جاسوس پارت۱۴
______________
ویو ا/ت
گوشیم رو برداشتم و به الکس زنگ زدم
الکس: الو
ا/ت: تو بهم مگه نگفتی هروقت دلت خواست میتونی لفتش بدی؟
الکس:اره
ا/ت: پس اون حرفی که به کای زدی چی بود؟
الکس: فقط میخواستم بترسونمش تو نگران نباش
ا/ت: فقط بزار خانواده ام رو پس بگیرم
الکس: باشه باشه من رفتم
*بیب بیب بیب*
کار خواصی نداشتم رفتم به اجوما واسه امشب کمک کنم
داشتیم غذا درست میکردیم که اجوما گفت
اجوما: راستی دخترم بیا بهت بگم کسایی که میان کیا هستن
ا/ت: الان
رفتم رو صندلی روبه روی اجوما نشستم و ۶ تا عکس جلوم گرفت
اجوما: خوب ایشون آقای پارک جیمین هستش بهش باید بگی ارباب پارک(چرا یه جوریه؟😂🤦🏻♀️) ایشون جئون جونگ کوک هستند باید بگی ارباب جئون ایشون کیم تهیونگ هستش باید بگی ارباب تهیونگ ایشون جانگ هوسوک هستش باید بگی ارباب جانگ ایشون کیم نامجون هستش باید بگید ارباب نامجون و ایشونم کیم سوک جین هستش باید بگید ارباب کیم فهمیدی؟
ا/ت: بله ولی چرا باید آقای نامجون و تهیونگ رو به اسم بگیم؟
اجوما: نامجون و تهیونگ و جین چون فامیلی یکی دارن برای اینکه قاطی نشه خودشون گفتن که بزرگترین رو با فامیلی صدا کنیم و بقیه رو به اسم که جین از همه بزرگتره
ا/ت: اها
اجوما: عا راستی اگه قهوه خواستن باید یه دونه نسکافه هم ببری ارباب جانگ نسکافه ترجیح میده(یه سوال من هی گیر دادم جیهوپ نسکافه میخوره تو واقعیت نسکافه میخوره اصلا؟😂)
ا/ت: اها باشه
اجوما: خوب چیز دیگه ای نبود بیا غذا رو درست کنیم
ا/ت: باشه
*بعد چندمین*
خوب بیشتر کار ها رو انجام دادم حالا یه دستی به هال باید بکشم اولش رفتم سراغ کای که دیدم نیست
ا/ت: کای کای کجایی
سریع رفتم بیرون
ا/ت: اجوما برادرم رو ندیدی؟
اجوما: نه
ا/ت:وایی
یادم اومد بهش گفتم اگه خواست قدم بزنه بره حیاط عمارت شاید اونجاست سریع رفتم بیرون ولی نبود خیلی ترسیدم آخه چرا باید کای رو میاوردم اینجا رفتم سمت اتاق کار شوگا در زدم وقتی اجازه داد رفتم داخل
ا/ت: ارباب براد...
با دیدن کای حرفم نصفه موند
*دیگه اون صحبت ها*
ا/ت: ببینم باهات کاری که نکرد؟
کای: نه آبجی خیلی مهربونه
ا/ت: هعی مگه نگفتم بهت
کای: چرا ولی نگفتی کجاست
ا/ت: اصلا چرا رفتی بالا فقط نگو به خاطر کنجکاوی
کای........
ا/ت: به خاطر کنجکاوی 🤦🏻♀️ حالا خوبه باهات کاری نکرد ببین امشب قراره برای ارباب مهمون بیاد تو هم حق نداری از اتاق بیایی بیرون باشه؟
کای: اگه گشنم شد؟
ا/ت: برات غذا میارم وقتی هم آوردم چیزی خواستی بهم بگو باشه؟
کای: باشه
ا/ت: خوب تا ساعت ۸ آزادی میتونی بیایی بیرون باشه؟
کای: اخجون میتونم برم حیاط؟
ا/ت: آره
بعدش کای بدو بدو رفت بیرون
از دست این بچه 😂
*پرش زمانی به ساعت ۸ اتفاق خواصی نیافتاد*
داشتم کارهام رو انجام میدم که زنگ در خورد در رو باز کردم اون ۶ نفر بودن
ا/ت: خوش اومدید*رفت کنار*
اون ها هم اومدن داخل رفتم پیششون گفتم چی میخورن که همه به جز هوسوک گفتن قهوه منم رفتم و درست کردم و براشون بردم
کوک: این داشمون نمیخواد بیاد؟
نامجون: قطعا خواب مونده صداش میکنی؟
ا/ت: چ..چشم
رفتم بالا اتاق خودش در زدم که در رو باز کرد
شوگا: اومدن و منتظرن؟
ا/ت: بله
شوگا: اوک
رفت پایین منم رفتم پایین که......
