (داد)
*ا.ت
$چیه ها تو به هان نمیای
#% بچه ها
$این دختره به هان نمیاد (داد)
^بسه دیگه (داد)
*ا.ت داد نزن(داد)
^هان این دختره داره من رو تحقیر میکنه
$خوب کاری میکنم
^خفه شو
*ا.ت بسه (داد)
^باشه (بغض)
*ا.ت ببخشید (نگران )
^هان بیا بریم (بغض)
*باشه عزیزم بریم
مامان بابا خدافظ
#%خدافظ پسرم
*و تو یونا دیگه نمیای جلو چشم
سوار ماشین شدین و رفتین
توی راه هان گفت
*عزیزم ببخشید با این که حق با تو بود سرت داد زدم
^نه هان اشکالی نداره (کمی بغض)
* عزیزم ناراحت نباش باشه
^باشه
رسیدین خونه
پیاده شدی و رفتی هان هم پشت سرت اومد
رفتی اتاق و لباس هاتون رو پوشیدین
هان بغلت کرد و بردت روی تخت و سرت رو گذاشت روی سینش
*عزیزم ببخشید بازم ببخشید
حالاهم خسته ای ... بگیر بخواب عزیزم
^شب بخیر
* شب تو هم بخیر عزیزم
خوب بود ؟؟
۵.۸k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.