بی رحم تر از همه/پارت6
اسلاید دوم:ا/ت
جیمین: اما هیونگ اون تنها کسیه که میتونیم بدون ترس اینجا راهش بدیم... اگه پزشک دیگه ای رو بیاریم ممکنه ماجرا درز پیدا کنه!
جونگکوک: هیونگ لطفا قبول کن...اگه پزشک جدیدی بیاریم اونوقت یا باید هر روز تهدیدش کنیم که دهنشو بسته نگه داره یا اینکه سرشو بکنیم زیر آب...
شوگا: لعنتی!!
انگار پزشک قحط بود که اون دختره ی دیوونه رو آوردین اینجا!!!
جیمین: اما اون بهترین پزشکیه که تا حالا دیدم...
جونگکوک: کار خاصی نمیکنیم...
فقط میاد هایون رو معاینه میکنه... قبل از اینکه پزشکش دستور ترخیصشو بده از بیمارستان آوردیمش بیرون...
باید چک بشه!
علاوه بر سرش بدنشم آسیب دیده!
شوگا: بسیارخب...
برین هرکاری لازم میدونین بکنین...
فقط جلو چشم من نیارینش!
از زبان جیمین:
ا/ت پزشکی بود که سالها پیش باهاش آشنا شدیم پدرش آدم قدرتمند و بانفوذی بود و توی معاملات با نفوذی که داشت به راحتی میتونست قانونو دور بزنه
یه روز سر همین قضایا ا/ت رو دزدیدن!
چیزی نمونده بود تا جونشو بگیرن که ما از طرف شوگا هیونگ نجاتش دادیم تا جبرانی باشه برای کارای پدرش...
اما ا/ت نه تنها تشکر نکرد!
که از اون روز با هیونگ خیلی لجبازی میکنه!!!
از دیدن هم فرارین!
ا/ت حتی خونه پدرشم ترک کرد!
از پدرش بخاطر کارای غیرقانونی بیزار بود!!....برای همین پزشک شد...
تنهایی زندگی کرد
اون شخصیت شاداب و سرزنده و در عین حال حاضر جوابی داره!
حامی حقوق زنان و یه فمنیسیت تمام عیاره!
اخلاق کاری خیلی خوبی هم داره... هیچوقت موقع معالجه کردن براش مهم نبوده که کیو درمان میکنه...معتقده آدمای خوب باید زندگی کنن و آدمای بد هم همینجا و تو همین دنیا تاوان بدن...هروقت کسی از افرادمون زخمی میشه اون معالجش میکنه و میره...
اما!
به شرطی که چشمش به شوگا هیونگ نیفته!
رفتیم دنبالش...تا حتی شده با کلی دردسر قانعش کنیم...
از اتاق هیونگ اومدیم بیرون که تهیونگ جلومون سبز شد...
تهیونگ: کجا میرین؟!
جیمین: هوففففف
دنبال نونا
تهیونگ: واو!
هیونگ راضی شد؟!
جونگکوک: تهش گفت هرکار میخواین بکنین
تهیونگ: امیدوارم بتونین از پسش بیاین..
.
.
.
ات: هرگز!
هرگز پامو به اون عمارت نمیزارم...بیام و دوباره با اون پسره ی کج خلق خودشیفته رو در رو بشم که چی؟!
جیمین: آههههه نونا
خواهش میکنم...اگه آسیبی ببینه چی؟! چیکار کنیم؟!
جونگکوک: تو که بی چون و چرا بیماراتو معالجه میکردی...چرا حالا اینطوری شدی؟!
ات: شما دو تا
نکنه یادتون رفته؟!
آخرین بار چطوری رفتار کرد؟!
دو روز بدون آنتراکت بالا سر اون بادیگارد تیر خورده ی گنده بکش بودم...یه تشکر خشک و خالی هم نکرد!
گفت من ازت نخواستم بیای!!!
پسرا خواستن...
جیمین: خب نونا توام که تلافیشو کردی...
جونگکوک:موقع رفتن آب انار ریختی توی باک ماشین هیونگ!
