𝓗𝓪𝓹𝓹𝔂 𝓑𝓲𝓻𝓽𝓱𝓭𝓪𝔂 : 12
𝓗𝓪𝓹𝓹𝔂 𝓑𝓲𝓻𝓽𝓱𝓭𝓪𝔂 : 12
یهو بغضم شکست
ا/ت: من الان خیلی تنهام... هق... من میترسم.. هق
یونگی بغلم کرد
یوتگی: اینجوری نیست.. پس من چیم؟ کی گفته تنهایی؟
تو چشماش نگاه کردم و حس عجیبی داشتم محکم تر بقلش کردمو گریه کردم تا اینکه خالی شدم
از بقلش بیرون اومدمو در باز کردم (با دستش دماغشو کشید بالا)
ا/ت: بیا بریم داخل
یونگی اومد نزدیکمو اشکامو پاک کردم و اروم پیشونیمو بوسید
یونگی: حالا که نمیخوای مجبور نیستی اینجا بمونی
ا/ت: غیر از اینجا جای دیگه ای ندارم
یونگی: من خونم تنها بیا پیش من (با یه لبخند تو دل برو😍🤤)
ا/ت: نه... نه.. ممنون
یونگی: حالا که میخواستی از اینجا بری بعد وسایلتم که جمع کردی بیا بریم دیگه
ا/ت: نه مزاحم نمیشم
یونگی: خانم پارک ا/ت شما مزاحم نیستین راه از این طرفه
🥺ویییییی رفتم طرفشو محکم لپاشو کشیدم
یجا خوشک شده بود انگار😅
یونگی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یونگی: چیزه.. بیا بریم ا.. از این طرفه😳
سریع از پیشش رفتم 😐چرا یهو خجالت کشیدم اخه تازه که بوسیدمش انقدر خجالت نکشیدم
سوار ماشین شدیم تا خونه هیچ حرفی نزدیم
ا/ت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رسیدیم چقدر بزرگ بودددددددددد
یونگی: بریم
ا/ت: ها.. اره
خونش خیلی بزرگ بود خیلی هم خوشگل بود خونش خیلی تمیز وسفید بود
ا/ت: خودت تنهایی؟
یونگی: اره
عااا چه جوری گم نمیشه
یونگی: بریم اتاقتو نشون بدم:)
ا/ت: اوهوم بازم ببخشید مزاحم شدم
یونگی اومد زندیکم
یهو بغضم شکست
ا/ت: من الان خیلی تنهام... هق... من میترسم.. هق
یونگی بغلم کرد
یوتگی: اینجوری نیست.. پس من چیم؟ کی گفته تنهایی؟
تو چشماش نگاه کردم و حس عجیبی داشتم محکم تر بقلش کردمو گریه کردم تا اینکه خالی شدم
از بقلش بیرون اومدمو در باز کردم (با دستش دماغشو کشید بالا)
ا/ت: بیا بریم داخل
یونگی اومد نزدیکمو اشکامو پاک کردم و اروم پیشونیمو بوسید
یونگی: حالا که نمیخوای مجبور نیستی اینجا بمونی
ا/ت: غیر از اینجا جای دیگه ای ندارم
یونگی: من خونم تنها بیا پیش من (با یه لبخند تو دل برو😍🤤)
ا/ت: نه... نه.. ممنون
یونگی: حالا که میخواستی از اینجا بری بعد وسایلتم که جمع کردی بیا بریم دیگه
ا/ت: نه مزاحم نمیشم
یونگی: خانم پارک ا/ت شما مزاحم نیستین راه از این طرفه
🥺ویییییی رفتم طرفشو محکم لپاشو کشیدم
یجا خوشک شده بود انگار😅
یونگی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یونگی: چیزه.. بیا بریم ا.. از این طرفه😳
سریع از پیشش رفتم 😐چرا یهو خجالت کشیدم اخه تازه که بوسیدمش انقدر خجالت نکشیدم
سوار ماشین شدیم تا خونه هیچ حرفی نزدیم
ا/ت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رسیدیم چقدر بزرگ بودددددددددد
یونگی: بریم
ا/ت: ها.. اره
خونش خیلی بزرگ بود خیلی هم خوشگل بود خونش خیلی تمیز وسفید بود
ا/ت: خودت تنهایی؟
یونگی: اره
عااا چه جوری گم نمیشه
یونگی: بریم اتاقتو نشون بدم:)
ا/ت: اوهوم بازم ببخشید مزاحم شدم
یونگی اومد زندیکم
۳۲.۸k
۲۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.