*𝖕𝖆𝖗𝖙*(6) *دردعشق *
آرین:آههه ددی درد داره
او.. اون.... شوگا بود
شوگا:هیششش عادت میکنی
دستگیره در رو کشیدم و بازش کردم با دیدن اون صحنه خون تو رگام ایستاد قلبم نمیزد هیچی و حس نمیکردم شوگا روی اون دختره بود
روی تختی که من باعشق با شوگا میخوابیدم داشتن س*ک*س میکردن
حالا دیگه یه آبشار جلوم کم میورد
شوگا:ا... ا. ت
احساس میکردم دارم خفه میشم برگشت داشتم از پله ها میومدم پایین که دیگه کاملا بدنم بی حس شد نفس تو سینم شکست مطمئن بودم قلبم دیگه ایستاد
توی پله پنجمی روی پاهام فرود امدم هیچ صدایی نمیشنیدم هیچی نمیدیدم
با مشت توی قفسه سینه ام میکوبیدم
هرکس دیگه اینطور ضربه هایی میخورد
میمرد اما من یه درد بدتر توی قلبم داشتم
نمیخواستم اونجا بمونم اما توان بلند شدن هم نداشت هیچی حس نمیکردم فقط این و فهمیدم یکی دستم و گرفت و مانع ضربه زدن به خودم شد و
سياهی.......
شوگا*
م.. من چطور با زندگیم اینکارو کردم،
من الان چه غلطی کروم
نمیخواستم.. من نمیخواستم
چطور این اتفاق لعنتی افتاد
من بدون ا. ت نمیتونم تحمل کنم
نمیتونم از دستش بدم
لباسم و پوشیدم رفتم دنبال ا.ت توی پله ها خورده بود زمین بدجور به سینش ضربه میزد
کسه دیگه ی جاش بود قطعا میمرد بدو رفتم کنارش و دستش و گرفتم چشماش و بسته بود صورت مثل فرشته هاش خیس از اشک بود بدنش سرد بود و مثل گچ سفید شده بود
براید استایل بغلش کردم و سمت ماشین رفتم از، ازدست دادنش میترسیدم نمیخواستم از خودم جداش کنم همینطور که توی بغلم بود نشستم پشت فرمون
نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم از اینکه ترکم کنه، از این از دستش بدم، ازم جدا شه، از اینکه بهش آسيب بزنم
میترسیدم من واقعا دوسش داشتم نمیخواستم اون اتفاق بیوفته همچی تقصیر آرین بود
او.. اون.... شوگا بود
شوگا:هیششش عادت میکنی
دستگیره در رو کشیدم و بازش کردم با دیدن اون صحنه خون تو رگام ایستاد قلبم نمیزد هیچی و حس نمیکردم شوگا روی اون دختره بود
روی تختی که من باعشق با شوگا میخوابیدم داشتن س*ک*س میکردن
حالا دیگه یه آبشار جلوم کم میورد
شوگا:ا... ا. ت
احساس میکردم دارم خفه میشم برگشت داشتم از پله ها میومدم پایین که دیگه کاملا بدنم بی حس شد نفس تو سینم شکست مطمئن بودم قلبم دیگه ایستاد
توی پله پنجمی روی پاهام فرود امدم هیچ صدایی نمیشنیدم هیچی نمیدیدم
با مشت توی قفسه سینه ام میکوبیدم
هرکس دیگه اینطور ضربه هایی میخورد
میمرد اما من یه درد بدتر توی قلبم داشتم
نمیخواستم اونجا بمونم اما توان بلند شدن هم نداشت هیچی حس نمیکردم فقط این و فهمیدم یکی دستم و گرفت و مانع ضربه زدن به خودم شد و
سياهی.......
شوگا*
م.. من چطور با زندگیم اینکارو کردم،
من الان چه غلطی کروم
نمیخواستم.. من نمیخواستم
چطور این اتفاق لعنتی افتاد
من بدون ا. ت نمیتونم تحمل کنم
نمیتونم از دستش بدم
لباسم و پوشیدم رفتم دنبال ا.ت توی پله ها خورده بود زمین بدجور به سینش ضربه میزد
کسه دیگه ی جاش بود قطعا میمرد بدو رفتم کنارش و دستش و گرفتم چشماش و بسته بود صورت مثل فرشته هاش خیس از اشک بود بدنش سرد بود و مثل گچ سفید شده بود
براید استایل بغلش کردم و سمت ماشین رفتم از، ازدست دادنش میترسیدم نمیخواستم از خودم جداش کنم همینطور که توی بغلم بود نشستم پشت فرمون
نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم از اینکه ترکم کنه، از این از دستش بدم، ازم جدا شه، از اینکه بهش آسيب بزنم
میترسیدم من واقعا دوسش داشتم نمیخواستم اون اتفاق بیوفته همچی تقصیر آرین بود
۷۴.۳k
۲۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.