هان بال² پارت نهم
ا.ت ویو:
از عمارت زیادی دور شده بودم باورم نمیشد من قلبمو داشتم میدادم به کسی که خیانت کاره البته یادم رفته بود اون همه رو برده جنسی کرده بود
هق هق میزدم از خاطراتم و یاداوری صحنه ای که دیدم
صدای جیرجیرکا منو از تنهایی و سکوت نجات میدادن اسمون هم ستاره هاش معلوم بود
نفسم بالا نمیومد قلبم تیر میکشید
عمارت مثل یک نقطه یکم بزرگ و نورانی بود در این حد دور شده بودم
چشامو مالیدم بهم نشستم رو زمین و تکیه دادم به یه درخت
- از خیانت..م ..متنفرم هق
با صدای فریادی از جام بلند شدم
تهیونگ؟ نه.. اون منو میکشه من ازش بدم میاد
دویدم سمت پایین جنگل که صدای لرزش بوته هارو حس میکردم
- ک..کسی اونجاس؟
با دیدن مار عظیمی از ترس خشکم زد
- م..مار
جسد یدونه خرگوش هم دیدم اونسر فکر کنم مزاحم غذا خوردنش بودم و یه برجستگی تو شکمش معلوم بود یه خرگوش دیگه هم بلعیده بود ولی دوتا خرگوش دیگه زنده کنار یه جسد بودن
هق هق زدم بچه کوچولو های بیچاره
چشامو بهم مالیدم دیدم ماره داره سمتم حرکت میکنه و از بین پاهام سر میداد خودشو روی تنم
تنها چیزی که اروم زمزمه کردم اسم تهیونگ بود
- ته ته..
و چشام سیاهی رفت
چند ساعت بعد*
با صدای دکتر بهوش اومدم و چشامو باز کردم
دکتر : ضربان قلبش نرماله بهوش اومد
+ اه فاک .. بلخره بلخره نفس عمیق
سرمو اروم چرخونم به دور و بر نگاه کردم
تو عمارت بودم هومی زیر لب گفتم و چشامو بستم که بخوابم
که صدای تهیونگ نزاشت
+ ا.ت ا.ت؟
- بل..بله؟
+ قبلا که میگفتی جانم
- ا..اون ب..بر قبلنه
اه فاک لکنت گرفته بودم اروم چشام خیس شدن
+ دکتر گفت ممکنه از ترس دیشب لکنت گرفته باشی دختر کوچولوم
- ب..به من ن..نگو دختر ..کوچولو!
+ درسته چون من این لقبو به یه هرزه دادم ببخشید تو قلب منی هوم؟
- ولی تو..ن..نیستی! بخاط..رت داشتمم ..میمیردم
+ ا.ت تو چرا به حرفام گوش نمیدی !( با داد) من اون عوضیو نبوسیدم اون منو بوسید و من شوکه شدم بر چند لحظه انتظار نداشتم که تو دیدی..
- هوم..
تهیونگ اومد سمت لبام دستامو گذاشتم جلوش
- ا..الان نه باشه ؟
+ لعنتی.. باشه ولی جلو خودت اون دخترو شکنجه میکنم
- گناه داره
+ تو منو نشناختی. هرکسی به وجودم به مالم و اموالم و کارم نگاه کنه بدون ترحم و رحمی پارش میکنم
- کار ادم فروشیتو بزار..ک.. کنار هق هق
+ ..گریه نکن خب ؟ میزارم میزارم بیبی نه با زنا کار دارم تو خونم نه چیزی. ( البته جز اسلحه و بار های مهم)
- هوم میخوام بخوابمش ددی..
+ ددی؟ آه فاک تخم سگ الان نمیتونم باهات کاری کنم
- هیمم بلو بدو بیرون
+ باشه بچه من میرم تو بخواب میرم با دکترت حرف بزنم
تهیونگ رفت ولی من یکم گریم میومد که رفت چرا حساس شده بودم
تهیونگ ویو :
رفتم سمت دکتر که دیدم خودش داره میاد پیشم
دکتر: آقای تهیونگ باهاتون کار داشتم راجب ا.ت هستش
+ چیشده
دکتر : بهتره بریم اتاق کار
+ صحیح زودتر فقط!
و .. ..
