فیک: black fate
فیک: black fate
پارت18
ویو انیش~~~~
بعد شام...یه سوییشرت تنم کردم و با ای ان رفتیم...عمارت...دیگه
انیش:...شما اینجا...باشید من...زود میام..
لینو:...نمیشه تنها نمیزارم...بری...
انیش:...باشه....بیا...
=نگاهی به دختر کرد
لینو:...ای ان تو دیگه برگرد من و انیش خودمون میام
=با نگرانی و به دختر و پسر نگا میکرد
ای ان:...اما...
=چشاشو رو هم فشار سرشو به بالا و مایین تکون داد
لینو:نگران نباش...
ای ان:....باشه
لینو.انیش:..بای...
ای ان:بای...
من و لینو رفتم تو عمارت...
=نگاهی به پسر کنارش کرد
انیش:...تو..برو ماشین و بیار منم میرم...کتاب مو میارم
لینو:....باشه....زود باش...
زود در و باز کردم رفتم بالاتو اتاق بالای کمد داشتم کتاب و بر میداشتم که یه نوری به پنجره ی اتاق افتاد....
از لایه پنجره نگاهیی به بیرون اتداختم دوتا مرد با اصلحه و سرتا پا سیاه دیدم یهو نور به پنجره گرفتن زود ۱ دقیقه رفتم پایین لینو دم در بود
=همونطور کا نفس زنان و پریشون بود کنار ماشین توقف کرد
لینو:...چرا انقدر پریشونی...
=همونطور که سینه اش بالا پایین میکرد
انیش:..پشت عمارت دوتا مرد هستن....
=با تعجب به دخنر نگاه میکرد
لینو:...خواب دیدی
انیش:..مگه بچه ام...با چراغ قوه اون.پشت بودن...
=تکیه شو از ماشین گرفت
لینو:...اوکی...تو اروم باش تو ماشین بشین من میرم...یه دید بزنم...میام
انیش:...لینو....اما
=یه نگاه به حالت اطمینان به دختر کرد
لینو:..اصلحه دارم..تو فقط اینجا بمون...
انیش:...باشه...مراقب باش
لینو:...اوهوم...
ویو لینو~~~~
به پشت عمارت رفتم خیلی اروم...ولی از یه گوشه دیدم که دوتا مرد هستن...قشنگ معلوم بود نبال چی ان یکی شونو زدم تا خوایت بعدی رو بزنم بازم...تیر خورد سوار موتور شدن و فرار کردن
لینو:.....اححح...غوضیه....احمق
دستمو روی خونریزی گرفتم رفتم سمت ماشین
ویو انیش~~~~
با صدای تیر اندازی پیاده شدم که ازراون طرف دو نفر با موتور فرار کردن رفتم سمت پشت عمارت که لینو رو دیدم دستش رو بازوش دویدم سمت از بازوش خون میومد
=با پریشونی به پسر نگا میکرد
انیش:...یا لینویا چه اتفاقی افتاد...
=همونطوری دستش رو بازوش بود ازش خونومیوند
لینو:...اههه..بازوم...تیر ...خخ...خوردم...
انیش:..چی...باشه...اروم باش هرچه زودتر میریم.بیمارستان
لینو:..اوهوم...
دست لینو رو گرفتم در کنار راننده رو باز کردم لینو سوار شد و در بستم و خودمم...سوار شدم...
=با شالی که از قبل توی ماشین بود
انیش:..بیا جلو...زود باش...
=با تعجب به پسر نگا میکرد
لینو:..چیکار میکنی راه بیوفت....
=یه نگاه تاسف بار به پسر کرد
انیش:..دیوونه شدی...باید جلو خونریزی شو بگیریم وگر نه بیهوش میشی..
=لعنت ولی تو اون لحظه هم با عشق نگاش میکرد
لینو:...آیشششش...مهم نیس...بریم
انیش:..دو دقیقه هیچ نگو..
