بد باش ولی ماله من باش Part 9
بد باش ولی ماله من باش Part 9
ویو سویون : بالاخره اومدم ومی هی و دیدم
+ سلام میی هیییی
........ ~
+ پپفیوزززز😐😐🗿
~ سلام لباشک کره خر
+ هینننن ؟؟؟؟ تو که......هیچ ولش.....خو بریم خرید .
~ بریممممم
ویو سویون : بالاخره چیزی که می خواستم خریدم .
تو همون حین ویو یونگی : همونجوری کع داشتم چوب می بریدم که یه چیزی درست کنم ، صدای شلیک از سمت پنجره اومد .
تفنگمو در آوردم و اومدم پشت و در و گفتم : به به ! آقای لی . چی می خوای عوضی ؟؟
÷ آروم باش رفیق . _ دیوونه من رفیق تو نیستم . بنال ، چی می خوای .
÷ فقط اون دختر خوشگلو می خوام . _ تو غلط خوردیی بیشعور دیوونه. (😂😂😂😐😐👌👌🔪🔪🔪🗿)
_ اون دوست دختر منه . کسی حق نداره اونو ازم بگیره .
÷ خواهیم دید و شلیک کرد به دست یونگی . یهویی خون فوران کرد .
ولی لی چشاشو بست و قهقه می زد و منم یه گلوله تو شکم و دست حرومزادش خالی کردم . (پیسلم آروم تر 😐😐🗿)
نمی خواستم سویون نارحت بشه ولی مجبور بودم صبر کنم تا اون بیاد . تنهایی نمی تونم زخممو ببندم .
ویو سویون : بالاخره خریدامون تموم شد . + خدافظ شیطونن💜🥺💜🥺
~ خدافظ کیوتتتم . 💜🥺💜🥺💜🥺💜🥺
ویو سویون : اومدم خونه . رد خون دیدن یهویی هر چی دستم بود و رو زمین انداختم و خونو دنبال کردم .
داد می زدم یونگیییی کجایییی؟؟ هققق......یونگییییی
_ من اینجام ب...بیب .
+ سریع دویدم تو اتاق و نگاه کردم دستی که زخمی شده بود بازم زخمی شد .
ومدم و دیدم همینجوری داره ازش خون می ره .
بدو وسایل پانسمان و آوردم . و ازش توضیح خواستم .
_ بزار بگم چی شده ؟؟ + زود باش مین یونگی تا زمانیکه این زخمو...هق....ببندم بگو .
ویو یونگی : همچیو براش توضیح دادم و با هر قطره اشکش قلبم به درد اومد .
بعدش که کارش تموم شد همونجوری نگام می کرد و اشک می ریخت و مشت می زد بهم و هی خودشو سرزش می کرد که چرا نبود .
بغلش کردم که اون سفت تر بغلم کرد و بیشتر گریه کرد و منم باهاش حرف می زدم و دیدم همونجوری تو بغلم خوابش برد .
منم خوابوندمش رو تخت و خودمم کنارش دراز کشیدم و تو بغلم کشیدمش و دستامو دورش حلقه کردم و یه بوسه رو لبش گذاشتم و خوابیدم .
ویو سویون : پاشدم دیدم که یونگی خیلی کیوت خوابیده و منم بغل کرده بود . و زخم دستشو که براش تازه پانسمان کردم و دیدم اون تقصیری نداشت اون پسرهی الدنگ عوضی مارکولکِ عنتر این بلا رو به سرش آورد (زیبا فش دادی دخمل😐😐😂😂👌👌🔪🔪🗿)
بالاخره یونگی داشت چشماشو واز می کرد منم دوباره چشمامو بستو خوابیدم . ولی اون فهمیده بود (جواب نداد قوربونت برم 😐😐😐😂🗿)
_ بیب می دونم بیداری ، داری از گوجه هم قرمز تر میشی . 😂😂😂
😐😐😐😐🗿 +
+ بعد چشامو واز کردم و تو چشای قهوه ایش خیره شدم . + ح...حالت خوبه ؟
_ به لطف شما بله .
+ یااااا......اون کره خر عوضی......من تازه دستتو پانسمان کرده بودم و تازه داشت خوب می شد . نگو که این مردک همون کسی بود که....یهویی منو بوسید و گفت
_ الآن ولش کن . ببین من حالم کاملا خوبه .
+ م....مطمئن باشم ؟؟؟
_ آره + پس پیشی بیشتر مواظب خودت باش نمی خوام....هق....نمی خوام تورَم از دست بدم
_________________________
ᵀᵒ ᵇᵉ ᶜᵒᵘⁿᵗᵉᵈ.........😐😐😐😂🗿🔪🔪ادامه دارد
منتظر لایک های قشنگتون هستم 😂😂😂🗿😐
ویو سویون : بالاخره اومدم ومی هی و دیدم
+ سلام میی هیییی
........ ~
+ پپفیوزززز😐😐🗿
~ سلام لباشک کره خر
+ هینننن ؟؟؟؟ تو که......هیچ ولش.....خو بریم خرید .
