رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
رمان توسط قلب تو ذوب شدم (اکسو)
part19
.......کردم.
خیلی خسته شده بودم.
بغلش خوابم برد.
حس کردم روی یه
جای نرم گذاشته شدم.
چشمامو باز کردم.
چشمام درست می دید؟
این اتاق شیومین بود؟بعله:/
درست حدس زدم.
از جام بلند شدم.
- شیومین......
پیرهنشو در آورده
بود.
زود جلوی چشمامو
گرفتم. •_•
- اِهم...... لباستو عوض کردی؟
+اوه.بیدار شدی؟اوم
از لای دستام شیومین
رو دیدم.
لباس پوشیده بود.
از جام پا شدم و خواستم
برم بیرون که گفت:
+نمیشه فقط یه امشبو
بمونی؟
- اوم..........میشه:)
در اتاق بستم.
اومد سمتم و منو
چسبوند به دیوار
یه مک کوچیک زد
و دوباره لباشو گذاشت
روی لبام.
هرچی پیش میرفت نفس
هامون تند تر می شد.
توی همون حالت منو بغل
کرد و آروم گذاشت روی
تخت و خودش روم
دراز کشید.
کم کم داشتم دکمه هاشو
باز میکردم که به آخرین
دکمه رسید.
خواستم یکم اذیتش کنم
که اون دکمه رو خیلی
آروم بازش کردم.
+ بازش کن دیگههه.....
کم کم دستشو برد پشت
کمرم و زیپ پیراهنمو
باز کرد و.......
صبح
دوش گرفتم و یه لباس
آستین کوتاه یاسی رنگ
با یه شروال سفید پوشیدم.
امشب کنسرت داریم.
باید خودمو آماده کنم.
شب
میرم روی صحنه و
آهنگمو میخونم.
وسط اجرا یه صداهایی
میشنوم:
&داره ارور میده
¥یعنی چی؟
€وای خدا یعنی.......
♡یعنی یکی داره کنسرتمون
رو به هم میزنه؟
اینارو میشنیدم که
یهو برقا رفت .
حس کردم کسی با
دستانش جلوی
دهنم رو ..............
این داستان ادامه دارد.........🌹
part19
.......کردم.
خیلی خسته شده بودم.
بغلش خوابم برد.
حس کردم روی یه
جای نرم گذاشته شدم.
چشمامو باز کردم.
چشمام درست می دید؟
این اتاق شیومین بود؟بعله:/
درست حدس زدم.
از جام بلند شدم.
- شیومین......
پیرهنشو در آورده
بود.
زود جلوی چشمامو
گرفتم. •_•
- اِهم...... لباستو عوض کردی؟
+اوه.بیدار شدی؟اوم
از لای دستام شیومین
رو دیدم.
لباس پوشیده بود.
از جام پا شدم و خواستم
برم بیرون که گفت:
+نمیشه فقط یه امشبو
بمونی؟
- اوم..........میشه:)
در اتاق بستم.
اومد سمتم و منو
چسبوند به دیوار
یه مک کوچیک زد
و دوباره لباشو گذاشت
روی لبام.
هرچی پیش میرفت نفس
هامون تند تر می شد.
توی همون حالت منو بغل
کرد و آروم گذاشت روی
تخت و خودش روم
دراز کشید.
کم کم داشتم دکمه هاشو
باز میکردم که به آخرین
دکمه رسید.
خواستم یکم اذیتش کنم
که اون دکمه رو خیلی
آروم بازش کردم.
+ بازش کن دیگههه.....
کم کم دستشو برد پشت
کمرم و زیپ پیراهنمو
باز کرد و.......
صبح
دوش گرفتم و یه لباس
آستین کوتاه یاسی رنگ
با یه شروال سفید پوشیدم.
امشب کنسرت داریم.
باید خودمو آماده کنم.
شب
میرم روی صحنه و
آهنگمو میخونم.
وسط اجرا یه صداهایی
میشنوم:
&داره ارور میده
¥یعنی چی؟
€وای خدا یعنی.......
♡یعنی یکی داره کنسرتمون
رو به هم میزنه؟
اینارو میشنیدم که
یهو برقا رفت .
حس کردم کسی با
دستانش جلوی
دهنم رو ..............
این داستان ادامه دارد.........🌹
۳.۸k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.