(گزارش شده)
فیک:black fate
پارت38
ای ان: برو سر اصل مطلب چرت و پرت نگو
فلیکس: خواهرت الان کنار منه...حالش خوبه...خوشحالم هست
ای ان: اییی لعنتی خواهرم و چیکار کردی بهش دست بزنی...
فلیکس: هووو...یواش,کاری بهش ندارم...ولی الان ۳۶ مین روز نبود انیش قول باشه سر ۶۰ مین روز با انیش میام خونتون....ولی یه چیز
ای ان: ایییی...لعنتیه...پست چه چیزی
فلیکس: با یه خبر خوب میایم نمیدونم خوشحال میشید یا شک...
ای ان: دست به خواهرم بزنی پوستتو میکنم....
فلیکس:...دیگه بای...
=و بدون توجه به پسری که فحش میداد قطع کرد و دختری اشکا از,چشاش سراریز شدن...
فلیکس: چرا گریه میکنی
انیش: چرا اینارو...هق...هق باهام میکنی لعنتی هق
فلیکس: انیش میشه یه سوال بپرسم...
=دختر جوابی نداد و به پسر خیره شد
فلیکس:کسی تو زندگیته...یا چی که من و نمیبینی
انیش: هیچ توی زندگیه لعنتیم نیس...توهم....
فلیکس: منم...
انیش: هیچ نظری...ندارم...هیچ بدی نداری خوشگلی و خوشتیپ عاشقی ولی باز ازت متنفرم...این کارت توی دلم.حک شده
فلیکس: ولی من بخاطر تو این کارو کردم...
انیش:هیسسس....حتا من اگه عاشقت بشم تورو.بخوام...به نظرت چه اتفاقی میوفته....خانواده هامون...راضی میشن اصلا...ما هیچ وقت بهم نمیرسیم...هیچ وقت
فلیکس: انیش...من خیلی عاشقتم...خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو میکنی...من خانواده مو زیر پام میزارم برام مهم نیستن تو لطفا مال من شو لطفا...هرکاری بگی برات میکنم...هرکاری فقط این عشق و ببین
انیش:هرکاری...!؟
فلیکس: هرکاری...
انیش: بزار برم...خونه...
فلیکس: اگه...این و میخوای و من و میبینی پس برو همین الان
انیش: الان جدی...ایی
فلیکس: اهوم...من.گفتم هرکاری پس برو...
انیش: جدی...انقدر دوسم داری
فلیکس: انقدر!؟...من به اندازه ی عاشقتم که با کلمه لی توصیف نمیشه
=دختر با خیره شدن به چشمای...پسر علاقه رو دید حقیقیت رو اون واقعا عاشقش شده بود...واقعا...اون پسر عاشقش و بود میپرستیدتش
انیش: میخوام عاشقت بشم ولی میترسم... میترسم اسیب ببینم و دلم بشکنه....از,عاشق شدن میترسم
فلیکس: نترس بهت قول میدم تا ابد کنارت باشم...ازت مراقبت کنم
نمیزارم کوچیک ترین اسیب بهت برسه هیچ وقت دلتو نمیشکنم هیچ وقت...من و تو تا ابد.. و من کنار تو...
=غرق در خیالاتش...بود که یهو خنده ای سر داد و پسر شک شد
فلیکس: چیزی گفتم...
انیش:,وای...ولی من سنمونو یادم رفت...من هنوز خیلی سنم کمه توهم همینطور واسه این کارا خیلی زوده
فلیکس: مسخره...زود چرا هم سنای من بچه دارن توهم سنت مناسبه فارغ التحصیل شدی از این بهتر-
انیش: یه سال باید صبر کنی...
فلیکس: نه...خیلیم خوبه تو نوزده منم بیست و چهار
ادامه اسلاید دوم
حمایت کنید
#فیک
#گزارش.شده
پارت38
ای ان: برو سر اصل مطلب چرت و پرت نگو
فلیکس: خواهرت الان کنار منه...حالش خوبه...خوشحالم هست
ای ان: اییی لعنتی خواهرم و چیکار کردی بهش دست بزنی...
فلیکس: هووو...یواش,کاری بهش ندارم...ولی الان ۳۶ مین روز نبود انیش قول باشه سر ۶۰ مین روز با انیش میام خونتون....ولی یه چیز
ای ان: ایییی...لعنتیه...پست چه چیزی
فلیکس: با یه خبر خوب میایم نمیدونم خوشحال میشید یا شک...
ای ان: دست به خواهرم بزنی پوستتو میکنم....
فلیکس:...دیگه بای...
=و بدون توجه به پسری که فحش میداد قطع کرد و دختری اشکا از,چشاش سراریز شدن...
فلیکس: چرا گریه میکنی
انیش: چرا اینارو...هق...هق باهام میکنی لعنتی هق
فلیکس: انیش میشه یه سوال بپرسم...
=دختر جوابی نداد و به پسر خیره شد
فلیکس:کسی تو زندگیته...یا چی که من و نمیبینی
انیش: هیچ توی زندگیه لعنتیم نیس...توهم....
فلیکس: منم...
انیش: هیچ نظری...ندارم...هیچ بدی نداری خوشگلی و خوشتیپ عاشقی ولی باز ازت متنفرم...این کارت توی دلم.حک شده
فلیکس: ولی من بخاطر تو این کارو کردم...
انیش:هیسسس....حتا من اگه عاشقت بشم تورو.بخوام...به نظرت چه اتفاقی میوفته....خانواده هامون...راضی میشن اصلا...ما هیچ وقت بهم نمیرسیم...هیچ وقت
فلیکس: انیش...من خیلی عاشقتم...خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو میکنی...من خانواده مو زیر پام میزارم برام مهم نیستن تو لطفا مال من شو لطفا...هرکاری بگی برات میکنم...هرکاری فقط این عشق و ببین
انیش:هرکاری...!؟
فلیکس: هرکاری...
انیش: بزار برم...خونه...
فلیکس: اگه...این و میخوای و من و میبینی پس برو همین الان
انیش: الان جدی...ایی
فلیکس: اهوم...من.گفتم هرکاری پس برو...
انیش: جدی...انقدر دوسم داری
فلیکس: انقدر!؟...من به اندازه ی عاشقتم که با کلمه لی توصیف نمیشه
=دختر با خیره شدن به چشمای...پسر علاقه رو دید حقیقیت رو اون واقعا عاشقش شده بود...واقعا...اون پسر عاشقش و بود میپرستیدتش
انیش: میخوام عاشقت بشم ولی میترسم... میترسم اسیب ببینم و دلم بشکنه....از,عاشق شدن میترسم
فلیکس: نترس بهت قول میدم تا ابد کنارت باشم...ازت مراقبت کنم
نمیزارم کوچیک ترین اسیب بهت برسه هیچ وقت دلتو نمیشکنم هیچ وقت...من و تو تا ابد.. و من کنار تو...
=غرق در خیالاتش...بود که یهو خنده ای سر داد و پسر شک شد
فلیکس: چیزی گفتم...
انیش:,وای...ولی من سنمونو یادم رفت...من هنوز خیلی سنم کمه توهم همینطور واسه این کارا خیلی زوده
فلیکس: مسخره...زود چرا هم سنای من بچه دارن توهم سنت مناسبه فارغ التحصیل شدی از این بهتر-
انیش: یه سال باید صبر کنی...
فلیکس: نه...خیلیم خوبه تو نوزده منم بیست و چهار
ادامه اسلاید دوم
حمایت کنید
#فیک
#گزارش.شده
۲.۹k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.