ℙ𝕒𝕣𝕥 ♧¹⁰
𝕃𝕚𝕜𝕖 𝕓𝕝𝕠𝕠𝕕 𝕚𝕟 𝕞𝕪 𝕧𝕖𝕚𝕟𝕤
ا/ت ویو: رسیدیم بیمارستان از ماشین پیاده شدیم. رفتیم داخل بیمارستان و بعدش پیش اریکا ، دلم براش یه ذره شده بود.
وقتی وارد اتاقش شدم بدون معطلی رفتم نشستم کنار تختش و شروع کردم باهاش صحبت کردن.
ا/ت: سلام کوچولو دلم برات تنگ شده بود. دلم برای شیرین زبونیاتم تنگ شده کاش زود تر دوباره برگردی پیشم.
تهیونگ ویو: ا/ت داشت با خواهرش حرف میزد اما متوجه حرفاش نمیشدم، منو باش تاحالا فک میکردم کره ایه آخه خیلی قشنگ کره ای صحبت میکنه انگار نه انگار که مال یه کشور دیگس.
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله
تهیونگ: بهتر نیست کارای عملو انجام بدیم
ا/ت: اوه ، راس میگی. آره بریم.
راوی: از اتاق رفتن بیرون و کارای لازم برای عمل اریکا رو انجام دادن. بلافاصله بعد از پرداخت پول عمل اریکا رو بردن به اتاق عمل.
ا/ت و تهیونگ پشت در اتاق عمل نشسته بودن که ا/ت شروع کرد به صحبت کردن با تهیونگ.
ا/ت: آقای کیم.
تهیونگ: لطفا منو اینجوری صدا نزن. بهم بگو تهیونگ
ا/ت: باشه ، *نفس عمیق* تهیونگ
تهیونگ: بله.
ا/ت: ببخشید که بخاطر ما تو زحمت افتادی ، من حتما پولتو پس میدم.
تهیونگ: با این حرفت ناراحتم کردی.
راوی: بعد اینکه صحبت های ا/ت تموم شد تلفن تهیونگ زنگ خورد
*تماسو وصل کرد*
تهوینگ: سلام ، خوبی
جیمین: سلام ، مرسی تو خوبی کجایی؟
راوی: تهیونگ تا اومد جواب جیمینو بده بلند گوی بیمارستان اسم یکی از دکترا رو پیج کرد.
جیمین: بیمارستانی.
تهیونگ: اونجور که فکر میکنی نیست
جیمین: آدرس بده.
تهوینگ: نه یه لحظه گوش بده.
جیمین: منتظر آدرسم
*تلفن از طرف جیمین قطع شد*
تهیونگ: از دست تو
راوی: تهوینگ آدرسو برای جیمن فرستاد و ۱۰ دقیقه بعد جیمین و کوک اومدن بیمارستان. رفتن سمت پرستار و خواستن بپرسن تهیونگ اینجاس که خود ته اونا رو دید و به سمتشون اومد.
جیمین: سالمی که
تهیونگ:😐
کوک: برای چی اینجایی
تهیونگ: کار برام پیش اومد.
کوک: تو بیمارستان چه کاری برات پیش اومد ؟
راوی: ا/ت متوجه حضور جیمین و کوک نشد و مستقیم رفت پیش تهیونگ و صداش کرد.
ا/ت: تهیونگ.
تهیونگ سرشو آورد پایین و داشت ا/تو نگا میکرد. ا/ت همون لحظه جیمین و کوک رو دید و سلام کرد و خواست بره که.
جیمین: پس تو باید ا/ت باشی.
تهیونگ: جیمین خواهش میکنم.
جیمین: تو ا/تی دیگه درسته؟
ا/ت: بله خودمم.
جیمین: خوب شد بلخره دیدیمت چون این مستر کیم مخ مارو خورد انقد درمورد تو صحبت کرد.
•ادامه دارد•
▪︎مثل خون در رگ های من▪︎
ا/ت ویو: رسیدیم بیمارستان از ماشین پیاده شدیم. رفتیم داخل بیمارستان و بعدش پیش اریکا ، دلم براش یه ذره شده بود.
وقتی وارد اتاقش شدم بدون معطلی رفتم نشستم کنار تختش و شروع کردم باهاش صحبت کردن.
ا/ت: سلام کوچولو دلم برات تنگ شده بود. دلم برای شیرین زبونیاتم تنگ شده کاش زود تر دوباره برگردی پیشم.
تهیونگ ویو: ا/ت داشت با خواهرش حرف میزد اما متوجه حرفاش نمیشدم، منو باش تاحالا فک میکردم کره ایه آخه خیلی قشنگ کره ای صحبت میکنه انگار نه انگار که مال یه کشور دیگس.
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله
تهیونگ: بهتر نیست کارای عملو انجام بدیم
ا/ت: اوه ، راس میگی. آره بریم.
راوی: از اتاق رفتن بیرون و کارای لازم برای عمل اریکا رو انجام دادن. بلافاصله بعد از پرداخت پول عمل اریکا رو بردن به اتاق عمل.
ا/ت و تهیونگ پشت در اتاق عمل نشسته بودن که ا/ت شروع کرد به صحبت کردن با تهیونگ.
ا/ت: آقای کیم.
تهیونگ: لطفا منو اینجوری صدا نزن. بهم بگو تهیونگ
ا/ت: باشه ، *نفس عمیق* تهیونگ
تهیونگ: بله.
ا/ت: ببخشید که بخاطر ما تو زحمت افتادی ، من حتما پولتو پس میدم.
تهیونگ: با این حرفت ناراحتم کردی.
راوی: بعد اینکه صحبت های ا/ت تموم شد تلفن تهیونگ زنگ خورد
*تماسو وصل کرد*
تهوینگ: سلام ، خوبی
جیمین: سلام ، مرسی تو خوبی کجایی؟
راوی: تهیونگ تا اومد جواب جیمینو بده بلند گوی بیمارستان اسم یکی از دکترا رو پیج کرد.
جیمین: بیمارستانی.
تهیونگ: اونجور که فکر میکنی نیست
جیمین: آدرس بده.
تهوینگ: نه یه لحظه گوش بده.
جیمین: منتظر آدرسم
*تلفن از طرف جیمین قطع شد*
تهیونگ: از دست تو
راوی: تهوینگ آدرسو برای جیمن فرستاد و ۱۰ دقیقه بعد جیمین و کوک اومدن بیمارستان. رفتن سمت پرستار و خواستن بپرسن تهیونگ اینجاس که خود ته اونا رو دید و به سمتشون اومد.
جیمین: سالمی که
تهیونگ:😐
کوک: برای چی اینجایی
تهیونگ: کار برام پیش اومد.
کوک: تو بیمارستان چه کاری برات پیش اومد ؟
راوی: ا/ت متوجه حضور جیمین و کوک نشد و مستقیم رفت پیش تهیونگ و صداش کرد.
ا/ت: تهیونگ.
تهیونگ سرشو آورد پایین و داشت ا/تو نگا میکرد. ا/ت همون لحظه جیمین و کوک رو دید و سلام کرد و خواست بره که.
جیمین: پس تو باید ا/ت باشی.
تهیونگ: جیمین خواهش میکنم.
جیمین: تو ا/تی دیگه درسته؟
ا/ت: بله خودمم.
جیمین: خوب شد بلخره دیدیمت چون این مستر کیم مخ مارو خورد انقد درمورد تو صحبت کرد.
•ادامه دارد•
▪︎مثل خون در رگ های من▪︎
۱۵۲.۴k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.