شاگرد انتقالی پارت4
باجی:خب ا/ت چند سالته؟
ا/ت:14سالمه!
پاه-چین: اما به تو می خوره 10ساله باشی!
دراکن:سلام من دراکن هستم!
کمی گذشت هوا کم کم تاریک می شد به خانه برگشتم و نگاهی به ساعت انداختم 20:30دقیقه کیفم را یک گوشه پرت کردم و چون خیلی خسته بودم روی تخت ولو شدم!
فردا ساعت 7:30 در مدرسه:
معلم: خب بچه ها همون طور که می دانید امروز امتحان ریاضی داشتیم درسته؟
بچه ها: بععله!
معلم برگه ها را بخش کرد من کنار مایکی نشسته بودم در حال نوشتن ورقه ام بودم لحظه ای چشمم به ورقه ی مایکی افتاد همه ی سوال ها را غلط نوشته بود ما ردیف آخر بودیم معلم ما را نمی دید من ورقه ا را با او عوض کردم و شروع به نوشتن جواب ها کردم مایکی کمی تعجب کرد و لی بعد با پوزخند مشغول نوشتن شد.
ا/ت:14سالمه!
پاه-چین: اما به تو می خوره 10ساله باشی!
دراکن:سلام من دراکن هستم!
کمی گذشت هوا کم کم تاریک می شد به خانه برگشتم و نگاهی به ساعت انداختم 20:30دقیقه کیفم را یک گوشه پرت کردم و چون خیلی خسته بودم روی تخت ولو شدم!
فردا ساعت 7:30 در مدرسه:
معلم: خب بچه ها همون طور که می دانید امروز امتحان ریاضی داشتیم درسته؟
بچه ها: بععله!
معلم برگه ها را بخش کرد من کنار مایکی نشسته بودم در حال نوشتن ورقه ام بودم لحظه ای چشمم به ورقه ی مایکی افتاد همه ی سوال ها را غلط نوشته بود ما ردیف آخر بودیم معلم ما را نمی دید من ورقه ا را با او عوض کردم و شروع به نوشتن جواب ها کردم مایکی کمی تعجب کرد و لی بعد با پوزخند مشغول نوشتن شد.
۴.۱k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.