رمان عشق ممنوعه پارت ۱۶
مامانو بابام اجازه دادن
ارسلان خواست از خوشحالی بال دراره اومد بپره بغل بابام زدم زیر پاش ون بابام از بغل خوشش نمیاد
ارس. آخه مگه مرض داری درد گرفت
دیا ببخشید (با خنده)
ارس.چیکار کنم
داداشم قضیه رو نگرفت انقدر مشغول صحبت بود
کیان.اینجا چه خبره
دیا.آخه به تو چه
کیان.بابا نگا اینو
بابا.دختره دوص داره
کیان.شماهم همش ازاون طرف داری میکنید
بابا.همینی که هس
ارسلان گفت دیانا پاشو بیا بریم فروشگاه من کار دارم
خواهرم.ـبا دیانا، دیانا به تو چه ربطی داره(خواهرم فکر کرده بود دوست بابامه ارسلان)
پاشدیم رفتیم فروشگاه کای وسیله واسه رفتنمون خریدیم
رفتیم خونه چمدونامون رو بستیم........
برید تو خماری
تا پارت بعدی
خوب بود یانه
۱۰تا کام تا پارت بعدی رو بزارم
ارسلان خواست از خوشحالی بال دراره اومد بپره بغل بابام زدم زیر پاش ون بابام از بغل خوشش نمیاد
ارس. آخه مگه مرض داری درد گرفت
دیا ببخشید (با خنده)
ارس.چیکار کنم
داداشم قضیه رو نگرفت انقدر مشغول صحبت بود
کیان.اینجا چه خبره
دیا.آخه به تو چه
کیان.بابا نگا اینو
بابا.دختره دوص داره
کیان.شماهم همش ازاون طرف داری میکنید
بابا.همینی که هس
ارسلان گفت دیانا پاشو بیا بریم فروشگاه من کار دارم
خواهرم.ـبا دیانا، دیانا به تو چه ربطی داره(خواهرم فکر کرده بود دوست بابامه ارسلان)
پاشدیم رفتیم فروشگاه کای وسیله واسه رفتنمون خریدیم
رفتیم خونه چمدونامون رو بستیم........
برید تو خماری
تا پارت بعدی
خوب بود یانه
۱۰تا کام تا پارت بعدی رو بزارم
۱۲.۴k
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.