You love a vampire : part 2 (7)
سوهو از قبل داشت تماشاش میکرد و به مهربونی خواهرش لبخند میزد و تو دلش میگفت چقدر شبیه مادره رفتارش، قیافش، حتی کمکی که به بقیه میکنه
لیلی رفت پیشش سوهو با لبخند نگاهش میکرد
_وای چقدر نوزادی خوشگلی بود دلم ضعف رفت
سوهو: آره بانمک بود
_یهو...دلم برای مادر تنگ شد
سوهو: منم همینطور
لیلی سرشو پایین انداخت . سوهو دستشو دو طرف صورتش گرفت و سرشو بالا اورد
سوهو: اون بهت افتخار میکنه لیلی...اون مارو از اون بالا میبینه
_میدونم...
بغلش کرد و روی موهای لیلی دست کشید
سوهو: دیگه بهتره برگردیم خونه لیلی
_باشه
برگشتند به قصر . لیلی داشت به سمت اتاقش میرفت که برای اولین بار لوهیون رو دید
لوهیون: اوه پرنسس
تعظیم کرد
_اوه خانم لوهیون
بهش تعظیم کرد
لوهیون: خیلی خوشحالم که با شما ملاقات میکنم
_منم همینطور
به نظر لوهیون قیافه ی لیلی براش آشنا بود اما به یاد نمیاورد که اون کیه
_با اجازتون من برم
لوهیون: بله البته
تعظیم کرد و رفت توی اتاقش . لباسش رو عوض کرد و نشست که کمی کتاب بخونه که...صدای فریاد کسی رو شنید که به نظرش آشنا میومد
ادامه دارد...
*امیدوارم لذت برده باشید، نظر یادتون نره🤗*
لیلی رفت پیشش سوهو با لبخند نگاهش میکرد
_وای چقدر نوزادی خوشگلی بود دلم ضعف رفت
سوهو: آره بانمک بود
_یهو...دلم برای مادر تنگ شد
سوهو: منم همینطور
لیلی سرشو پایین انداخت . سوهو دستشو دو طرف صورتش گرفت و سرشو بالا اورد
سوهو: اون بهت افتخار میکنه لیلی...اون مارو از اون بالا میبینه
_میدونم...
بغلش کرد و روی موهای لیلی دست کشید
سوهو: دیگه بهتره برگردیم خونه لیلی
_باشه
برگشتند به قصر . لیلی داشت به سمت اتاقش میرفت که برای اولین بار لوهیون رو دید
لوهیون: اوه پرنسس
تعظیم کرد
_اوه خانم لوهیون
بهش تعظیم کرد
لوهیون: خیلی خوشحالم که با شما ملاقات میکنم
_منم همینطور
به نظر لوهیون قیافه ی لیلی براش آشنا بود اما به یاد نمیاورد که اون کیه
_با اجازتون من برم
لوهیون: بله البته
تعظیم کرد و رفت توی اتاقش . لباسش رو عوض کرد و نشست که کمی کتاب بخونه که...صدای فریاد کسی رو شنید که به نظرش آشنا میومد
ادامه دارد...
*امیدوارم لذت برده باشید، نظر یادتون نره🤗*
۵.۷k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.