قدرت عشق Part 40
و منی که بیکارم و هی برای شما پارت میزارم 😎
پرش زمانی به ساعت سه عصر
از زبان هانا
دیدم ساعت سه هست سری رفتم یه دوش ده مینی گرفتم موهام رو خشک کردم یوهو ارایش خیلی ساده کردم
یه لباس خیلی شیک هم پوشیدم با یک کفش پاشنه بلند
دیدم ساعت چهار ربع کمه سری رفتم پایین دیدم رانگ اماده ست و روی مبل نشسته
هانا ـ من اماده شدم بیا بریم
رانگ ـ به به چه لباسی هم پوشیدی
هانا ـ پس چی فکر کردی راستی سر راهم بزار یه چیز برای مامانت بخریم
رانگ ـ باشه ولی چی بخریم
هانا ـ معمولا زنا از جواهرات خوششون میاد پس براش یه چیزی می خریم
رانگ ـ نه مامانم خیلی از این جور چیزا داره
هانا ـ پس یه لباس شیک می خریم
رانگ ـ مامانم بازم از اینا زیاد داره
هانا ـ خوب یه کیف با برند گرون می خریم
رانگ ـ مامانم از کیف خوشش نمی یاد
هانا ـ خوب گل بخریم
رانگ ـ این بد نیست
پرش زمانی به ساعت سه عصر
از زبان هانا
دیدم ساعت سه هست سری رفتم یه دوش ده مینی گرفتم موهام رو خشک کردم یوهو ارایش خیلی ساده کردم
یه لباس خیلی شیک هم پوشیدم با یک کفش پاشنه بلند
دیدم ساعت چهار ربع کمه سری رفتم پایین دیدم رانگ اماده ست و روی مبل نشسته
هانا ـ من اماده شدم بیا بریم
رانگ ـ به به چه لباسی هم پوشیدی
هانا ـ پس چی فکر کردی راستی سر راهم بزار یه چیز برای مامانت بخریم
رانگ ـ باشه ولی چی بخریم
هانا ـ معمولا زنا از جواهرات خوششون میاد پس براش یه چیزی می خریم
رانگ ـ نه مامانم خیلی از این جور چیزا داره
هانا ـ پس یه لباس شیک می خریم
رانگ ـ مامانم بازم از اینا زیاد داره
هانا ـ خوب یه کیف با برند گرون می خریم
رانگ ـ مامانم از کیف خوشش نمی یاد
هانا ـ خوب گل بخریم
رانگ ـ این بد نیست
۶.۲k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.