عشق قاطی پاتی(:💛🧡 پارت هفدهم(:🧡💛
و باز هم جا نشد که در پست بعد ادامه شو میزارم😁❤
پارت هفدهم💜🖇🦉
💜ارسلان💜
رضا:ارسلان چرت و پرت نگو برو سر اصل مطالب میخوام بخوابمممممم
+باشه بابا،،اِمممم خب نگا کن منو دیانا امروز بحث کردیم بعد من خیلی بد باهاش حرف زدم میخوام برم ازش معذرت خواهی کنم و یه چیز دیگه هم بهش بگم به نظرت چیکار کنم چجوری اینکارو کنم
_اوووووو پس حدسم درست بودددددد شما دوتا رابطتتون شکراب شدههههه
+رضا خفه شو خواهشا بگو چیکار کنم فقط
_اولا که مودب باش دوما که خبببب به نظر من چیزی که خیلی دوس داره رو براش بخر بعد برو پیشش معذرت خواهی کن و حرفتو بهش بزن ولی خب بستگی داره چی میخوای بهش بگی
+اولا که دوباره خفه شو
دوما باش تنکیوووووو
_صبر کن بینم بگو چی میخوای بهش بگی
+اونش به خودم مربوطه
_یا میگی یا کاری که نباید و میکنم
+چیکار مثلا؟
_مثلا زنگ میزنم به دیانا و بیشتر ازت بد میگم بهش
+هوففففففففف
_هوف برا من نکشاااااا بگو بینم
+خب میخوام بهش بگم که..
میخوام بهش که دوسش دارم
_وووااااااییییییییی راسسسس میگییییییی
خدایاااااا شکرتتتتتتت
یه عروسی افتادیمممم پسسسسسسس
هعیییی خدااااااا
تا کی اخه سینگل بمونمممممم
سینگی هم درد بی درمانیستتتتتت
هعییییی
+هییسسسسسس خفههه شووووو بابااااااا بیدار کردی همرووووووو
_همه بیدار شدن کجایه کارییییی
+چی میگی تووو
یهو برقا روشن شد و متین و ممد و مهراب پدیدار شدن
متین و ممد و مهراب با هممم:بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادااااا
و همه شون ریختن سر من و مشغول بوس و ماچ و از این چندش بازیا شدننن
من:عاقاااا برین اونورررر بینممممم هنوز که هیچی نشده بابااااا
ممد:چیزی نشده؟تو بلاخره اعتراف کردی که دیانا رو دوس داری این خودش خیلییی حرفههههه برا اون داریم خوشحالی میکنیمممم
متین:راس میگههههه
مهراب:اقا ولی خدایی خیلی وقت بود عروسی نرفته بودم دستت درد نکنه
من:خفه شین باباااااا چی میگینننن
هنوز من اصن بهش نگفتم که اون قبول کنه که تازه رل بزنیم اووووو خیلی مونده تا عروسی بابا
مهراب:بلاخره یه عروسی تو راه داریم دیه من کار ندارم باید راضی اش کنی
متین:بعله
رضا:اصن نیاز به راضی کردن نیس بابا درجا بله رو میده مطمعن باشین
من:راس میگی؟
رضا:اینوووو چه زود فازش عوض شددد
و شرو کردن به خندیدن
من:مسخره ها خب امیدوار شدم دیه درکم کنین بی احساس ها
ممد:اوهو چه مظلوم شدی یهو
من:بعله،،اصن بگین ببینم شما چه جوری و کِی اومدین تو اتاق؟
متین:همش زیر سر من بود موقعی که تو از بالا سر ما رد شدی من بیدار بودم فهمیدم بعد چن دقه دیدم نیومدی پاشدم دیدم رفتی تو اتاق داری با رضا حرف میزنی بعد رفتم ممد و هم صدا زدم دوتا مون اومدیم دم در اتاق به حرفاتون گوش بدیم که دیدیم....
پارت هفدهم💜🖇🦉
💜ارسلان💜
رضا:ارسلان چرت و پرت نگو برو سر اصل مطالب میخوام بخوابمممممم
+باشه بابا،،اِمممم خب نگا کن منو دیانا امروز بحث کردیم بعد من خیلی بد باهاش حرف زدم میخوام برم ازش معذرت خواهی کنم و یه چیز دیگه هم بهش بگم به نظرت چیکار کنم چجوری اینکارو کنم
_اوووووو پس حدسم درست بودددددد شما دوتا رابطتتون شکراب شدههههه
+رضا خفه شو خواهشا بگو چیکار کنم فقط
_اولا که مودب باش دوما که خبببب به نظر من چیزی که خیلی دوس داره رو براش بخر بعد برو پیشش معذرت خواهی کن و حرفتو بهش بزن ولی خب بستگی داره چی میخوای بهش بگی
+اولا که دوباره خفه شو
دوما باش تنکیوووووو
_صبر کن بینم بگو چی میخوای بهش بگی
+اونش به خودم مربوطه
_یا میگی یا کاری که نباید و میکنم
+چیکار مثلا؟
_مثلا زنگ میزنم به دیانا و بیشتر ازت بد میگم بهش
+هوففففففففف
_هوف برا من نکشاااااا بگو بینم
+خب میخوام بهش بگم که..
میخوام بهش که دوسش دارم
_وووااااااییییییییی راسسسس میگییییییی
خدایاااااا شکرتتتتتتت
یه عروسی افتادیمممم پسسسسسسس
هعیییی خدااااااا
تا کی اخه سینگل بمونمممممم
سینگی هم درد بی درمانیستتتتتت
هعییییی
+هییسسسسسس خفههه شووووو بابااااااا بیدار کردی همرووووووو
_همه بیدار شدن کجایه کارییییی
+چی میگی تووو
یهو برقا روشن شد و متین و ممد و مهراب پدیدار شدن
متین و ممد و مهراب با هممم:بادا بادا مبارک بادا ایشالا مبارک بادااااا
و همه شون ریختن سر من و مشغول بوس و ماچ و از این چندش بازیا شدننن
من:عاقاااا برین اونورررر بینممممم هنوز که هیچی نشده بابااااا
ممد:چیزی نشده؟تو بلاخره اعتراف کردی که دیانا رو دوس داری این خودش خیلییی حرفههههه برا اون داریم خوشحالی میکنیمممم
متین:راس میگههههه
مهراب:اقا ولی خدایی خیلی وقت بود عروسی نرفته بودم دستت درد نکنه
من:خفه شین باباااااا چی میگینننن
هنوز من اصن بهش نگفتم که اون قبول کنه که تازه رل بزنیم اووووو خیلی مونده تا عروسی بابا
مهراب:بلاخره یه عروسی تو راه داریم دیه من کار ندارم باید راضی اش کنی
متین:بعله
رضا:اصن نیاز به راضی کردن نیس بابا درجا بله رو میده مطمعن باشین
من:راس میگی؟
رضا:اینوووو چه زود فازش عوض شددد
و شرو کردن به خندیدن
من:مسخره ها خب امیدوار شدم دیه درکم کنین بی احساس ها
ممد:اوهو چه مظلوم شدی یهو
من:بعله،،اصن بگین ببینم شما چه جوری و کِی اومدین تو اتاق؟
متین:همش زیر سر من بود موقعی که تو از بالا سر ما رد شدی من بیدار بودم فهمیدم بعد چن دقه دیدم نیومدی پاشدم دیدم رفتی تو اتاق داری با رضا حرف میزنی بعد رفتم ممد و هم صدا زدم دوتا مون اومدیم دم در اتاق به حرفاتون گوش بدیم که دیدیم....
۱۴.۶k
۲۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.