✞رمان انتقام✞ پارت 20
•انتقام•
ارسلان: همینجوری نشسته بودیم و همش به فکر اون بوسه بودم شاید بگم همشون به رو منو دیانا اوردن ک دیدین مارو تو اون حالت
ولی بازم اگه این اشتباه بود حاضرم هزار بار دیگه این اشتباه و تکرار کنم....
مهراب: ببین داداش درسته پیشنهاد من بود برق و قطع کنیم ولی این رضا بود ک سیم کل ساختمون و قطع کرد
رضا: به من هیچ ربطی نداره من اگه پول داشم به پانیذ ی ادامس خرسی میدادم پول برق و اون اقا ارسلان باید بده ک تو اسانسور خوش گذروند
پانیذ: نمیخواد حالا خسیس بودنتو به رخم بکشی
دیانا: خفه شید خودم پولشو میدم...
ارسلان: دیگه پشت سر ما از این گوه خوریا نکنین(خطاب به رضا و مهراب)
مهراب: نه که بهشون بد گذشت (در گوش رضا)
رضا: احساس میکنم ی کوچولو دیگه زر بزنیم هر دوشون این وسط مارو از سقف آویزون میکنن
دیانا: فردا با عرفان قرار دارم اصن حوصلشو ندارم
ارسلان: میتونی نری...
دیانا: بیچاره اون روز گند زدی تو برنامش فرداهم...
ارسلان: نزاشتم حرفشو کامل کنه...ببین دیانا تو مگه میخوای به اون جواب مثبت بدی؟
دیانا: بستگی داره دلمو به دست بیاره یا نه؟
ممدرضا: دیانا یکی دیگه داره خودشو جر میده ک دل تورو به دست بیاره(خطاب به ارسلان)
ارسلان: منظورت دقیقا کیه؟
دیانا: ممدرضا تو هم از من خوشت میاد
مهراب: چقد به خودت مینازی منظورش ارسلان بود مگه کس دیگه ای هم جز ارسلان سعی میکنه دل تورو به دست بیار مخصوصا تو آسانسور زدم زیر خنده ک احساس کردم موهام داره از سرم کنده میشه...
دیانا: این موهای خوشگلتو میبینی میخوام همشو بکنم
مهراب: غلط کردم دیانا اییی ولم کن..
رضا: کشتیش ولش کن بدبختو
دیانا: همون موقع با اون یکی دستم موهای رضا هم کشیدم...حالا تو هم با مهراب تیم میشی دارم واسه دوتاتون
رضا: ایی دیانا ول کن من غلط بکنم با این اسکل تیم بشم...
مهدیس: حالا ی غلطی کردن ولشون کن...
دیانا: موهای هر دوشون ول کردم ...ی بار دیگه زر بزنین از همین پنجره پرتتون میکنم پایین
ارسلان: حالا چرا این همه خشونت فسقلی...
دیانا: ارسلان دلت واسه کتکای من تنگ شده؟
ارسلان: همینجوری نشسته بودیم و همش به فکر اون بوسه بودم شاید بگم همشون به رو منو دیانا اوردن ک دیدین مارو تو اون حالت
ولی بازم اگه این اشتباه بود حاضرم هزار بار دیگه این اشتباه و تکرار کنم....
مهراب: ببین داداش درسته پیشنهاد من بود برق و قطع کنیم ولی این رضا بود ک سیم کل ساختمون و قطع کرد
رضا: به من هیچ ربطی نداره من اگه پول داشم به پانیذ ی ادامس خرسی میدادم پول برق و اون اقا ارسلان باید بده ک تو اسانسور خوش گذروند
پانیذ: نمیخواد حالا خسیس بودنتو به رخم بکشی
دیانا: خفه شید خودم پولشو میدم...
ارسلان: دیگه پشت سر ما از این گوه خوریا نکنین(خطاب به رضا و مهراب)
مهراب: نه که بهشون بد گذشت (در گوش رضا)
رضا: احساس میکنم ی کوچولو دیگه زر بزنیم هر دوشون این وسط مارو از سقف آویزون میکنن
دیانا: فردا با عرفان قرار دارم اصن حوصلشو ندارم
ارسلان: میتونی نری...
دیانا: بیچاره اون روز گند زدی تو برنامش فرداهم...
ارسلان: نزاشتم حرفشو کامل کنه...ببین دیانا تو مگه میخوای به اون جواب مثبت بدی؟
دیانا: بستگی داره دلمو به دست بیاره یا نه؟
ممدرضا: دیانا یکی دیگه داره خودشو جر میده ک دل تورو به دست بیاره(خطاب به ارسلان)
ارسلان: منظورت دقیقا کیه؟
دیانا: ممدرضا تو هم از من خوشت میاد
مهراب: چقد به خودت مینازی منظورش ارسلان بود مگه کس دیگه ای هم جز ارسلان سعی میکنه دل تورو به دست بیار مخصوصا تو آسانسور زدم زیر خنده ک احساس کردم موهام داره از سرم کنده میشه...
دیانا: این موهای خوشگلتو میبینی میخوام همشو بکنم
مهراب: غلط کردم دیانا اییی ولم کن..
رضا: کشتیش ولش کن بدبختو
دیانا: همون موقع با اون یکی دستم موهای رضا هم کشیدم...حالا تو هم با مهراب تیم میشی دارم واسه دوتاتون
رضا: ایی دیانا ول کن من غلط بکنم با این اسکل تیم بشم...
مهدیس: حالا ی غلطی کردن ولشون کن...
دیانا: موهای هر دوشون ول کردم ...ی بار دیگه زر بزنین از همین پنجره پرتتون میکنم پایین
ارسلان: حالا چرا این همه خشونت فسقلی...
دیانا: ارسلان دلت واسه کتکای من تنگ شده؟
۳۰.۰k
۱۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.