پارت 5
پارت 5
من : علی چرا عاشق تو شدم
علی : من همه رو جذب خودم میکنم
من :بانمک
علی: ما وقتی بچه های دانشگاه فهمیدن گفتن شما همش دعوا دارین تو سر هم میزنید بعدن عاشقی
من : واقعا راست میگن
علی: از چی من خوشت میاد
تو چشاش نگاه کردم
من :خب خوشگلی ، مهربونی یکم ، مغروری ، خوش هیکلی همچی تمومی تازه دوستمم داره از همه مهم تر تو چی
علی خندید بلند : اول اون جوری نگام نکن می خورمت دوم خب تو شیطونی ، شادی همیشه ، کنارت خوشحالم ، مهربونی ، خوشگلی یکمم و دل ربای و عاشق اون چال گونت شدم لعنتی همه جذب می کنه
بعد چال خونمو یه بوسه زد
من : یکم خوشگلم کل پسرای دانشگاه عاشقمناا یادت نره
رایا : گو خوردن بگو کین بکشمشون
بلند خندیدیم
علی: رویا اگه بفهمی یه بار بهت دروغ گفتم چیکار می کنی
من : خب عصبی که میشم ناراحت میشم اما چون دوست دارم و دوستم داری می بخشمت
رایان یه لبخند ریزی زد
من : حالا چیزی شده
علی : نه
من:ببین اگه دروغ گفته باشی دوستم داری دهنتو سرویس میکنمااااا
علی: وا این چه حرفیه مه همیشه کنارتم تا اخر قسم می خورم
من :خوبه
من : چرا داروسازی انتخاب کردی بهت بادیگاردی می خورد یا این پلیسای که لباس مشکی می پوشن
علی بلند زد زیر خنده بقلم کرد گفت :عاشق همین شاد کردنت شدم لعنتی
<اینده>
دروغگو چرا نموندی بس باید همون موقعه بهت شک می کردم
اون موقعه 22 سالم بود که عاشق علی شدم حتی اسمشم دروغ گفته بود اسم اصلیش رایانه من اون سال اخر ترم بودم دانشگاه که باهاش اشنا شدم دوسال همو میشناختیم پدر و مادر من هم می دونستن
اما کم کم فهمیدم که اون سنش دروغ گفته اسمشو و کارشو همه چیزشو
علیکی گفت عاشقمه اما من واقعا عاشقش بودم
اون بابت معموریتش که دستگیری رﺋیس باند خلافکار بزرگی بود تو دانشگاه اومده بود متین رفیقم که تو اولین روز دانشگام باهاش اشنا شدم باهم رفیق بودیم خیلی صمیمی بود
رایان باهام بازی کرد که متین و بگیره
دوسال عشقمو زیر پاش ریختم اما اون بهم دروغ میگفت تا به هدفش برسه
اما نمی دونستم متین خلافکاره واقعا که وقتی گرفتنش تو مهمونی تولد خواهرش بود که منو الهام بودیو رایان بهانه اورده بود که کار داره نمی تونه بیاد
وقتی یاد اون روز میوفتم ...
حمایت یادتون نره ، لایک ♥و کامنت
من : علی چرا عاشق تو شدم
علی : من همه رو جذب خودم میکنم
من :بانمک
علی: ما وقتی بچه های دانشگاه فهمیدن گفتن شما همش دعوا دارین تو سر هم میزنید بعدن عاشقی
من : واقعا راست میگن
علی: از چی من خوشت میاد
تو چشاش نگاه کردم
من :خب خوشگلی ، مهربونی یکم ، مغروری ، خوش هیکلی همچی تمومی تازه دوستمم داره از همه مهم تر تو چی
علی خندید بلند : اول اون جوری نگام نکن می خورمت دوم خب تو شیطونی ، شادی همیشه ، کنارت خوشحالم ، مهربونی ، خوشگلی یکمم و دل ربای و عاشق اون چال گونت شدم لعنتی همه جذب می کنه
بعد چال خونمو یه بوسه زد
من : یکم خوشگلم کل پسرای دانشگاه عاشقمناا یادت نره
رایا : گو خوردن بگو کین بکشمشون
بلند خندیدیم
علی: رویا اگه بفهمی یه بار بهت دروغ گفتم چیکار می کنی
من : خب عصبی که میشم ناراحت میشم اما چون دوست دارم و دوستم داری می بخشمت
رایان یه لبخند ریزی زد
من : حالا چیزی شده
علی : نه
من:ببین اگه دروغ گفته باشی دوستم داری دهنتو سرویس میکنمااااا
علی: وا این چه حرفیه مه همیشه کنارتم تا اخر قسم می خورم
من :خوبه
من : چرا داروسازی انتخاب کردی بهت بادیگاردی می خورد یا این پلیسای که لباس مشکی می پوشن
علی بلند زد زیر خنده بقلم کرد گفت :عاشق همین شاد کردنت شدم لعنتی
<اینده>
دروغگو چرا نموندی بس باید همون موقعه بهت شک می کردم
اون موقعه 22 سالم بود که عاشق علی شدم حتی اسمشم دروغ گفته بود اسم اصلیش رایانه من اون سال اخر ترم بودم دانشگاه که باهاش اشنا شدم دوسال همو میشناختیم پدر و مادر من هم می دونستن
اما کم کم فهمیدم که اون سنش دروغ گفته اسمشو و کارشو همه چیزشو
علیکی گفت عاشقمه اما من واقعا عاشقش بودم
اون بابت معموریتش که دستگیری رﺋیس باند خلافکار بزرگی بود تو دانشگاه اومده بود متین رفیقم که تو اولین روز دانشگام باهاش اشنا شدم باهم رفیق بودیم خیلی صمیمی بود
رایان باهام بازی کرد که متین و بگیره
دوسال عشقمو زیر پاش ریختم اما اون بهم دروغ میگفت تا به هدفش برسه
اما نمی دونستم متین خلافکاره واقعا که وقتی گرفتنش تو مهمونی تولد خواهرش بود که منو الهام بودیو رایان بهانه اورده بود که کار داره نمی تونه بیاد
وقتی یاد اون روز میوفتم ...
حمایت یادتون نره ، لایک ♥و کامنت
۴.۳k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.