سلامممم من اومدم

سلامممم من اومدم
فیک مافیا جذاب من
پارت ۷
نامجون: داری به من فکر میکنی
ات :چی تو از کجا فهمیدی
نامجون: او پس درست فکر کردم یعنی عاشقمی
ات :چییی نه نیستم
نامجون: باشخ بابا چرا عصبانی میشی
ات: ببخشید عصبانی نشدم وقت حالم گرفته شد
نامجون: او‌کی
کوک تو کار نداری اینجا بیکار نشستی
نامجون :داریم حرف میزنیم
کوک :نمیخوام برو به کارات برس
ات: باشه
کوک: و امشب اماده باش به عنوان دوست دخترم میایی مهمونی
ات و نامجون: چییی
کوک :چرا داد میزنیدگوشم کر شد
ات :من نمیخوام
کوک:حرف نباشه
ات: ولی
کو‌ک: یه حرفمو دوبار تکرار نمیکنم
ات اوفففف رفتم بالا خوابم میومد رفنم خوابیدم که دیدیم کوک زنگ میزنه
ات :الو
کوک ؛نکنه تو خوابی
ات اره
کوک :مگه من بهت نگفتم اماده باش
ات ؛مگه ساعت چنده
کوک:۶ زود اماده باش ۷ میریم به مهمونی
ات :باشه
پایان مکالمه


رفتم دوش گرفتم بعد اومدم بیرون
ات :وایی نه من که لباس ندارم
چی بپوشم یهو چن خدمتکار اومدن و لباس اوردن
خدمتکار: بفرما خانم اینم لباستون هر کدومو میخوایی بپوشید
ات: ممنونم
خدمتکار :خواهش میکنم الان میان شمارو میکاپ میکنن
ات :باشه
و خدمتکاره رفت
(بچه ها اون سه روز میا رو ازاد کردن و سلنا رو گشتن الانم ات یه اتاق تک نفره هست)