عشق و غرور p3
عقد خونه خودمون برگزار میشد و برای عروسی باید میرفتیم ده بالا
تور سفید رنگ لباسامو روی صورتم انداختم و نشستم پای سفره
بله رو دادم
بله دادم به کسی ک فقط و فقط میدونستم اسمش نامجونع و پصر ارباب ده بالاس
بعد از شنیدن صدای بله ی کلفتی ک از سمت چپم شنیدم نوبت به انجام رسم ها بود
اروم تورم رفت بالا و چهره ی خنثی خانزاده رو دیدم
اینبار بدون خجالت ب چشماش زل زدم
بوم بوم بوم
این تنها صدایی بود ک میشنیدم...قدری ک ترسیدم کسی صدای تند قلبمو بشنوه
با قرار گرفتن ظرف عسلی جلومون حواسم جمع شد
اول خانزاده انگشت کوچیکشو توی عسل زد و آورد جلوی دهنم
انگشتشو وارد دهنم کردم و مک زدم
بعد نوبت من بود
یه نگاه به انگشتم و بعد ب من کرد...برد تو دهنش و مک زد ، از گاز ارومی ک از انگشتم گرفت لرزیدم
معنی اینکارشو نمیفهمیدم
شاید یه هشدار بود
شایدم بی منظور
بعد از حلقه ها رفتیم ده بالا برای مراسم عروسی
حس غربت میکردم با وجود اینکه الان به مالکیت شخصی دراومده بودم
تک و تنها تو قسمت زنونه نشستم و به دختر بچه هایی ک ویط مجلس میرقصیدن نگاه میکردم
از نگاه بعضی ها بدم میومد
مخصوصا وقتی به من خیره میشدن و در گوش بغلیشون پچ پچ میکردن
بعد از شامی ک همون دو سه قاشق هم از گلوم پایین نرفت رسیدیم به سخت ترین بخش
اتاق حجله !
_ وا چته دختر چرا رنگت زرد شده؟
در جواب بی بی هیچی نگفتم تنها با اضطراب نگاهش کردم
_ نترس دخترم فقط اولین بار درد داره..بعدم خانزاده دیگه شوهرته خودش مراعاتتو میکنه
تور سفید رنگ لباسامو روی صورتم انداختم و نشستم پای سفره
بله رو دادم
بله دادم به کسی ک فقط و فقط میدونستم اسمش نامجونع و پصر ارباب ده بالاس
بعد از شنیدن صدای بله ی کلفتی ک از سمت چپم شنیدم نوبت به انجام رسم ها بود
اروم تورم رفت بالا و چهره ی خنثی خانزاده رو دیدم
اینبار بدون خجالت ب چشماش زل زدم
بوم بوم بوم
این تنها صدایی بود ک میشنیدم...قدری ک ترسیدم کسی صدای تند قلبمو بشنوه
با قرار گرفتن ظرف عسلی جلومون حواسم جمع شد
اول خانزاده انگشت کوچیکشو توی عسل زد و آورد جلوی دهنم
انگشتشو وارد دهنم کردم و مک زدم
بعد نوبت من بود
یه نگاه به انگشتم و بعد ب من کرد...برد تو دهنش و مک زد ، از گاز ارومی ک از انگشتم گرفت لرزیدم
معنی اینکارشو نمیفهمیدم
شاید یه هشدار بود
شایدم بی منظور
بعد از حلقه ها رفتیم ده بالا برای مراسم عروسی
حس غربت میکردم با وجود اینکه الان به مالکیت شخصی دراومده بودم
تک و تنها تو قسمت زنونه نشستم و به دختر بچه هایی ک ویط مجلس میرقصیدن نگاه میکردم
از نگاه بعضی ها بدم میومد
مخصوصا وقتی به من خیره میشدن و در گوش بغلیشون پچ پچ میکردن
بعد از شامی ک همون دو سه قاشق هم از گلوم پایین نرفت رسیدیم به سخت ترین بخش
اتاق حجله !
_ وا چته دختر چرا رنگت زرد شده؟
در جواب بی بی هیچی نگفتم تنها با اضطراب نگاهش کردم
_ نترس دخترم فقط اولین بار درد داره..بعدم خانزاده دیگه شوهرته خودش مراعاتتو میکنه
۱۲.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.