عشق یا قتل ادامه پارت ۵
پ ۵ ق ۳ :
/فلش بک /
رسیدم کنار یه دختره دیدمش دلم گرفت رفتم پیششون تا دیدم گفت
- ا/ت بیبی اومدی؟
+ آره
اون دختره گفتش
^ ایشون کی هستن؟
- میشه تنهامون بزاری؟ بعدا میگم
^ ببین اگه چیزی باشه که بینمون وایسته داغونت میکنم فامستی؟ا/ت خوش بگذره
بعد رفت و تنها شدیم
- خوب خوبه خلوت شد
دستامو گرفت
- دلم برات تنگ شده بود
دستامو کشیدم
- ا/ت......چیزی شده؟
+ آمم.......من دیگه نمیام پیشت
- چی؟......چرا؟ چیزی شده؟ من کاری کردم ؟ بابابزرگت چیزی گفته؟
اومد نزدیکم رفتم عقب به همون تعدادی که اون قدم برداشت
+ چرا اینکارو با من کردی؟من دیگه نمیام پیشت
- چی ؟ا/ت چی داری میگه؟
برگشتم خواستم برم دستمو گرفت کشیدم تو بغلش و محکم گرفتم
- حق نداری بری....این حرفای بیخودی چیه میزنی واسه خودت؟هان؟
+ ولم کن
- نه نمیزارم بری نمیری
+ گفتم ولم کن
یه فن زدم روش و ازش جدا شدم تقریبا ۳ قدم فاصله گرفتم افتاده بودم چشمام پر اشک بود
- ا/ت........
انگشتری رو که خودش بهم داده بود رو انداختم جلوش و با سرعت تمام از اونجا دور شدم
/پایان فلش بک /
پ ۵ ق ۴ : جینهو: خوب......از کجا معلوم خواهرش نبوده؟
+ من اون دختره رو میشناختم
- کی بود پس؟
+ هانا......کیم هانا
- هانا؟ نفهمیدم کیه؟
+ اون روزا که میرفتیم باشگاه من کلاسم با هانا یکی بود
- ما الان تقریبا یه سالی میشه بابابزرگ نمیزاره بریم اون باشگاه
+ همون روز آخر این اتفاق برام افتاد
- خوب........باشه.....چی میشه گفت بهتر اینه بری از خودش بپرسی
+ اوهوم
- الان برو یه حموم کن باید بابابزرگ گفت باید بریم خونه جانگ کوک آماده شی اینجا حرف و حدیث در میاد
+ باشه
رفتم حموم
.........بعد یک ساعت..........
تو اتاق جونگ کوک بودم خودش نبود داشتم لباس عروسمو نگاه میکردم باید جامو با جینهو عوض کنم تا اون آرایشگر نیومده ولی خوب نمیدونم کجا مونده دیر کرده
/فلش بک /
رسیدم کنار یه دختره دیدمش دلم گرفت رفتم پیششون تا دیدم گفت
- ا/ت بیبی اومدی؟
+ آره
اون دختره گفتش
^ ایشون کی هستن؟
- میشه تنهامون بزاری؟ بعدا میگم
^ ببین اگه چیزی باشه که بینمون وایسته داغونت میکنم فامستی؟ا/ت خوش بگذره
بعد رفت و تنها شدیم
- خوب خوبه خلوت شد
دستامو گرفت
- دلم برات تنگ شده بود
دستامو کشیدم
- ا/ت......چیزی شده؟
+ آمم.......من دیگه نمیام پیشت
- چی؟......چرا؟ چیزی شده؟ من کاری کردم ؟ بابابزرگت چیزی گفته؟
اومد نزدیکم رفتم عقب به همون تعدادی که اون قدم برداشت
+ چرا اینکارو با من کردی؟من دیگه نمیام پیشت
- چی ؟ا/ت چی داری میگه؟
برگشتم خواستم برم دستمو گرفت کشیدم تو بغلش و محکم گرفتم
- حق نداری بری....این حرفای بیخودی چیه میزنی واسه خودت؟هان؟
+ ولم کن
- نه نمیزارم بری نمیری
+ گفتم ولم کن
یه فن زدم روش و ازش جدا شدم تقریبا ۳ قدم فاصله گرفتم افتاده بودم چشمام پر اشک بود
- ا/ت........
انگشتری رو که خودش بهم داده بود رو انداختم جلوش و با سرعت تمام از اونجا دور شدم
/پایان فلش بک /
پ ۵ ق ۴ : جینهو: خوب......از کجا معلوم خواهرش نبوده؟
+ من اون دختره رو میشناختم
- کی بود پس؟
+ هانا......کیم هانا
- هانا؟ نفهمیدم کیه؟
+ اون روزا که میرفتیم باشگاه من کلاسم با هانا یکی بود
- ما الان تقریبا یه سالی میشه بابابزرگ نمیزاره بریم اون باشگاه
+ همون روز آخر این اتفاق برام افتاد
- خوب........باشه.....چی میشه گفت بهتر اینه بری از خودش بپرسی
+ اوهوم
- الان برو یه حموم کن باید بابابزرگ گفت باید بریم خونه جانگ کوک آماده شی اینجا حرف و حدیث در میاد
+ باشه
رفتم حموم
.........بعد یک ساعت..........
تو اتاق جونگ کوک بودم خودش نبود داشتم لباس عروسمو نگاه میکردم باید جامو با جینهو عوض کنم تا اون آرایشگر نیومده ولی خوب نمیدونم کجا مونده دیر کرده
۳۸.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۰