رمان مافیایی من فصل ۲ عشق پایدار یا ناپایدار پارت۳
___________
*پرش زمانی به فردا*
ویو کوک
وقتی بیدار شدم دیدم ا/ت هنوز خوابه امروز کاری هم نداشتم پس میتونم پیش ا/ت باشم رفتم پایین و یه صبحونه ی مخصوص درست کردم که دیدم ا/ت با بغض اومده پایین
کوک: ا/ت؟ چیشده؟
ا/ت: کوکی؟ چرا نرفتی کار نداشتی؟
کوک: اینقدر دلت میخواد برن باشه میرم
ا/ت: نهههه*میره بغلش* نرووو لطفا*بغض و کیوت*
کوک: اییی کیوت نمیرم امروز هم کار نداشتم بشین ببین چه که کردم
ا/ت: خودت درست کردی؟
کوک: صد در صد دست پخت خودم
اجوما: دروغ میگه فقط تخم مرغ شکونده
ا/ت:*از خنده پاره شده*
کوک: اجومااااا
ا/ت: اشکالی نداره حداقل یه کاری کردی بیا بشین بخوریم
*پرش زمانی به بعد از صبحونه*
کوک: میگم جنسیت بچه کی مشخص میشه؟
ا/ت : حداقل باید ۳ ماه صبر کرد
کوک: من اونقدر صبر نداررممممم
ا/ت:*خنده* کوکی جونم میشه بلیم بیلون(کیوت و بچگونه میگه)
کوک: البته زودباش حاضر شو بریم
ا/ت: اخجوننن
کوک: کیوت
منم رفتم بالا یه لباس ساده پوشیدم و با ا/ت رفتیم شهربازی
ا/ت: اخجوننن شهربازی زودباش بریم بیا سوار چرخ و فلک بشیم
کوک: اومدممم
باهم کلی وسیله سوار شدیم ساعت ۴ بود گشنمون شد رفتیم رستوران و کلی غذا سفارش دادیم ولی انگار ا/ت دیگه نمیتونست گوشت بخوره وقتی گوشت رو آوردن ا/ت حالش بد شد
ا/ت: ایی یعنی باید این وضعیت رو ۹ ماه تحمل کنم
کوک: متاسفانه*خنده*
ا/ت: نخنددددد
کوک:*خنده بلندتر*
ا/ت: باشه پس*کیفش رو برداشت و رفت*
کوک: ا/ت غلط کردم ببخشید
ا/تتتت وایسا(داد و نگران)
بوق بوققققق
*پرش زمانی به فردا*
ویو کوک
وقتی بیدار شدم دیدم ا/ت هنوز خوابه امروز کاری هم نداشتم پس میتونم پیش ا/ت باشم رفتم پایین و یه صبحونه ی مخصوص درست کردم که دیدم ا/ت با بغض اومده پایین
کوک: ا/ت؟ چیشده؟
ا/ت: کوکی؟ چرا نرفتی کار نداشتی؟
کوک: اینقدر دلت میخواد برن باشه میرم
ا/ت: نهههه*میره بغلش* نرووو لطفا*بغض و کیوت*
کوک: اییی کیوت نمیرم امروز هم کار نداشتم بشین ببین چه که کردم
ا/ت: خودت درست کردی؟
کوک: صد در صد دست پخت خودم
اجوما: دروغ میگه فقط تخم مرغ شکونده
ا/ت:*از خنده پاره شده*
کوک: اجومااااا
ا/ت: اشکالی نداره حداقل یه کاری کردی بیا بشین بخوریم
*پرش زمانی به بعد از صبحونه*
کوک: میگم جنسیت بچه کی مشخص میشه؟
ا/ت : حداقل باید ۳ ماه صبر کرد
کوک: من اونقدر صبر نداررممممم
ا/ت:*خنده* کوکی جونم میشه بلیم بیلون(کیوت و بچگونه میگه)
کوک: البته زودباش حاضر شو بریم
ا/ت: اخجوننن
کوک: کیوت
منم رفتم بالا یه لباس ساده پوشیدم و با ا/ت رفتیم شهربازی
ا/ت: اخجوننن شهربازی زودباش بریم بیا سوار چرخ و فلک بشیم
کوک: اومدممم
باهم کلی وسیله سوار شدیم ساعت ۴ بود گشنمون شد رفتیم رستوران و کلی غذا سفارش دادیم ولی انگار ا/ت دیگه نمیتونست گوشت بخوره وقتی گوشت رو آوردن ا/ت حالش بد شد
ا/ت: ایی یعنی باید این وضعیت رو ۹ ماه تحمل کنم
کوک: متاسفانه*خنده*
ا/ت: نخنددددد
کوک:*خنده بلندتر*
ا/ت: باشه پس*کیفش رو برداشت و رفت*
کوک: ا/ت غلط کردم ببخشید
ا/تتتت وایسا(داد و نگران)
بوق بوققققق
۲۶.۷k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.