part3 (PSYCHO LOVER)
همینطور که دست دختر رو گرفته بود و به سمت ماشینش توی حیاط عمارت میرفت زیر لب گفت: اینم کار و بار زندگیه هیچکس جای درستش نیست
اون درست میگفت توی این دنیا کسی که حقش چیزای زیادی بود کم به دست آورده بود و از حتی برعکس هم وجود داشت
در ماشین رو برای دختر باز کرد و با اشاره های دستش بهش گفت که سوار ماشین بشه
توی ماشین سکوت سنگینی بینشون بود که جونگ کوک گفت: اسمت چیه؟
ا/ت با وجود ترسی که از این مرد داشت گفت: ا...ا/ت هستم
دوباره جونگ کوک شروع به حرف زدن کرد: ببین ا/ت احتمالا اینو بدونی که عشقی بهت ندارم ولی من قصد ندارم اذیتت کنم ..فقط اینو بدون که چون وظیفه من مراقبت از تو بود خریدمت ...در ضمن اسمم هم جونگ کوکه
لحن این مرد نشاندهنده رابطه سردشون توی آینده بود ...
از زبان ا/ت:
هیچ حسی بهم نداره اما نمیخواد اذیتم کنه؟ یعنی چی آخه پس برای چی منو خریده؟
مگه من کیم که بخواد از من مراقبت کنه ؟ پرسیدم: منظورتون رو نمی فهمم آقای جئون
خیلی سرد گفت: اونجاش دیگه مشکل خودته
از زبان راوی:
توی راه هردو ساکت بودن تا رسیدن به عمارت و رفتن داخلش
جونگ کوک که بدون هیچ حرفی رفت توی اتاقش و حتی به ا/ت نگفت باید چیکار کنه
اون موقع بود که ا/ت با خودش گفت: گفتم که من به دنیا اومده نحس بودم حالا مطمئن شدم حتی باهام حرف هم نمیزنه این مرد
توی افکارش غرق بود که دستای یه دختری رو روی شونه های ظریفش احساس کرد برگشت سمت اون دختر که با لبخند قشنگش رو به رو شد
بلاخره بعد ۱۷ سال یکی بهش لبخند زد واین باعث شد که ا/ت بغض کنه اما سعی داشت گریه نکنه اون میخواست آدم قوی ای باشه که دختر گفت: چطوری عزیزم؟تو باید همون دختری باشه که به ارباب گفتن که ازش مراقبت کنه درسته؟
ا/ت هم درجوابش گفت: من از هیچ چیز خبر ندارم ولی چرا باید مراقبم باشه مگه من چیم؟
دختر گفت: آدم مهمی هستی ... اسم من کارینا عه ارباب بهم گفتن که به عنوان دوستت یا شاید مثل خواهرت همیشه پیشت باشم ... عه...اسمت چی بود؟
ا/ت: من ...من ا/ت هستم خوشبختم کارینا امید وارم دوستای خوبی باشیم
کارینا: دوست ؟من برای خواهر بودن برنامه ریخته بودم (لبخند)
لبخند های این دختر انقدر ملیح و زیبا بود وبه ا/ت که در از غم و استرس بود آرامش میداد دستای ا/ت رو گرفت ولی در یک لحظه اون لبخند شیرینش تلخ شد و گفت: ا/ت من ...من دوستی نداشتم توی این عمارت از ارباب ممنونم که تورو برای من آورده
اونم مثل ا/ت تنها بود شاید تنها کسی بود که میتونست اونو درک کنه
اون درست میگفت توی این دنیا کسی که حقش چیزای زیادی بود کم به دست آورده بود و از حتی برعکس هم وجود داشت
در ماشین رو برای دختر باز کرد و با اشاره های دستش بهش گفت که سوار ماشین بشه
توی ماشین سکوت سنگینی بینشون بود که جونگ کوک گفت: اسمت چیه؟
ا/ت با وجود ترسی که از این مرد داشت گفت: ا...ا/ت هستم
دوباره جونگ کوک شروع به حرف زدن کرد: ببین ا/ت احتمالا اینو بدونی که عشقی بهت ندارم ولی من قصد ندارم اذیتت کنم ..فقط اینو بدون که چون وظیفه من مراقبت از تو بود خریدمت ...در ضمن اسمم هم جونگ کوکه
لحن این مرد نشاندهنده رابطه سردشون توی آینده بود ...
از زبان ا/ت:
هیچ حسی بهم نداره اما نمیخواد اذیتم کنه؟ یعنی چی آخه پس برای چی منو خریده؟
مگه من کیم که بخواد از من مراقبت کنه ؟ پرسیدم: منظورتون رو نمی فهمم آقای جئون
خیلی سرد گفت: اونجاش دیگه مشکل خودته
از زبان راوی:
توی راه هردو ساکت بودن تا رسیدن به عمارت و رفتن داخلش
جونگ کوک که بدون هیچ حرفی رفت توی اتاقش و حتی به ا/ت نگفت باید چیکار کنه
اون موقع بود که ا/ت با خودش گفت: گفتم که من به دنیا اومده نحس بودم حالا مطمئن شدم حتی باهام حرف هم نمیزنه این مرد
توی افکارش غرق بود که دستای یه دختری رو روی شونه های ظریفش احساس کرد برگشت سمت اون دختر که با لبخند قشنگش رو به رو شد
بلاخره بعد ۱۷ سال یکی بهش لبخند زد واین باعث شد که ا/ت بغض کنه اما سعی داشت گریه نکنه اون میخواست آدم قوی ای باشه که دختر گفت: چطوری عزیزم؟تو باید همون دختری باشه که به ارباب گفتن که ازش مراقبت کنه درسته؟
ا/ت هم درجوابش گفت: من از هیچ چیز خبر ندارم ولی چرا باید مراقبم باشه مگه من چیم؟
دختر گفت: آدم مهمی هستی ... اسم من کارینا عه ارباب بهم گفتن که به عنوان دوستت یا شاید مثل خواهرت همیشه پیشت باشم ... عه...اسمت چی بود؟
ا/ت: من ...من ا/ت هستم خوشبختم کارینا امید وارم دوستای خوبی باشیم
کارینا: دوست ؟من برای خواهر بودن برنامه ریخته بودم (لبخند)
لبخند های این دختر انقدر ملیح و زیبا بود وبه ا/ت که در از غم و استرس بود آرامش میداد دستای ا/ت رو گرفت ولی در یک لحظه اون لبخند شیرینش تلخ شد و گفت: ا/ت من ...من دوستی نداشتم توی این عمارت از ارباب ممنونم که تورو برای من آورده
اونم مثل ا/ت تنها بود شاید تنها کسی بود که میتونست اونو درک کنه
۲۲.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.