= لینو..دستی روی دهنش کشید معنای بستن زیپ دهنش
پارت18
ویو انیش~~~~
بعد شام...یه سوییشرت تنم کردم و با ای ان رفتیم...عمارت...دیگه
انیش:...شما اینجا...باشید من...زود میام..
لینو:...نمیشه تنها نمیزارم...بری...
انیش:...باشه....بیا...
=نگاهی به دختر کرد
لینو:...ای ان تو دیگه برگرد من و انیش خودمون میام
=با نگرانی و به دختر و پسر نگا میکرد
ای ان:...اما...
=چشاشو رو هم فشار سرشو به بالا و مایین تکون داد
لینو:نگران نباش...
ای ان:....باشه
لینو.انیش:..بای...
ای ان:بای...
من و لینو رفتم تو عمارت...
=نگاهی به پسر کنارش کرد
انیش:...تو..برو ماشین و بیار منم میرم...کتاب مو میارم
لینو:....باشه....زود باش...
زود در و باز کردم رفتم بالاتو اتاق بالای کمد داشتم کتاب و بر میداشتم که یه نوری به پنجره ی اتاق افتاد....
از لایه پنجره نگاهیی به بیرون اتداختم دوتا مرد با اصلحه و سرتا پا سیاه دیدم یهو نور به پنجره گرفتن زود ۱ دقیقه رفتم پایین لینو دم در بود
=همونطور کا نفس زنان و پریشون بود کنار ماشین توقف کرد
لینو:...چرا انقدر پریشونی...
=همونطور که سینه اش بالا پایین میکرد
انیش:..پشت عمارت دوتا مرد هستن....
=با تعجب به دخنر نگاه میکرد
لینو:...خواب دیدی
انیش:..مگه بچه ام...با چراغ قوه اون.پشت بودن...
=تکیه شو از ماشین گرفت
لینو:...اوکی...تو اروم باش تو ماشین بشین من میرم...یه دید بزنم...میام
انیش:...لینو....اما
=یه نگاه به حالت اطمینان به دختر کرد
لینو:..اصلحه دارم..تو فقط اینجا بمون...
انیش:...باشه...مراقب باش
لینو:...اوهوم...
ویو لینو~~~~
به پشت عمارت رفتم خیلی اروم...ولی از یه گوشه دیدم که دوتا مرد هستن...قشنگ معلوم بود نبال چی ان یکی شونو زدم تا خوایت بعدی رو بزنم بازم...تیر خورد سوار موتور شدن و فرار کردن
لینو:.....اححح...غوضیه....احمق
دستمو روی خونریزی گرفتم رفتم سمت ماشین
ویو انیش~~~~
با صدای تیر اندازی پیاده شدم که ازراون طرف دو نفر با موتور فرار کردن رفتم سمت پشت عمارت که لینو رو دیدم دستش رو بازوش دویدم سمت از بازوش خون میومد
=با پریشونی به پسر نگا میکرد
انیش:...یا لینویا چه اتفاقی افتاد...
=همونطوری دستش رو بازوش بود ازش خونومیوند
لینو:...اههه..بازوم...تیر ...خخ...خوردم...
انیش:..چی...باشه...اروم باش هرچه زودتر میریم.بیمارستان
لینو:..اوهوم...
دست لینو رو گرفتم در کنار راننده رو باز کردم لینو سوار شد و در بستم و خودمم...سوار شدم...
=با شالی که از قبل توی ماشین بود
انیش:..بیا جلو...زود باش...
=با تعجب به پسر نگا میکرد
لینو:..چیکار میکنی راه بیوفت....
=یه نگاه تاسف بار به پسر کرد
انیش:..دیوونه شدی...باید جلو خونریزی شو بگیریم وگر نه بیهوش میشی..
=لعنت ولی تو اون لحظه هم با عشق نگاش میکرد
لینو:...آیشششش...مهم نیس...بریم
انیش:..دو دقیقه هیچ نگو..
= لینو..دستی روی دهنش کشید معنای بستن زیپ دهنش
۱.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.