~ بریممممم
ویو سویون : بالاخره چیزی که می خواستم خریدم .
تو همون حین ویو یونگی : همونجوری کع داشتم چوب می بریدم که یه چیزی درست کنم ، صدای شلیک از سمت پنجره اومد .
تفنگمو در آوردم و اومدم پشت و در و گفتم : به به ! آقای لی . چی می خوای عوضی ؟؟
÷ آروم باش رفیق . _ دیوونه من رفیق تو نیستم . بنال ، چی می خوای .
÷ فقط اون دختر خوشگلو می خوام . _ تو غلط خوردیی بیشعور دیوونه. (😂😂😂😐😐👌👌🔪🔪🔪🗿)
_ اون دوست دختر منه . کسی حق نداره اونو ازم بگیره .
÷ خواهیم دید و شلیک کرد به دست یونگی . یهویی خون فوران کرد .
ولی لی چشاشو بست و قهقه می زد و منم یه گلوله تو شکم و دست حرومزادش خالی کردم . (پیسلم آروم تر 😐😐🗿)
نمی خواستم سویون نارحت بشه ولی مجبور بودم صبر کنم تا اون بیاد . تنهایی نمی تونم زخممو ببندم .
ویو سویون : بالاخره خریدامون تموم شد . + خدافظ شیطونن💜🥺💜🥺
~ خدافظ کیوتتتم . 💜🥺💜🥺💜🥺💜🥺
ویو سویون : اومدم خونه . رد خون دیدن یهویی هر چی دستم بود و رو زمین انداختم و خونو دنبال کردم .
داد می زدم یونگیییی کجایییی؟؟ هققق......یونگییییی
_ من اینجام ب...بیب .
+ سریع دویدم تو اتاق و نگاه کردم دستی که زخمی شده بود بازم زخمی شد .
ومدم و دیدم همینجوری داره ازش خون می ره .
بدو وسایل پانسمان و آوردم . و ازش توضیح خواستم .
_ بزار بگم چی شده ؟؟ + زود باش مین یونگی تا زمانیکه این زخمو...هق....ببندم بگو .
ویو یونگی : همچیو براش توضیح دادم و با هر قطره اشکش قلبم به درد اومد .
بعدش که کارش تموم شد همونجوری نگام می کرد و اشک می ریخت و مشت می زد بهم و هی خودشو سرزش می کرد که چرا نبود .
بغلش کردم که اون سفت تر بغلم کرد و بیشتر گریه کرد و منم باهاش حرف می زدم و دیدم همونجوری تو بغلم خوابش برد .
منم خوابوندمش رو تخت و خودمم کنارش دراز کشیدم و تو بغلم کشیدمش و دستامو دورش حلقه کردم و یه بوسه رو لبش گذاشتم و خوابیدم .
ویو سویون : پاشدم دیدم که یونگی خیلی کیوت خوابیده و منم بغل کرده بود . و زخم دستشو که براش تازه پانسمان کردم و دیدم اون تقصیری نداشت اون پسرهی الدنگ عوضی مارکولکِ عنتر این بلا رو به سرش آورد (زیبا فش دادی دخمل😐😐😂😂👌👌🔪🔪🗿)
بالاخره یونگی داشت چشماشو واز می کرد منم دوباره چشمامو بستو خوابیدم . ولی اون فهمیده بود (جواب نداد قوربونت برم 😐😐😐😂🗿)
_ بیب می دونم بیداری ، داری از گوجه هم قرمز تر میشی . 😂😂😂
😐😐😐😐🗿 +
+ بعد چشامو واز کردم و تو چشای قهوه ایش خیره شدم . + ح...حالت خوبه ؟
_ به لطف شما بله .
+ یااااا......اون کره خر عوضی......من تازه دستتو پانسمان کرده بودم و تازه داشت خوب می شد . نگو که این مردک همون کسی بود که....یهویی منو بوسید و گفت
_ الآن ولش کن . ببین من حالم کاملا خوبه .
+ م....مطمئن باشم ؟؟؟
_ آره + پس پیشی بیشتر مواظب خودت باش نمی خوام....هق....نمی خوام تورَم از دست بدم
_________________________
ᵀᵒ ᵇᵉ ᶜᵒᵘⁿᵗᵉᵈ.........😐😐😐😂🗿🔪🔪ادامه دارد
منتظر لایک های قشنگتون هستم 😂😂😂🗿😐
۲.۶k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.