عشق من... فیک جونگکوک
پارت:18
-م..من
سعی داشتم از دستش فرار کنم اما اون همچین قصدی نداشت
یکی از دستاش رو ازاد کرد و دستش رو برد سمت ماسکم
و درش اورد
+ا..ات
میتونستم از توی چشماش بخونم ک خیلی تعجب کرده
سریع ماسکم رو از دستش گرفتم
-اره ات
خواستم از کنارش رد شم و برم گرچه از اولم اومدنم اشتباه بود
ک دوباره منو چسبوند ب دیوار و منو بین خودش چ دیوار زندونی کرد
خم شد سمت صورتم و گفت:
+دلم برات تنگ شده بود
و بوسه عمیقی رو شروع کرد انگار اصلا براش مهم نبود که من همراهی نمیکنم
خیلی میخاستم ببوسمش اما لبش مزه لب ی نفر دیگه رو میداد و این غرور منو نابود میکرد و این منو منصرف میکرد
با نفس نفس ازم جدا شد و پیشونیش رو ب پیشونیم چسبوند
+اینجا چیکار میکنی
-اومدم خودم رو برای ازدواجت اماده کنم
+هیشش اینطوری نیست فقط بهم اجازه بده بهت توضیح بدم
هولش دادم
-چی رو میخای توضیح بدی اینکه ترکم کردی و رفتی؟
-یا اینکه با ی نفر دیگه وارد رابطه شدی و داری باهاش بچه دار میشی
دوباره اومد سمتم و صورتم رو با دستاش قاب کرد
+گفتم اجازه بده برات توضیح بدم هیچکس جای تورو نمیگیره باور کن
دلم میخاست باور کنم اما شواهد چیز دیگه ای رو نشون میداد
و همین باعث میشد من شک داشته باشم اما در هر صورت اون جونگکوک بود
و من ترجیح میدادم همه ب حقیقت رو از زبون خودش بفهمم و قلبم بشکنه
تا اینکه بخام قضاوتش کنم
انگار کمی از خشمم فروکش شده بود
+باهام بیا ب خونه من تا برات توضیحش بدم
ب دستش ک سمتم دراز شده بود نگاه کردم
این همون لحظه ای بود ک چند سال ارزوش رو داشتم
دوباره لمس کردنش
دستش رو گرفتم تا بتونم موضوع رو بفهمم گرچه این ی بهونه بود دلم برای جونگکوک تنگ شده بود
هر دوتاشون ب گوشه ای خیره بودن
-خب بگو
+اون روز...
اون روز وقتی از خواب بیدار شد و قیافه غرق در خواب کسی ک دوسش داشت رو دید تصمیم گرفت براش صبحونه درست کنه
وقتی مشغول درست کردن صبحونه بود پیامی ک ب گوشیش اومد توجهش رو جلب کرد
پ.ات:در خونتم بیا بیرون باهم حرف بزنیم
+اقای کیم من خونه نیستم
پ.ات:منم نگفتم خونه خودت خونه تو و دخترم
پس اون میدونست
دیگه چیزی نگفتم رفتم و در رو باز کردم
پ.ات:بیا بیرون
با سر تایید کردم و
رفتم بیرون و در رو روی هم گذاشتم
+اقای کیم من دخترتون رو دوست دارم
پ.ات:برام مهم نیست که دوسش داری باید بری
+نمیتونم
پ.ات:اگر نری میکشمش
+اون دختر توعه چطور میتونی همچین چیزی بگی
پ.ات:برام مهم نیست تا شب وقت داری گم و گور شی...ادامه دارد
شرط: کامنت حمایت
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
(این پارت کمی ازش پاک شده بود دوباره گذاشتمش)
-م..من
سعی داشتم از دستش فرار کنم اما اون همچین قصدی نداشت
یکی از دستاش رو ازاد کرد و دستش رو برد سمت ماسکم
و درش اورد
+ا..ات
میتونستم از توی چشماش بخونم ک خیلی تعجب کرده
سریع ماسکم رو از دستش گرفتم
-اره ات
خواستم از کنارش رد شم و برم گرچه از اولم اومدنم اشتباه بود
ک دوباره منو چسبوند ب دیوار و منو بین خودش چ دیوار زندونی کرد
خم شد سمت صورتم و گفت:
+دلم برات تنگ شده بود
و بوسه عمیقی رو شروع کرد انگار اصلا براش مهم نبود که من همراهی نمیکنم
خیلی میخاستم ببوسمش اما لبش مزه لب ی نفر دیگه رو میداد و این غرور منو نابود میکرد و این منو منصرف میکرد
با نفس نفس ازم جدا شد و پیشونیش رو ب پیشونیم چسبوند
+اینجا چیکار میکنی
-اومدم خودم رو برای ازدواجت اماده کنم
+هیشش اینطوری نیست فقط بهم اجازه بده بهت توضیح بدم
هولش دادم
-چی رو میخای توضیح بدی اینکه ترکم کردی و رفتی؟
-یا اینکه با ی نفر دیگه وارد رابطه شدی و داری باهاش بچه دار میشی
دوباره اومد سمتم و صورتم رو با دستاش قاب کرد
+گفتم اجازه بده برات توضیح بدم هیچکس جای تورو نمیگیره باور کن
دلم میخاست باور کنم اما شواهد چیز دیگه ای رو نشون میداد
و همین باعث میشد من شک داشته باشم اما در هر صورت اون جونگکوک بود
و من ترجیح میدادم همه ب حقیقت رو از زبون خودش بفهمم و قلبم بشکنه
تا اینکه بخام قضاوتش کنم
انگار کمی از خشمم فروکش شده بود
+باهام بیا ب خونه من تا برات توضیحش بدم
ب دستش ک سمتم دراز شده بود نگاه کردم
این همون لحظه ای بود ک چند سال ارزوش رو داشتم
دوباره لمس کردنش
دستش رو گرفتم تا بتونم موضوع رو بفهمم گرچه این ی بهونه بود دلم برای جونگکوک تنگ شده بود
هر دوتاشون ب گوشه ای خیره بودن
-خب بگو
+اون روز...
اون روز وقتی از خواب بیدار شد و قیافه غرق در خواب کسی ک دوسش داشت رو دید تصمیم گرفت براش صبحونه درست کنه
وقتی مشغول درست کردن صبحونه بود پیامی ک ب گوشیش اومد توجهش رو جلب کرد
پ.ات:در خونتم بیا بیرون باهم حرف بزنیم
+اقای کیم من خونه نیستم
پ.ات:منم نگفتم خونه خودت خونه تو و دخترم
پس اون میدونست
دیگه چیزی نگفتم رفتم و در رو باز کردم
پ.ات:بیا بیرون
با سر تایید کردم و
رفتم بیرون و در رو روی هم گذاشتم
+اقای کیم من دخترتون رو دوست دارم
پ.ات:برام مهم نیست که دوسش داری باید بری
+نمیتونم
پ.ات:اگر نری میکشمش
+اون دختر توعه چطور میتونی همچین چیزی بگی
پ.ات:برام مهم نیست تا شب وقت داری گم و گور شی...ادامه دارد
شرط: کامنت حمایت
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
(این پارت کمی ازش پاک شده بود دوباره گذاشتمش)
۶۸.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.