رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
رمان " مافیایِ عَوَضیِ مَن "
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ⁴⁴ ¤
___________________________
چانگ ووک : نمیدونم چی بگم یا نه
آرتمیس : یعنی چیییی توروخدا بگو حالش خوبه بگو زندس ( گریه )
چانگ ووک : حالش وخیمه ولی زندس ، زیاد عمیق نزده بود ، دستشو بخیر زدم و بستم
ولی به نظرم بیشتر استراحت کنه بهتره چون دقیقا اندازه یه موی رگ به رگ اصلیش نزدیکه
مراقب باشید
آرتمیس : خیلی ممنون
چانگ ووک : قضیه این یوپ راسته ؟
آرتمیس : اوهوم
چانگ ووک : اه پسره خر آخه این چه کاریه کرده ، ببین چه بلایی سر آماندا آورده
آرتمیس : ما هرچه زودتر میخوایم از این عمارت بریم ، فعلا به این یوپ چیزی نگو
چانگ ووک : راستی این یوپ اومد بگو مچ دستش ترک خورده
با باند محکم بستم ، نیازی به گچ گرفتن نبود
آرتمیس : ب ... باشه مرسی که اومدی
چانگ ووک : خواهش میکنم وظیفه بود من دیگه برم
آرتمیس : باشه خدافظ
چانگ ووک : خدافظ
چانگ ووک رفت و منم رفتم ببینم آماندا حالش چطوره
روی تخت بیهوش افتاده بود
فک نمیکردم این یوپ همچین آدمی باشه
صدای در اومد
فهمیدم این یوپ و اون دختره ان
رفتم پایین
آرتمیس : خیلی عوضی ، آشغال برو ببین چیکار کردییییی ( داد )
این یوپ : سر من داد نزن مگه چیشده
آرتمیس : برو ببین چیشده ، برو ببین چی به روزش آوردی
این یوپ : میگم چی شدهههههه
آرتمیس : آماندا به خاطر توی عوضی رگ شو زده میفهمییییییییی ( داد )
این یوپ : چ ... چی ؟؟
آرتمیس : برو ببین ، برو حال و روزشو ببین
این یوپ : الان حالش خوبه ؟
آرتمیس : حالش خیلی وخیمه ، اصن به تو چه چرا نگرانشی
این یوپ : میشه همتون این جمله مزخرفو نگید ( داد )
آرتمیس : برو بابا
بدون اهمیت بهش از کنارش رد شدم رفتم سمت آشپز خونه
بدو بدو به سمت اتاق آماندا رفت
از قیافه جنا معلوم بود که خیلی ناراحت و نگرانه
وقتی خودشون باعث این حالش شده بودن چرا دیگه نگرانش میشن
ما که دو سه روز دیگه از این عمارت کوفتی میریم
ویو " این یوپ "
رفتم سمت اتاق آماندا درشو باز کردم
دویدم سمت تخت و بغلش کردم
این یوپ : آماندا ، قشنگم پاشو ، چرا این کارو با خودت کردی منو ببین چشماتو باز کن ، اصن غلط کردم تو فقط بلند شو ازت خواهش میکنم
بلند شو یه بار دیگه بگو عاشقمی بگو دیگه ، ازم متنفر نباش منو ببین
ببخشید ،
ویو " جنا "
این یوپ اتاق آماندا و منم رفتم تو اتاق این یوپ
گوشیم زنگ خورد ، اسم اونوو افتاد
جنا : بله
اونوو : احمق گفته بودم نزار آسیبی به آماندا برسه
جنا : تو با این کارت داری نهایت آسیب رو به آماندا میزنی
کاش آسیب فقط کتک خوردن و زخمی شدن بود
اونوو : چرت و پرت نگو ، تو کارتو خوب انجام ندادی
جنا : اصن چرا این کارو من باید انجام بدم ؟ میدادی به یکی از همون دخترای هرزه که دور و ورتن