حمایتاتون کم شده ها به دوستاتون پخش کنید
شرط ۴۵ تا لایک
۵۰ تا کامنت انرژی بخش
از عمارت زیادی دور شده بودم باورم نمیشد من قلبمو داشتم میدادم به کسی که خیانت کاره البته یادم رفته بود اون همه رو برده جنسی کرده بود
هق هق میزدم از خاطراتم و یاداوری صحنه ای که دیدم
صدای جیرجیرکا منو از تنهایی و سکوت نجات میدادن اسمون هم ستاره هاش معلوم بود
نفسم بالا نمیومد قلبم تیر میکشید
عمارت مثل یک نقطه یکم بزرگ و نورانی بود در این حد دور شده بودم
چشامو مالیدم بهم نشستم رو زمین و تکیه دادم به یه درخت
- از خیانت..م ..متنفرم هق
با صدای فریادی از جام بلند شدم
تهیونگ؟ نه.. اون منو میکشه من ازش بدم میاد
دویدم سمت پایین جنگل که صدای لرزش بوته هارو حس میکردم
- ک..کسی اونجاس؟
با دیدن مار عظیمی از ترس خشکم زد
- م..مار
جسد یدونه خرگوش هم دیدم اونسر فکر کنم مزاحم غذا خوردنش بودم و یه برجستگی تو شکمش معلوم بود یه خرگوش دیگه هم بلعیده بود ولی دوتا خرگوش دیگه زنده کنار یه جسد بودن
هق هق زدم بچه کوچولو های بیچاره
چشامو بهم مالیدم دیدم ماره داره سمتم حرکت میکنه و از بین پاهام سر میداد خودشو روی تنم
تنها چیزی که اروم زمزمه کردم اسم تهیونگ بود
- ته ته..
و چشام سیاهی رفت
چند ساعت بعد*
با صدای دکتر بهوش اومدم و چشامو باز کردم
دکتر : ضربان قلبش نرماله بهوش اومد
+ اه فاک .. بلخره بلخره نفس عمیق
سرمو اروم چرخونم به دور و بر نگاه کردم
تو عمارت بودم هومی زیر لب گفتم و چشامو بستم که بخوابم
که صدای تهیونگ نزاشت
+ ا.ت ا.ت؟
- بل..بله؟
+ قبلا که میگفتی جانم
- ا..اون ب..بر قبلنه
اه فاک لکنت گرفته بودم اروم چشام خیس شدن
+ دکتر گفت ممکنه از ترس دیشب لکنت گرفته باشی دختر کوچولوم
- ب..به من ن..نگو دختر ..کوچولو!
+ درسته چون من این لقبو به یه هرزه دادم ببخشید تو قلب منی هوم؟
- ولی تو..ن..نیستی! بخاط..رت داشتمم ..میمیردم
+ ا.ت تو چرا به حرفام گوش نمیدی !( با داد) من اون عوضیو نبوسیدم اون منو بوسید و من شوکه شدم بر چند لحظه انتظار نداشتم که تو دیدی..
- هوم..
تهیونگ اومد سمت لبام دستامو گذاشتم جلوش
- ا..الان نه باشه ؟
+ لعنتی.. باشه ولی جلو خودت اون دخترو شکنجه میکنم
- گناه داره
+ تو منو نشناختی. هرکسی به وجودم به مالم و اموالم و کارم نگاه کنه بدون ترحم و رحمی پارش میکنم
- کار ادم فروشیتو بزار..ک.. کنار هق هق
+ ..گریه نکن خب ؟ میزارم میزارم بیبی نه با زنا کار دارم تو خونم نه چیزی. ( البته جز اسلحه و بار های مهم)
- هوم میخوام بخوابمش ددی..
+ ددی؟ آه فاک تخم سگ الان نمیتونم باهات کاری کنم
- هیمم بلو بدو بیرون
+ باشه بچه من میرم تو بخواب میرم با دکترت حرف بزنم
تهیونگ رفت ولی من یکم گریم میومد که رفت چرا حساس شده بودم
تهیونگ ویو :
رفتم سمت دکتر که دیدم خودش داره میاد پیشم
دکتر: آقای تهیونگ باهاتون کار داشتم راجب ا.ت هستش
+ چیشده
دکتر : بهتره بریم اتاق کار
+ صحیح زودتر فقط!
و .. ..
حمایتاتون کم شده ها به دوستاتون پخش کنید
شرط ۴۵ تا لایک
۵۰ تا کامنت انرژی بخش
۲۱.۲k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.