رویای اشنا part 58
ویو جونگ کوک
توی بیمارستان بودم و داشتم از پشت شیشه هوان رو نگاه میکردم، دلم برای خندیدناش خیلی تنگ شده بود. توی فکر بودم که یه دفعه دیدم از جاش بلند شد، سریع داد زدم و پرستار و دکتر رو خبر کردم.(علامت دکتر=)
=اقای جئون چه اتفاقی افتاده؟
_هوان بهوش اومد.
=پرستار سریع بیایین به اتاق ۲۲
=اقای جئون شما بیرون منتظر بمونید
_باشه
دکتر رفت داخل داشت از هوان چند تا سوال میپرسید بعد چند دقیقه از اتاق بیرون اومد.
=ایشون حالشون خوبه فقط باید منتظر جواب ازمایش هاشون بمونید بعد میتونید اون رو به خونه ببرید.
_ممنون. میتونم ببینمش؟
=بله
سریع وارد اتاق شدم دیدم که لبه ی تخت نشسته و میخواد راه بره به سمتش رفتم ولی تا خواست بلند بشه میخواست بخوره زمین که من سریع گرفتمش.
ویو جونگ هوان
توی اتاق بودم که بعد از داد اون فرد دکتر اومد و وارد اتاق شد.
=خب خانم هوان.حالتون خوبه؟
(این چه سوال مسخره اییه اخه خب بنده خدا تازه از کما درومده😐)
+بله
=احساس سرگیجه یا سردرد دارید؟
+امم نه
=بدن درد یا حالت تهوع؟
+نه کاملا خوبم
=خب خوبه بعد از اومدن جواب ازمایشهاتون میتونید برید.
+ممنون
بعد از اینکه دکتر رفت میخواستم از تخت بیام پایین و راه برم که به خاطر ضعف پام میخواستم بخورم زمین، چشمامو بستم که یدفعه دیدم توی بغل یه نفرم.
چشمامو باز کردم که جونگ کوک رو دیدم، از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد و بغلش کردم.
_هوان خوبی؟
+اره دلم برات تنگ شده بود
_منم همینطور(سر جونگ هوان رو ناز کرد)
ادامه پارت بعدی... ❤
توی بیمارستان بودم و داشتم از پشت شیشه هوان رو نگاه میکردم، دلم برای خندیدناش خیلی تنگ شده بود. توی فکر بودم که یه دفعه دیدم از جاش بلند شد، سریع داد زدم و پرستار و دکتر رو خبر کردم.(علامت دکتر=)
=اقای جئون چه اتفاقی افتاده؟
_هوان بهوش اومد.
=پرستار سریع بیایین به اتاق ۲۲
=اقای جئون شما بیرون منتظر بمونید
_باشه
دکتر رفت داخل داشت از هوان چند تا سوال میپرسید بعد چند دقیقه از اتاق بیرون اومد.
=ایشون حالشون خوبه فقط باید منتظر جواب ازمایش هاشون بمونید بعد میتونید اون رو به خونه ببرید.
_ممنون. میتونم ببینمش؟
=بله
سریع وارد اتاق شدم دیدم که لبه ی تخت نشسته و میخواد راه بره به سمتش رفتم ولی تا خواست بلند بشه میخواست بخوره زمین که من سریع گرفتمش.
ویو جونگ هوان
توی اتاق بودم که بعد از داد اون فرد دکتر اومد و وارد اتاق شد.
=خب خانم هوان.حالتون خوبه؟
(این چه سوال مسخره اییه اخه خب بنده خدا تازه از کما درومده😐)
+بله
=احساس سرگیجه یا سردرد دارید؟
+امم نه
=بدن درد یا حالت تهوع؟
+نه کاملا خوبم
=خب خوبه بعد از اومدن جواب ازمایشهاتون میتونید برید.
+ممنون
بعد از اینکه دکتر رفت میخواستم از تخت بیام پایین و راه برم که به خاطر ضعف پام میخواستم بخورم زمین، چشمامو بستم که یدفعه دیدم توی بغل یه نفرم.
چشمامو باز کردم که جونگ کوک رو دیدم، از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد و بغلش کردم.
_هوان خوبی؟
+اره دلم برات تنگ شده بود
_منم همینطور(سر جونگ هوان رو ناز کرد)
ادامه پارت بعدی... ❤
۶۷۴
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.