اونوو : خفه شو ، فقط کافیه یه اشتباه دیگه ازت
♡ فصل اول ♡
پارت ¤ ⁴⁴ ¤
___________________________
چانگ ووک : نمیدونم چی بگم یا نه
آرتمیس : یعنی چیییی توروخدا بگو حالش خوبه بگو زندس ( گریه )
چانگ ووک : حالش وخیمه ولی زندس ، زیاد عمیق نزده بود ، دستشو بخیر زدم و بستم
ولی به نظرم بیشتر استراحت کنه بهتره چون دقیقا اندازه یه موی رگ به رگ اصلیش نزدیکه
مراقب باشید
آرتمیس : خیلی ممنون
چانگ ووک : قضیه این یوپ راسته ؟
آرتمیس : اوهوم
چانگ ووک : اه پسره خر آخه این چه کاریه کرده ، ببین چه بلایی سر آماندا آورده
آرتمیس : ما هرچه زودتر میخوایم از این عمارت بریم ، فعلا به این یوپ چیزی نگو
چانگ ووک : راستی این یوپ اومد بگو مچ دستش ترک خورده
با باند محکم بستم ، نیازی به گچ گرفتن نبود
آرتمیس : ب ... باشه مرسی که اومدی
چانگ ووک : خواهش میکنم وظیفه بود من دیگه برم
آرتمیس : باشه خدافظ
چانگ ووک : خدافظ
چانگ ووک رفت و منم رفتم ببینم آماندا حالش چطوره
روی تخت بیهوش افتاده بود
فک نمیکردم این یوپ همچین آدمی باشه
صدای در اومد
فهمیدم این یوپ و اون دختره ان
رفتم پایین
آرتمیس : خیلی عوضی ، آشغال برو ببین چیکار کردییییی ( داد )
این یوپ : سر من داد نزن مگه چیشده
آرتمیس : برو ببین چیشده ، برو ببین چی به روزش آوردی
این یوپ : میگم چی شدهههههه
آرتمیس : آماندا به خاطر توی عوضی رگ شو زده میفهمییییییییی ( داد )
این یوپ : چ ... چی ؟؟
آرتمیس : برو ببین ، برو حال و روزشو ببین
این یوپ : الان حالش خوبه ؟
آرتمیس : حالش خیلی وخیمه ، اصن به تو چه چرا نگرانشی
این یوپ : میشه همتون این جمله مزخرفو نگید ( داد )
آرتمیس : برو بابا
بدون اهمیت بهش از کنارش رد شدم رفتم سمت آشپز خونه
بدو بدو به سمت اتاق آماندا رفت
از قیافه جنا معلوم بود که خیلی ناراحت و نگرانه
وقتی خودشون باعث این حالش شده بودن چرا دیگه نگرانش میشن
ما که دو سه روز دیگه از این عمارت کوفتی میریم
ویو " این یوپ "
رفتم سمت اتاق آماندا درشو باز کردم
دویدم سمت تخت و بغلش کردم
این یوپ : آماندا ، قشنگم پاشو ، چرا این کارو با خودت کردی منو ببین چشماتو باز کن ، اصن غلط کردم تو فقط بلند شو ازت خواهش میکنم
بلند شو یه بار دیگه بگو عاشقمی بگو دیگه ، ازم متنفر نباش منو ببین
ببخشید ،
ویو " جنا "
این یوپ اتاق آماندا و منم رفتم تو اتاق این یوپ
گوشیم زنگ خورد ، اسم اونوو افتاد
جنا : بله
اونوو : احمق گفته بودم نزار آسیبی به آماندا برسه
جنا : تو با این کارت داری نهایت آسیب رو به آماندا میزنی
کاش آسیب فقط کتک خوردن و زخمی شدن بود
اونوو : چرت و پرت نگو ، تو کارتو خوب انجام ندادی
جنا : اصن چرا این کارو من باید انجام بدم ؟ میدادی به یکی از همون دخترای هرزه که دور و ورتن
اونوو : خفه شو ، فقط کافیه یه اشتباه دیگه ازت
۲.۷k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.