دشمنی در نقاب دوست ۱۵
تهیونگ
بلند شدم و وسایل و جمع کردم واقعا خسته بودم واسه اولین بار میخوام بعد این همه سال داخل خونهی کسی باشم که دوستش دارم به همین فکرهای قشنگ به در این اتاق گاو رسیدم و با صورت خوردم بهش
تهیونگ:به خدا دری وگرنه فحشت هم میدادم (آروم) دلم نمی خواهد اینجا بخوابم یعنی آیسودا مشکلی نداره پیشش بخوابم ...یکم فکر کردم .....نه بابا مگه چه مشکلی داره......با خوشحالی به طرف اتاق آیسودا رفتم و آروم دَر و باز کردم و نزدیک تخت شدم پیراهن آیسودا که کوچیک بود درسته که بده ولی نمیشه بااین خوابید نه اگر زودتر از من بیدار بشه و من و ببینه چی احمق آیسودا که امروز بردت حمام
تهیونگ:(آروم)حالا چی کار کنم ؟ اصلا بیخیال دنیا ما که نامزد بودیم و هیچ تغییری هم نکرده پس اشکالی نداره
تهیونگ اون هودی که آیسودا بهش داده بود و بیدون آورد و اونور تخت روبه آیسودا دراز کشید و به صورت آیسودا نگاه میکرد دستش و بالا آورد و نزدیک صورت آیسودا کرد و نازش کرد که آیسودا تکانی خورد و چرخیددد و حالا پشتش به تهیونگ بود پس تهیونگ هم اونو از پشت بغل کرد خوابید که دوباره آیسودا تکون خورد و برگشت رو به روی تهیونگ ،تهیونگ آیسودا محکمتر بغل کرد که ورجه وورجه نکنه و خوابید ولی همین که چشماش و بست دستشویی لازم شد
تهیونگ آیسودا و از بغل بیرون آورد و به سمت دستشویی رفت
تهیونگ:آخه تو هم وقت گیرت میادا خوببببب که میخوام کنارش بخوام از زیر دستات میگی کار خودشو و بکنن خداااااا
مغز:دل هم بخواهد این جوری بیشتر دلتنگش میشی
تهیونگ: آخه تو دستشویی میتونستی تشنم کنی حالا دیگه همین کار هم نکنی
مغز: اینم فکر خوبیه بزار برای شب حساس
تهیونگ:مغز خودمی نمی تونم بزنم تو دهنت خودااااا
تهیونگ از دستشویی اومد بیرون و رفت کنار آیسودا و بغلش کرد و خوابید بالاخره
صبح
آیسودا
اول صبحی بیدار شدم احساس کردم روی یک بالشت خیلی خوب و نرم خوابیدم و آروم چشمام و باز کردم که یک عالمه مو سیاه جلو دیدم و گرفته بودن اول فکر کردم موهای خودمه و چشمام و بستم و یکم داخل جام تکون خودم کی صدایی در گوشم گفت
تهیونگ:تکون نخورم خواهش میکنم آیسودا دردم گرفت ( خوابآلود )
آیسودا خواست جیغی بزنه ولی با حرفی که تهیونگ زد پشیمون شد
تهیونگ: نکن جای زخمام درد میکنه (خواب آلود )
آیسودا که دلش هم نمی خواست بلند بشه پس سرش و گذاشت بین موهای تهیونگ و دوباره به خواب رفت
یک ساعت بعد
آیسودا
از خواب بیدار شدم و یک بوی خوبی میامد ولی از بسی دستشوییم میاومد و سریع بلند شدم و رفتمدستشوییو از اتاق رفتم بیرون که میز و آماده دیدم
آیسودا:واووووو(بلند)
تهیونگ:اومدی خوش اومدی
که آیسودا سریع برگشت
تهیونگ:
بلند شدم و وسایل و جمع کردم واقعا خسته بودم واسه اولین بار میخوام بعد این همه سال داخل خونهی کسی باشم که دوستش دارم به همین فکرهای قشنگ به در این اتاق گاو رسیدم و با صورت خوردم بهش
تهیونگ:به خدا دری وگرنه فحشت هم میدادم (آروم) دلم نمی خواهد اینجا بخوابم یعنی آیسودا مشکلی نداره پیشش بخوابم ...یکم فکر کردم .....نه بابا مگه چه مشکلی داره......با خوشحالی به طرف اتاق آیسودا رفتم و آروم دَر و باز کردم و نزدیک تخت شدم پیراهن آیسودا که کوچیک بود درسته که بده ولی نمیشه بااین خوابید نه اگر زودتر از من بیدار بشه و من و ببینه چی احمق آیسودا که امروز بردت حمام
تهیونگ:(آروم)حالا چی کار کنم ؟ اصلا بیخیال دنیا ما که نامزد بودیم و هیچ تغییری هم نکرده پس اشکالی نداره
تهیونگ اون هودی که آیسودا بهش داده بود و بیدون آورد و اونور تخت روبه آیسودا دراز کشید و به صورت آیسودا نگاه میکرد دستش و بالا آورد و نزدیک صورت آیسودا کرد و نازش کرد که آیسودا تکانی خورد و چرخیددد و حالا پشتش به تهیونگ بود پس تهیونگ هم اونو از پشت بغل کرد خوابید که دوباره آیسودا تکون خورد و برگشت رو به روی تهیونگ ،تهیونگ آیسودا محکمتر بغل کرد که ورجه وورجه نکنه و خوابید ولی همین که چشماش و بست دستشویی لازم شد
تهیونگ آیسودا و از بغل بیرون آورد و به سمت دستشویی رفت
تهیونگ:آخه تو هم وقت گیرت میادا خوببببب که میخوام کنارش بخوام از زیر دستات میگی کار خودشو و بکنن خداااااا
مغز:دل هم بخواهد این جوری بیشتر دلتنگش میشی
تهیونگ: آخه تو دستشویی میتونستی تشنم کنی حالا دیگه همین کار هم نکنی
مغز: اینم فکر خوبیه بزار برای شب حساس
تهیونگ:مغز خودمی نمی تونم بزنم تو دهنت خودااااا
تهیونگ از دستشویی اومد بیرون و رفت کنار آیسودا و بغلش کرد و خوابید بالاخره
صبح
آیسودا
اول صبحی بیدار شدم احساس کردم روی یک بالشت خیلی خوب و نرم خوابیدم و آروم چشمام و باز کردم که یک عالمه مو سیاه جلو دیدم و گرفته بودن اول فکر کردم موهای خودمه و چشمام و بستم و یکم داخل جام تکون خودم کی صدایی در گوشم گفت
تهیونگ:تکون نخورم خواهش میکنم آیسودا دردم گرفت ( خوابآلود )
آیسودا خواست جیغی بزنه ولی با حرفی که تهیونگ زد پشیمون شد
تهیونگ: نکن جای زخمام درد میکنه (خواب آلود )
آیسودا که دلش هم نمی خواست بلند بشه پس سرش و گذاشت بین موهای تهیونگ و دوباره به خواب رفت
یک ساعت بعد
آیسودا
از خواب بیدار شدم و یک بوی خوبی میامد ولی از بسی دستشوییم میاومد و سریع بلند شدم و رفتمدستشوییو از اتاق رفتم بیرون که میز و آماده دیدم
آیسودا:واووووو(بلند)
تهیونگ:اومدی خوش اومدی
که آیسودا سریع برگشت
تهیونگ:
۵.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.