ات: حقش بود...
جیمین: اما هیونگ اون تنها کسیه که میتونیم بدون ترس اینجا راهش بدیم... اگه پزشک دیگه ای رو بیاریم ممکنه ماجرا درز پیدا کنه!
جونگکوک: هیونگ لطفا قبول کن...اگه پزشک جدیدی بیاریم اونوقت یا باید هر روز تهدیدش کنیم که دهنشو بسته نگه داره یا اینکه سرشو بکنیم زیر آب...
شوگا: لعنتی!!
انگار پزشک قحط بود که اون دختره ی دیوونه رو آوردین اینجا!!!
جیمین: اما اون بهترین پزشکیه که تا حالا دیدم...
جونگکوک: کار خاصی نمیکنیم...
فقط میاد هایون رو معاینه میکنه... قبل از اینکه پزشکش دستور ترخیصشو بده از بیمارستان آوردیمش بیرون...
باید چک بشه!
علاوه بر سرش بدنشم آسیب دیده!
شوگا: بسیارخب...
برین هرکاری لازم میدونین بکنین...
فقط جلو چشم من نیارینش!
از زبان جیمین:
ا/ت پزشکی بود که سالها پیش باهاش آشنا شدیم پدرش آدم قدرتمند و بانفوذی بود و توی معاملات با نفوذی که داشت به راحتی میتونست قانونو دور بزنه
یه روز سر همین قضایا ا/ت رو دزدیدن!
چیزی نمونده بود تا جونشو بگیرن که ما از طرف شوگا هیونگ نجاتش دادیم تا جبرانی باشه برای کارای پدرش...
اما ا/ت نه تنها تشکر نکرد!
که از اون روز با هیونگ خیلی لجبازی میکنه!!!
از دیدن هم فرارین!
ا/ت حتی خونه پدرشم ترک کرد!
از پدرش بخاطر کارای غیرقانونی بیزار بود!!....برای همین پزشک شد...
تنهایی زندگی کرد
اون شخصیت شاداب و سرزنده و در عین حال حاضر جوابی داره!
حامی حقوق زنان و یه فمنیسیت تمام عیاره!
اخلاق کاری خیلی خوبی هم داره... هیچوقت موقع معالجه کردن براش مهم نبوده که کیو درمان میکنه...معتقده آدمای خوب باید زندگی کنن و آدمای بد هم همینجا و تو همین دنیا تاوان بدن...هروقت کسی از افرادمون زخمی میشه اون معالجش میکنه و میره...
اما!
به شرطی که چشمش به شوگا هیونگ نیفته!
رفتیم دنبالش...تا حتی شده با کلی دردسر قانعش کنیم...
از اتاق هیونگ اومدیم بیرون که تهیونگ جلومون سبز شد...
تهیونگ: کجا میرین؟!
جیمین: هوففففف
دنبال نونا
تهیونگ: واو!
هیونگ راضی شد؟!
جونگکوک: تهش گفت هرکار میخواین بکنین
تهیونگ: امیدوارم بتونین از پسش بیاین..
.
.
.
ات: هرگز!
هرگز پامو به اون عمارت نمیزارم...بیام و دوباره با اون پسره ی کج خلق خودشیفته رو در رو بشم که چی؟!
جیمین: آههههه نونا
خواهش میکنم...اگه آسیبی ببینه چی؟! چیکار کنیم؟!
جونگکوک: تو که بی چون و چرا بیماراتو معالجه میکردی...چرا حالا اینطوری شدی؟!
ات: شما دو تا
نکنه یادتون رفته؟!
آخرین بار چطوری رفتار کرد؟!
دو روز بدون آنتراکت بالا سر اون بادیگارد تیر خورده ی گنده بکش بودم...یه تشکر خشک و خالی هم نکرد!
گفت من ازت نخواستم بیای!!!
پسرا خواستن...
جیمین: خب نونا توام که تلافیشو کردی...
جونگکوک:موقع رفتن آب انار ریختی توی باک ماشین هیونگ!
ات: حقش بود...
۹.۳k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.