در زندگی خیلی هامان «یک نفر» هست که همیشه هست . یک نفر که
در زندگی خیلیهامان «یک نفر» هست که همیشه هست . یک نفر که همه با «او» مقایسه میشوند، که تصویرِ هر تازهواردی ناخودآگاه میرود مینشیند کنار تصویر «او». یک نفر که معیار است، شاخص است . . یک نفر که مهم نیست بیست سال از آخرین دیدارش گذشته یا یک روز؛ خاطرهاش پونِز شده به یک درد عمیق که میپیچد زیرِ جناغ سینه و برمیگردد به آن حفرهی خونآلود.
آن یک نفر رسالتش در زندگی آدم این است که بنشیند توی یک قاب عکسِ سمج و چفت شود به در و دیوارِ دل و پدر آدم را دربیاورد... باید از شرّ آن «یک نفر» خلاص شد. آن قاب عکسِ عزیزِ لعنتی را باید کند و انداخت دور.
ولی... جای میخ روی دیوار، همیشه مجروح میماند
آن یک نفر رسالتش در زندگی آدم این است که بنشیند توی یک قاب عکسِ سمج و چفت شود به در و دیوارِ دل و پدر آدم را دربیاورد... باید از شرّ آن «یک نفر» خلاص شد. آن قاب عکسِ عزیزِ لعنتی را باید کند و انداخت دور.
ولی... جای میخ روی دیوار، همیشه مجروح میماند
۲۵۰
۱۵ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.