ترش و شیرین پارت ۱۴
کوک : ترو خدا جواب جوآ رو نده
ته : چرا
کوک : منو جر میده انقدر قر قر میکنه
جوآ : من قر قر می کنم
کوک : نه بیب
جوآ : دختر کوچولو بهم میگی چرا گریه می کنی
خانم کیم : من کوچولو نیستم ۲۵ سالمه
جوآ : من کار سنت ندارم بگو چرا گریه می کنی
که حرفی نزد
نگاهش کردم و دیدم خوابش برده آروم گذاشتمش رو تخت که دیدم با این که خوابه داره گریه میکنه
با کوک و زنش از اتاق رفتیم بیرون
جوآ : این باید زنت بشه
کوک : آره دیگه ۲۷ سالته هنوز سینگلی
ته : مشکلی داره
کوک : آره
جوآ : این دختره نازه کیوته با ادبه اما تو هیچ کدوم از این ویژگی ها رو نداری
ته : کاری نکنید بیشتر باهاش سرد شم
کوک : خود دانی
ویوی خانم کیم
بخاطر این که ارباب سرم داد زد گریه کردم اون پسره خیلی بی رحم بود وقتی بیدار شدم دیدم یه خانم روبه روم نشسته و داره میگه
جوآ ,: چه کیوتعع
خانم کیم : ش شما کی هستید
جوآ : زن کوک دوست اربابت
خوشحال شدم و پریدم بغلش و هرچی تونستم گریه کردم
جوآ : چرا همش گریه میکنی
خانم کیم : چون ارباب نزدیک بود منو خفه کنه ( باگریه )
جوآ : دوس داری زن اربابت بشی
خانم کیم : نه چون اون می خواد منو بکشه
ته : من کی خواستم تورو بکشم
که ساکت شدم و سرمو پایین انداختم و گریه کردم
ته : باز این داره گریه می کنه
جوآ : میام میکشمتا
ته : چرا
جوآ : چرا می خواستی این کوچولو رو خفه کنی
ته : من کی خواستم این خفه کنی
خانم کیم : اون موقع که یقمو گرفتی و سرم داد زدی ( باگریه )
ته : پس گریت به خاطر اونه
کوک : جوآ بیا بریم الان مامانت اینا میان
جوآ : اومدم
و خانم دوست ارباب رفت
حالا فقط منو ارباب بودیم ارباب اومد سمتم و گفت
ته : پس به خاطر این گریه می کردی الان دلیل گریت رو عوض کی کنم
خانم کیم : ا ا ارباب لطفاً نزدیکم نشید
که اربا به حرفم گوش نداد و خم شدو بلندم کرد و گذاشتم روی تخت
ته : ساکت میشی و هیچی نمیگی
خانم کیم : ارباب می خواین چیکار کنین
که شروع کرد گردنمو گاز گرفتم به خاطر این که گفته بود هیچی نگم
با این که درد داشت چیزی نگفتم و بی صدا گریه کردم
ته : گریه نکن
خانم کیم : چ چ چشم ارباب
ولی این دفعه به جای گردنم لبمو گاز گرفت حالانه می توانستم چیزی بگم و نه می توانستم گریه کنم یه قیچی پست سرم بود اونو برداشتم و
خاستم که توی پهلوم فرو کنم که
ته : داری چیکار میکنی
خانم کیم: ه ه هیچی ارباب
ته : قیچی رو چیکار داشتی
خانم کیم : فقط برداشتم
ته : می خواستی منو بکشی
خانم کیم : ن ن نه می خواستم خودمو بکشم که از هوش رفتم
وقتی به هوش اومدم دیدم کنار
ته : چرا
کوک : منو جر میده انقدر قر قر میکنه
جوآ : من قر قر می کنم
کوک : نه بیب
جوآ : دختر کوچولو بهم میگی چرا گریه می کنی
خانم کیم : من کوچولو نیستم ۲۵ سالمه
جوآ : من کار سنت ندارم بگو چرا گریه می کنی
که حرفی نزد
نگاهش کردم و دیدم خوابش برده آروم گذاشتمش رو تخت که دیدم با این که خوابه داره گریه میکنه
با کوک و زنش از اتاق رفتیم بیرون
جوآ : این باید زنت بشه
کوک : آره دیگه ۲۷ سالته هنوز سینگلی
ته : مشکلی داره
کوک : آره
جوآ : این دختره نازه کیوته با ادبه اما تو هیچ کدوم از این ویژگی ها رو نداری
ته : کاری نکنید بیشتر باهاش سرد شم
کوک : خود دانی
ویوی خانم کیم
بخاطر این که ارباب سرم داد زد گریه کردم اون پسره خیلی بی رحم بود وقتی بیدار شدم دیدم یه خانم روبه روم نشسته و داره میگه
جوآ ,: چه کیوتعع
خانم کیم : ش شما کی هستید
جوآ : زن کوک دوست اربابت
خوشحال شدم و پریدم بغلش و هرچی تونستم گریه کردم
جوآ : چرا همش گریه میکنی
خانم کیم : چون ارباب نزدیک بود منو خفه کنه ( باگریه )
جوآ : دوس داری زن اربابت بشی
خانم کیم : نه چون اون می خواد منو بکشه
ته : من کی خواستم تورو بکشم
که ساکت شدم و سرمو پایین انداختم و گریه کردم
ته : باز این داره گریه می کنه
جوآ : میام میکشمتا
ته : چرا
جوآ : چرا می خواستی این کوچولو رو خفه کنی
ته : من کی خواستم این خفه کنی
خانم کیم : اون موقع که یقمو گرفتی و سرم داد زدی ( باگریه )
ته : پس گریت به خاطر اونه
کوک : جوآ بیا بریم الان مامانت اینا میان
جوآ : اومدم
و خانم دوست ارباب رفت
حالا فقط منو ارباب بودیم ارباب اومد سمتم و گفت
ته : پس به خاطر این گریه می کردی الان دلیل گریت رو عوض کی کنم
خانم کیم : ا ا ارباب لطفاً نزدیکم نشید
که اربا به حرفم گوش نداد و خم شدو بلندم کرد و گذاشتم روی تخت
ته : ساکت میشی و هیچی نمیگی
خانم کیم : ارباب می خواین چیکار کنین
که شروع کرد گردنمو گاز گرفتم به خاطر این که گفته بود هیچی نگم
با این که درد داشت چیزی نگفتم و بی صدا گریه کردم
ته : گریه نکن
خانم کیم : چ چ چشم ارباب
ولی این دفعه به جای گردنم لبمو گاز گرفت حالانه می توانستم چیزی بگم و نه می توانستم گریه کنم یه قیچی پست سرم بود اونو برداشتم و
خاستم که توی پهلوم فرو کنم که
ته : داری چیکار میکنی
خانم کیم: ه ه هیچی ارباب
ته : قیچی رو چیکار داشتی
خانم کیم : فقط برداشتم
ته : می خواستی منو بکشی
خانم کیم : ن ن نه می خواستم خودمو بکشم که از هوش رفتم
وقتی به هوش اومدم دیدم کنار
۱۲.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.