تکپارتی مینهو
«وقتی مافیا بود و..»
تو و مینهو زن و شوهر بودین ..شغل مینهو از خطرناک هم خطرناکتر بود..همیشه ماموریت بود و اگه هم نبود تو اتاق کارش بود..در کل همیشه سرش شلوغ بود..و زیاد باهم وقت نمیگذرونید .. ولی عاشق هم بودین دیوونه وار عاشق هم بودین
۰۰
توی حال روی مبل ولو شده بودی مینهو تو اتاق کارش بود
چراغ های حال خاموش بود و فقط اواژور زرد رنگ روشن بود به سقف خیره شده بودی
مینهو زیاد بهت اجازه بیرون رفتن نمیداد و اگه اجازه میداد باید ده ها بادیگارد همراهت میفرستاد ..
از رو مبل با بی حوصلگی بلند شدی .. و سمت اتاق کار مینهو رفتی و بدون در زدن واردش شدی..
«چیشده..؟»
«اه مینهو..جدا خسته نشدی اینقدر کار کردی؟»
به چارچوبه در تکیه دادی و گفتی
مینهو بدون اینکه نگاهت کنه یا سرش رو بالا بیاره با صدای سردی جوابت رو داد
«لطفا ا/ت دوباره شروع نکن..»
از چارچوبه در فاصله گرفتی و درو بستی و به سمت.میز مینهو حرکت کردی
بدون حرفی روی میزش چار زانو نشستی و بهش خیره نگاه کردی
مینهو با خشم سرش رو بالا اورد
چیکار میکنی؟..اونجا جای نشس..»
«حوصلم سر رفته..»
مینهو یک تای ابروش رو بالا داد
«خب؟؟»
شیطون لبخندی زدی
«خب میخوام بازی کنم..»
مینهو به پشتیه صندلیش تکیه داد
«هوم..میخوای چه بازیی کنی..؟»
از روی دوتا زانو هات نشستی و یکم جلو رفتی
کراوات مینهو رو سمت خودت کشیدی که صورت مینهو بهت نزدیک شد
«میخوام باهات بازی کنم..»
مینهو نیشخندی زد
«با کمال میل..»
لباش رو روی لبات کبوند و با ولع بوسیدت
بعد از چند دقیقه که هردوتون نفس کم اوردین از هم.جدا شدین
چشم های مینهو همش روی لبات و چشم هات بود
خمار بهت.نگاه کرد و از روی صندلی بلند شد
بهش خیره نگاه کردی
کراواتش رو پایین کشید و روی میز خوابوندت و سرش رو توی گردنت فرو.کرد
«خودت شروع کردی..»
#هر_کی_لایک_نکنه_عنتر_برقیع
تو و مینهو زن و شوهر بودین ..شغل مینهو از خطرناک هم خطرناکتر بود..همیشه ماموریت بود و اگه هم نبود تو اتاق کارش بود..در کل همیشه سرش شلوغ بود..و زیاد باهم وقت نمیگذرونید .. ولی عاشق هم بودین دیوونه وار عاشق هم بودین
۰۰
توی حال روی مبل ولو شده بودی مینهو تو اتاق کارش بود
چراغ های حال خاموش بود و فقط اواژور زرد رنگ روشن بود به سقف خیره شده بودی
مینهو زیاد بهت اجازه بیرون رفتن نمیداد و اگه اجازه میداد باید ده ها بادیگارد همراهت میفرستاد ..
از رو مبل با بی حوصلگی بلند شدی .. و سمت اتاق کار مینهو رفتی و بدون در زدن واردش شدی..
«چیشده..؟»
«اه مینهو..جدا خسته نشدی اینقدر کار کردی؟»
به چارچوبه در تکیه دادی و گفتی
مینهو بدون اینکه نگاهت کنه یا سرش رو بالا بیاره با صدای سردی جوابت رو داد
«لطفا ا/ت دوباره شروع نکن..»
از چارچوبه در فاصله گرفتی و درو بستی و به سمت.میز مینهو حرکت کردی
بدون حرفی روی میزش چار زانو نشستی و بهش خیره نگاه کردی
مینهو با خشم سرش رو بالا اورد
چیکار میکنی؟..اونجا جای نشس..»
«حوصلم سر رفته..»
مینهو یک تای ابروش رو بالا داد
«خب؟؟»
شیطون لبخندی زدی
«خب میخوام بازی کنم..»
مینهو به پشتیه صندلیش تکیه داد
«هوم..میخوای چه بازیی کنی..؟»
از روی دوتا زانو هات نشستی و یکم جلو رفتی
کراوات مینهو رو سمت خودت کشیدی که صورت مینهو بهت نزدیک شد
«میخوام باهات بازی کنم..»
مینهو نیشخندی زد
«با کمال میل..»
لباش رو روی لبات کبوند و با ولع بوسیدت
بعد از چند دقیقه که هردوتون نفس کم اوردین از هم.جدا شدین
چشم های مینهو همش روی لبات و چشم هات بود
خمار بهت.نگاه کرد و از روی صندلی بلند شد
بهش خیره نگاه کردی
کراواتش رو پایین کشید و روی میز خوابوندت و سرش رو توی گردنت فرو.کرد
«خودت شروع کردی..»
#هر_کی_لایک_نکنه_عنتر_برقیع
۲۲.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.