تکپارتی جیمین
#تکپارتی:» (درخواستی)
کاپل:ا.ت♡جیمین
موضوع: ا.ت دوست دختر پارک جیمینه و وقتی توی کمپانی هست و میخواستین برین پیشش غذا ببرید که تصادف میکنید(ماشین از قصد میزنه بهتون) و بهش خبر میدن وقتی میاد بیمارستان ما رو روی تخت در حال درمان میبینه و بعد کلی درمان و رسیدگی نجات پیدا میکنید.
ویو ا.ت: بعد اینکه از کمپانی خارج شدم که برم برای اعضا غذا بخرم یه تاکسی گرفتم و به رستورانی که اعضا گفتم رفتم بعد از چند مین رسیدم و پیاده شدم.
به جیمین زنگ زدم و ازشون پرسیدم چی میخوان بعد سفارش دادم و منتظر بودم غذا رو آماده کنن بعد نیم ساعت که غذا رو تحویل دادن به سمت کمپانی حرکت کردم چراغ سبز بود منم خواستم رد شم که یه ماشین با سرعت خیلی زیاد به سمتم اومد و بهم زد.
پخش زمین شدم و چشمام سیاهی رفت دیگه چیزی ندیدم و همش سیاهی...
جیمین: مشغول صحبت با اعضا بودم 2 ساعت از رفتن ا.ت میگذشت و هنوز نیومده بود
بعد چند مین فکر کردن به ا.ت گوشیم زنگ خورد به امید اینکه ا.ته گوشیو برداشتم ولی یه شماره ناشناس بود.
برداشتم.
جیمین: الو؟
پرستار: آقای پارک جیمین؟
جیمین: بله خودم هستم.
پرستار: شما با کسی به اسم هان ا.ت رابطه ای دارید؟
جیمین: بله چیزی شده؟
پرستار: ایشون تصادف کردن لطفا هرچه سریع تر به بیمارستان هانگ سانگ هو بیاید.
جیمین: چی شوخی میکنید؟(بلند)
پرستار: نه خیر لطفا سریع تر بیاید.
جیمین: باشه الان میام
ویو جیمین: وجودم آتیش گرفت چرا ا.ت تصادف کرده؟
سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان هانگ سانگ هو حرکت کردم بعد چند مین رسیدم و پیاده شدم.
به بخش پذیرش رفتم و گفتم: پارک جیمین هستم چند دقیقه ی پیش باهام تماس گرفتید.
پرستار: بله لطفا این فرم رو پر کنید تا به درمان خانم هان ا.ت بپردازیم.
جیمین: چشم.
سریع فرم رو پر کردم و به پرستار تحویل دادم بعد چک کردن فرن به سمت یه اتاق رفت و به دکتر گفت ک درمانش کنن.
از پشت شیشه دیدمش بغض گلومو گرقته بود ولی سعی میکردم قورتش بدم بعد چند ساعت تونستن درمانش کنن و نجات پیدا کرد رفتم داخل اتاق و گفتم:
جیمین: کی بهوش میان؟
دکتر: چند ساعت دیگه بهوش میان
جیمین: ممنون ک نجاتش دادین.
دکتر: خواهش میکنم.
[چند ساعت بعد]
ویو ا.ت: چشمامو باز کردم که با جیمین مواجه شدم. گفتم:
ا.ت: جیمین؟
جیمین:آرع خودمم ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت: خوبم
جیمین: خوشحالم که حالت خوبه از این به بعد بیشتر مواظبتم
ا.ت: اوم
(بغل کردن)
[پایان...]
نویسنده: #اد_JK✨
کاپل:ا.ت♡جیمین
موضوع: ا.ت دوست دختر پارک جیمینه و وقتی توی کمپانی هست و میخواستین برین پیشش غذا ببرید که تصادف میکنید(ماشین از قصد میزنه بهتون) و بهش خبر میدن وقتی میاد بیمارستان ما رو روی تخت در حال درمان میبینه و بعد کلی درمان و رسیدگی نجات پیدا میکنید.
ویو ا.ت: بعد اینکه از کمپانی خارج شدم که برم برای اعضا غذا بخرم یه تاکسی گرفتم و به رستورانی که اعضا گفتم رفتم بعد از چند مین رسیدم و پیاده شدم.
به جیمین زنگ زدم و ازشون پرسیدم چی میخوان بعد سفارش دادم و منتظر بودم غذا رو آماده کنن بعد نیم ساعت که غذا رو تحویل دادن به سمت کمپانی حرکت کردم چراغ سبز بود منم خواستم رد شم که یه ماشین با سرعت خیلی زیاد به سمتم اومد و بهم زد.
پخش زمین شدم و چشمام سیاهی رفت دیگه چیزی ندیدم و همش سیاهی...
جیمین: مشغول صحبت با اعضا بودم 2 ساعت از رفتن ا.ت میگذشت و هنوز نیومده بود
بعد چند مین فکر کردن به ا.ت گوشیم زنگ خورد به امید اینکه ا.ته گوشیو برداشتم ولی یه شماره ناشناس بود.
برداشتم.
جیمین: الو؟
پرستار: آقای پارک جیمین؟
جیمین: بله خودم هستم.
پرستار: شما با کسی به اسم هان ا.ت رابطه ای دارید؟
جیمین: بله چیزی شده؟
پرستار: ایشون تصادف کردن لطفا هرچه سریع تر به بیمارستان هانگ سانگ هو بیاید.
جیمین: چی شوخی میکنید؟(بلند)
پرستار: نه خیر لطفا سریع تر بیاید.
جیمین: باشه الان میام
ویو جیمین: وجودم آتیش گرفت چرا ا.ت تصادف کرده؟
سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان هانگ سانگ هو حرکت کردم بعد چند مین رسیدم و پیاده شدم.
به بخش پذیرش رفتم و گفتم: پارک جیمین هستم چند دقیقه ی پیش باهام تماس گرفتید.
پرستار: بله لطفا این فرم رو پر کنید تا به درمان خانم هان ا.ت بپردازیم.
جیمین: چشم.
سریع فرم رو پر کردم و به پرستار تحویل دادم بعد چک کردن فرن به سمت یه اتاق رفت و به دکتر گفت ک درمانش کنن.
از پشت شیشه دیدمش بغض گلومو گرقته بود ولی سعی میکردم قورتش بدم بعد چند ساعت تونستن درمانش کنن و نجات پیدا کرد رفتم داخل اتاق و گفتم:
جیمین: کی بهوش میان؟
دکتر: چند ساعت دیگه بهوش میان
جیمین: ممنون ک نجاتش دادین.
دکتر: خواهش میکنم.
[چند ساعت بعد]
ویو ا.ت: چشمامو باز کردم که با جیمین مواجه شدم. گفتم:
ا.ت: جیمین؟
جیمین:آرع خودمم ا.ت حالت خوبه؟
ا.ت: خوبم
جیمین: خوشحالم که حالت خوبه از این به بعد بیشتر مواظبتم
ا.ت: اوم
(بغل کردن)
[پایان...]
نویسنده: #اد_JK✨
۶.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.