تک پارتی تهیونگـــ
اروم اروم قدم برمیداشت... باید جوری راه میرفت که دختر کوچولوعه رو به روش متوجه نشه... یکی از دستای کشیدش و سمت کمد ات اورد و توی ی ثانیه اسیر خودش کرد...
_من برگشتم، شکلات کوچولو
بدون اینکه فرصت واکنش به ات بده، شروع میکنه ب بوسیدنش...
_نمیتونم باور کنم، هنوزم مزه ی شکلات میدی...
+مگه، مگه نبرده بودنت؟!
_دیمن *damn* گرل. چی فک کردی؟ فک کردی قراره انقدر اسون از دستت بدم؟
صدای اهنگ بار خیلی بلند بود... قطعا ات ن راه فرار داشت، ن راهی برای کمک... فقط میتونست مثل بچه های کوچولو ک اب نبات شون و گرفتن ولی نمیتونم گریه کنن رفتار کنه...
کم کم جاهای دستاشون تغییر کرد... ی دست ات تو دست تهیونگ، دست دیگش رو سینه ی تهیونگ، و دست ازاد ته هم رو کمر ات... چرا؟ مشخصه، تانگو...
شروع کردن ب رقصیدن، ولی ب اجبار...
_حس خوبیه گرل، جاست دنس، جاست دنس... *من میدونین پنجاه ساله کف لس انجلس زندگی میکنم، فارسی کیلی کیلی کم*
تاحالا ندیده بودم کسی زوری برقصه، ولی الان دیدم... حس جالبی نبود... اینکه همه بهشون چشم دوخته بودن هم حس جالبی نداشت... چرا؟ چون تهیونگ زیر کتی که پوشیده بود هیچ لباسی نداشت!!... البته، فاقد اهمیته...
_گرل یادته اخرین بار ک دیدمت، بهت گفتم دفعه بعدی ک ببینمت نال من میشی کوچولو؟ از زندگیه جدیدت با ی دیوونه ی فراری لذت ببر...!!
مثل دفعه قبل شروع کرد ب بوسیدن، ولی با چند فرق، بوسه یک طرفه نبود، و هیچ کسی مانعشون نشد...
بیا اینم ی پارت دیگه از وقتی با یه روانی تو قطار گیر افتادی😒
اهمیت نمیدم. هرچقد میخواین گزارش کنین
مادر اونی ک گزارش میکنه زیرمه
_من برگشتم، شکلات کوچولو
بدون اینکه فرصت واکنش به ات بده، شروع میکنه ب بوسیدنش...
_نمیتونم باور کنم، هنوزم مزه ی شکلات میدی...
+مگه، مگه نبرده بودنت؟!
_دیمن *damn* گرل. چی فک کردی؟ فک کردی قراره انقدر اسون از دستت بدم؟
صدای اهنگ بار خیلی بلند بود... قطعا ات ن راه فرار داشت، ن راهی برای کمک... فقط میتونست مثل بچه های کوچولو ک اب نبات شون و گرفتن ولی نمیتونم گریه کنن رفتار کنه...
کم کم جاهای دستاشون تغییر کرد... ی دست ات تو دست تهیونگ، دست دیگش رو سینه ی تهیونگ، و دست ازاد ته هم رو کمر ات... چرا؟ مشخصه، تانگو...
شروع کردن ب رقصیدن، ولی ب اجبار...
_حس خوبیه گرل، جاست دنس، جاست دنس... *من میدونین پنجاه ساله کف لس انجلس زندگی میکنم، فارسی کیلی کیلی کم*
تاحالا ندیده بودم کسی زوری برقصه، ولی الان دیدم... حس جالبی نبود... اینکه همه بهشون چشم دوخته بودن هم حس جالبی نداشت... چرا؟ چون تهیونگ زیر کتی که پوشیده بود هیچ لباسی نداشت!!... البته، فاقد اهمیته...
_گرل یادته اخرین بار ک دیدمت، بهت گفتم دفعه بعدی ک ببینمت نال من میشی کوچولو؟ از زندگیه جدیدت با ی دیوونه ی فراری لذت ببر...!!
مثل دفعه قبل شروع کرد ب بوسیدن، ولی با چند فرق، بوسه یک طرفه نبود، و هیچ کسی مانعشون نشد...
بیا اینم ی پارت دیگه از وقتی با یه روانی تو قطار گیر افتادی😒
اهمیت نمیدم. هرچقد میخواین گزارش کنین
مادر اونی ک گزارش میکنه زیرمه
۲۱.۳k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.