پارت ۱۳ : پادشاه من
بانو چوی : بانوی من امپراطو امپراطور ( ترسیده )
ا.ت : امپراطور چی
بانو چوی : امپراطور فوت کردن
ا.ت : چی
سریع بلند شدم و رفتم به سمت خپابگاه امپراطور همه اونجا بودن انگاری شاهزاده و ملکه داخل بودن منم رفتم داخل دیدم کوک چشماش از عصبانیت قرمزه و ملکه داره گریه میکنه به سمتش رفتم و اونو با مهربونی توی اغوش گرفتم
ا.ت : بانو لطفا ارم باشید خواهش میکنم
ملکه : دخترم چطور اروم باشم همسرم عزیز نرین کسم رو تز دست دادم ( گریه )
ات : بانو با گریه امپراطور دوباره زنده نمیشن و مطمعنن که ایشون دلشون میخواد شما همیشه شاد باشید خب پس خواهش میکنم لطفا گریه نکنید
ملکه : باشه دخترم
ا.ت به ملکه کمک کرد که به خوابگاهش بره و کمی استراحت کنه
کوک از عصبلنیت نمیدونست چیکار کنی
قضیه از این قراره که توی نوشیدنی امپراطور سم میریزن
و ایشون درجا میمیرن
ا.ت بعد از بردن ملکه به خدابکاهش و دادن یه جوشانده ی خواب اور و ارامش بخش میره پیش کوک و کوک تا ا.ت رو میبینه فرصت نمیده و لب هاشو روی لب های ا.ت قرار میده و عصبانیتشو سر لب های ات خالی میکمه
ات از درد چشماشو محکم روی حم فشار میدت تقلایی نمیکنه
و میزاره کوک ببوسه تا خالی شه
بعد از چمد دیقه بوسه کوک محکم ا.ت رو توی اغوش میگیره و میگه
کوک : چرا تقلا نکردی
ا.ت : چون به نظرم به ازوم شدنتون کمک میکرد کمک میکرد
ا.ت : امپراطور چی
بانو چوی : امپراطور فوت کردن
ا.ت : چی
سریع بلند شدم و رفتم به سمت خپابگاه امپراطور همه اونجا بودن انگاری شاهزاده و ملکه داخل بودن منم رفتم داخل دیدم کوک چشماش از عصبانیت قرمزه و ملکه داره گریه میکنه به سمتش رفتم و اونو با مهربونی توی اغوش گرفتم
ا.ت : بانو لطفا ارم باشید خواهش میکنم
ملکه : دخترم چطور اروم باشم همسرم عزیز نرین کسم رو تز دست دادم ( گریه )
ات : بانو با گریه امپراطور دوباره زنده نمیشن و مطمعنن که ایشون دلشون میخواد شما همیشه شاد باشید خب پس خواهش میکنم لطفا گریه نکنید
ملکه : باشه دخترم
ا.ت به ملکه کمک کرد که به خوابگاهش بره و کمی استراحت کنه
کوک از عصبلنیت نمیدونست چیکار کنی
قضیه از این قراره که توی نوشیدنی امپراطور سم میریزن
و ایشون درجا میمیرن
ا.ت بعد از بردن ملکه به خدابکاهش و دادن یه جوشانده ی خواب اور و ارامش بخش میره پیش کوک و کوک تا ا.ت رو میبینه فرصت نمیده و لب هاشو روی لب های ا.ت قرار میده و عصبانیتشو سر لب های ات خالی میکمه
ات از درد چشماشو محکم روی حم فشار میدت تقلایی نمیکنه
و میزاره کوک ببوسه تا خالی شه
بعد از چمد دیقه بوسه کوک محکم ا.ت رو توی اغوش میگیره و میگه
کوک : چرا تقلا نکردی
ا.ت : چون به نظرم به ازوم شدنتون کمک میکرد کمک میکرد
۱۰.۲k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.