۲۰
رینا:
نهار رو با کلی مسخره بازی خوردیم.یهو هیناتا به جیمین گفت باهاش کار خصوصی داره و بردش توی اتاق.بعد سه دقیقه اومدن بیرون ولی جیمین حالش پریشون شده بود.
¤ممنون نهارتون عالی بود من باید برم خونه آترین.
- خونه آترین چیکار داری؟
¤به تو چه فضول
خواستم بهش بپرم که با نگاه😈طوری جیمین مواجه شدم.
-شانس آوردی جیمین یه وردی خونده ک نمیزاره باهات دعوا کنم وگرنه...
¤میدونم خداحافظ
چرا انقدر عجله داشت؟
جیمین:
باورم نمیشد.حالا چجوری باید بهش بگم.خوشحال میشه یا ناراحت؟
گوشیم زنگ خورد.اه دوباره این مزاحم.رینا با کنجکاوی اومد نزدیکم و وقتی دید گوشیم رو جواب نمیدم کنجکاو تر شد.
-چرا جواب نمیدی؟
+جوکیونگه نمیخوام جوابش رو بدم.
-بده من
گوشی رو گرفت و گذاشت روی آیفون
&سلام جیمینم میدونستم منو فراموش...
-فرمایش؟
&تو...جیمین کجاست؟
-اولا جیمین نه و آقای پارک،دوما شما با جیمین چیکار داری؟
&به تو چه ربطی داره؟
+عشقم داری با کی حرف میزنی؟
&این...این صدای جیمین بود؟
-عزیزم الان میام.ببین خانوم شما دیگه حق نداری با جیمین حرف بزنی.الانم جیمین صدام کرد وگرنه میدونستم چیکارت کنم.
بدون این که بزاره جوکیونگ حرف بزنه قطع کرد.
-جیمین؟
+جونم؟
-هیناتا بهت چی گف؟
+اه بهت میگم حالا.فعلا یه کار مهم تر دارم.
-چی؟
یهو زنگ خونه خورد.رینا به سمت آیفون رفت.
-ما....ما...اینجا چیکار میکنههههه
ادامه دارد...
نهار رو با کلی مسخره بازی خوردیم.یهو هیناتا به جیمین گفت باهاش کار خصوصی داره و بردش توی اتاق.بعد سه دقیقه اومدن بیرون ولی جیمین حالش پریشون شده بود.
¤ممنون نهارتون عالی بود من باید برم خونه آترین.
- خونه آترین چیکار داری؟
¤به تو چه فضول
خواستم بهش بپرم که با نگاه😈طوری جیمین مواجه شدم.
-شانس آوردی جیمین یه وردی خونده ک نمیزاره باهات دعوا کنم وگرنه...
¤میدونم خداحافظ
چرا انقدر عجله داشت؟
جیمین:
باورم نمیشد.حالا چجوری باید بهش بگم.خوشحال میشه یا ناراحت؟
گوشیم زنگ خورد.اه دوباره این مزاحم.رینا با کنجکاوی اومد نزدیکم و وقتی دید گوشیم رو جواب نمیدم کنجکاو تر شد.
-چرا جواب نمیدی؟
+جوکیونگه نمیخوام جوابش رو بدم.
-بده من
گوشی رو گرفت و گذاشت روی آیفون
&سلام جیمینم میدونستم منو فراموش...
-فرمایش؟
&تو...جیمین کجاست؟
-اولا جیمین نه و آقای پارک،دوما شما با جیمین چیکار داری؟
&به تو چه ربطی داره؟
+عشقم داری با کی حرف میزنی؟
&این...این صدای جیمین بود؟
-عزیزم الان میام.ببین خانوم شما دیگه حق نداری با جیمین حرف بزنی.الانم جیمین صدام کرد وگرنه میدونستم چیکارت کنم.
بدون این که بزاره جوکیونگ حرف بزنه قطع کرد.
-جیمین؟
+جونم؟
-هیناتا بهت چی گف؟
+اه بهت میگم حالا.فعلا یه کار مهم تر دارم.
-چی؟
یهو زنگ خونه خورد.رینا به سمت آیفون رفت.
-ما....ما...اینجا چیکار میکنههههه
ادامه دارد...
۲۸.۸k
۲۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.