P5
P5
همه اون حرفارو در آرامش و خونسردی گفت و از رو میز بلند شد
و به سمت کلاس به راه افتاد..
یه مدت طولانی گذشت
تا اینکه یه روز...
*تماس جیوون و نامجون
_نامجونمممم هققق
×چیشده جیوونا؟؟
_هققققققق
×یا یا یا یا داری نگرانم میکنی...آروم باشه بگو چی شده؟
_من باید ازدواج کنم هققق
اما نمیخوام هققققق مامان و بابام مجبورم کردن هقق
*پایان تماس
گوشی یه دفعه از طرف چیوون قطع شد
به نظر مادرش اومده بود
نامجون بعض کرده بود
عشق اول؟
که نه....عشق دومش بود
کاری نمیتونست بکنه
اگر اون طرف رو میکشت..همه به اینکه اون مافیاعه شک میکردن
پس فقط آروم تو خودش...شکست
همه اون حرفارو در آرامش و خونسردی گفت و از رو میز بلند شد
و به سمت کلاس به راه افتاد..
یه مدت طولانی گذشت
تا اینکه یه روز...
*تماس جیوون و نامجون
_نامجونمممم هققق
×چیشده جیوونا؟؟
_هققققققق
×یا یا یا یا داری نگرانم میکنی...آروم باشه بگو چی شده؟
_من باید ازدواج کنم هققق
اما نمیخوام هققققق مامان و بابام مجبورم کردن هقق
*پایان تماس
گوشی یه دفعه از طرف چیوون قطع شد
به نظر مادرش اومده بود
نامجون بعض کرده بود
عشق اول؟
که نه....عشق دومش بود
کاری نمیتونست بکنه
اگر اون طرف رو میکشت..همه به اینکه اون مافیاعه شک میکردن
پس فقط آروم تو خودش...شکست
۴.۷k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.