ویو ا/ت
گوشیم رو برداشتم و به الکس زنگ زدم
الکس: الو
ا/ت: تو بهم مگه نگفتی هروقت دلت خواست میتونی لفتش بدی؟
الکس:اره
ا/ت: پس اون حرفی که به کای زدی چی بود؟
الکس: فقط میخواستم بترسونمش تو نگران نباش
ا/ت: فقط بزار خانواده ام رو پس بگیرم
الکس: باشه باشه من رفتم
*بیب بیب بیب*
کار خواصی نداشتم رفتم به اجوما واسه امشب کمک کنم
داشتیم غذا درست میکردیم که اجوما گفت
اجوما: راستی دخترم بیا بهت بگم کسایی که میان کیا هستن
ا/ت: الان
رفتم رو صندلی روبه روی اجوما نشستم و ۶ تا عکس جلوم گرفت
اجوما: خوب ایشون آقای پارک جیمین هستش بهش باید بگی ارباب پارک(چرا یه جوریه؟😂🤦🏻♀️) ایشون جئون جونگ کوک هستند باید بگی ارباب جئون ایشون کیم تهیونگ هستش باید بگی ارباب تهیونگ ایشون جانگ هوسوک هستش باید بگی ارباب جانگ ایشون کیم نامجون هستش باید بگید ارباب نامجون و ایشونم کیم سوک جین هستش باید بگید ارباب کیم فهمیدی؟
ا/ت: بله ولی چرا باید آقای نامجون و تهیونگ رو به اسم بگیم؟
اجوما: نامجون و تهیونگ و جین چون فامیلی یکی دارن برای اینکه قاطی نشه خودشون گفتن که بزرگترین رو با فامیلی صدا کنیم و بقیه رو به اسم که جین از همه بزرگتره
ا/ت: اها
اجوما: عا راستی اگه قهوه خواستن باید یه دونه نسکافه هم ببری ارباب جانگ نسکافه ترجیح میده(یه سوال من هی گیر دادم جیهوپ نسکافه میخوره تو واقعیت نسکافه میخوره اصلا؟😂)
ا/ت: اها باشه
اجوما: خوب چیز دیگه ای نبود بیا غذا رو درست کنیم
ا/ت: باشه
*بعد چندمین*
خوب بیشتر کار ها رو انجام دادم حالا یه دستی به هال باید بکشم اولش رفتم سراغ کای که دیدم نیست
ا/ت: کای کای کجایی
سریع رفتم بیرون
ا/ت: اجوما برادرم رو ندیدی؟
اجوما: نه
ا/ت:وایی
یادم اومد بهش گفتم اگه خواست قدم بزنه بره حیاط عمارت شاید اونجاست سریع رفتم بیرون ولی نبود خیلی ترسیدم آخه چرا باید کای رو میاوردم اینجا رفتم سمت اتاق کار شوگا در زدم وقتی اجازه داد رفتم داخل
ا/ت: ارباب براد...
با دیدن کای حرفم نصفه موند
*دیگه اون صحبت ها*
ا/ت: ببینم باهات کاری که نکرد؟
کای: نه آبجی خیلی مهربونه
ا/ت: هعی مگه نگفتم بهت
کای: چرا ولی نگفتی کجاست
ا/ت: اصلا چرا رفتی بالا فقط نگو به خاطر کنجکاوی
کای........
ا/ت: به خاطر کنجکاوی 🤦🏻♀️ حالا خوبه باهات کاری نکرد ببین امشب قراره برای ارباب مهمون بیاد تو هم حق نداری از اتاق بیایی بیرون باشه؟
کای: اگه گشنم شد؟
ا/ت: برات غذا میارم وقتی هم آوردم چیزی خواستی بهم بگو باشه؟
کای: باشه
ا/ت: خوب تا ساعت ۸ آزادی میتونی بیایی بیرون باشه؟
کای: اخجون میتونم برم حیاط؟
ا/ت: آره
بعدش کای بدو بدو رفت بیرون
از دست این بچه 😂
*پرش زمانی به ساعت ۸ اتفاق خواصی نیافتاد*
داشتم کارهام رو انجام میدم که زنگ در خورد در رو باز کردم اون ۶ نفر بودن
ا/ت: خوش اومدید*رفت کنار*
اون ها هم اومدن داخل رفتم پیششون گفتم چی میخورن که همه به جز هوسوک گفتن قهوه منم رفتم و درست کردم و براشون بردم
کوک: این داشمون نمیخواد بیاد؟
نامجون: قطعا خواب مونده صداش میکنی؟
ا/ت: چ..چشم
رفتم بالا اتاق خودش در زدم که در رو باز کرد
شوگا: اومدن و منتظرن؟
ا/ت: بله
شوگا: اوک
رفت پایین منم رفتم پایین که......
۲۶.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.