Part 2
توی اتاق گریم
جونگ کوک:چت شده تو از وقتی هه سو رو دیدی یجور عجیبی شدی انگار نه انگار ما باهم رفیقیم
تهیونگ: چی (داد). من هیچکارم نشده تو چت شده که میای با هه سو سریال بازی میکنی؟
کوک: به تو چه چرا سرش غیرتی شدی ها(داد) نکنه دوسش داری؟
تهیونگ: دهنتو ببند ویلا میبندمش
من:صداشونو شنیدم فهمیدم دارن سر من دعوا میکنن با عجله اومد برم سمت اتاق که یکی از پشت دستمو گرفت برگشتم دیدم جیمین بود گفتم ولم کن انگار دارن دعوا میکنن.
جیمین: ولشون کن خودشون مشکلشون و حل میکنن .
جیمین نزاشت برم داخل
جیمین: تو فکری؟
من: خووب هنوز نیومدن بی...جملم تموم نشده بود که اومدن.کوک کاپشن و سوییچ ماشین و برداشت و سریع رفت بیرون.جیسو: شما دو تا باز چتون شده؟
تهیونگ نشست کنارم و گفت: هیچی سر یک انتخاب مشترک دعوامون شده.چیز مهمی نیست خودم حلش میکنم.اینو که گفت سریع بلند شدم دویدم سمت در.
تهیونگ و جیمین:: هه سوووووو
بیرون
دیدم کوک سوار ماشینه و میخواد بره هوا بارونی بود و خیلی هم سرد سریع زود جلوی ماشینو گرفتم...
کوک: بیا اینور (داد) اعصابم خورده یه دفعه ای زیر میگیرمتاااا(داد) منم پر رو پر رو وایستادم و کنار. نیومدم
یادم نبود که یک فوبیا خفیف دارم اونم این بود اگه توی شب زیر بارون تنها باشم در جا غش میکنم و حالم خیلی بد میشه نکته:: این موضوع مربوط به یه اتفاق دوران کودکی بوده
یک ان سرم گیج میره و محکم میوفتم زمین
تهیونگ با سرعت میرسه دم در: هه سو هه سووو
میبینه افتادم زمین
کوک سریع از ماشین پیاده میشه و بدو بدو میاد سمتم
تهیونگ میبینه یکم از سرم خون اومده
کوک میاد بغلم کنه تا ببرتم بیمارستان که یهو
تهیونگ: بهش دست نزن کثافت اون میخواست جلوی تو رو بگیره تا تو نری ببین حال و روزشو
من و بغل مینکه و داد میزنه جمیننننن
جیمین با سوییچ ماشین تهیونگ میاد و باهم منو میزارن تو ماشین.
جیمین حالش خیلی بد بود چون اون تنها کسی بود که کل زندگی من و میدونست و من اونم مثل برادم میدونستم اما اون منو دوس داشت.
تهیونگ و جیمین سوار ماشین شدن و رفتن سمت بیمارستان
کوک کنار ماشین همونجا نشست جیسو وحشت زده اومد وگفت جونگ کوک چت شده.کوک هم زد زیر گریه
جونگ کوک:چت شده تو از وقتی هه سو رو دیدی یجور عجیبی شدی انگار نه انگار ما باهم رفیقیم
تهیونگ: چی (داد). من هیچکارم نشده تو چت شده که میای با هه سو سریال بازی میکنی؟
کوک: به تو چه چرا سرش غیرتی شدی ها(داد) نکنه دوسش داری؟
تهیونگ: دهنتو ببند ویلا میبندمش
من:صداشونو شنیدم فهمیدم دارن سر من دعوا میکنن با عجله اومد برم سمت اتاق که یکی از پشت دستمو گرفت برگشتم دیدم جیمین بود گفتم ولم کن انگار دارن دعوا میکنن.
جیمین: ولشون کن خودشون مشکلشون و حل میکنن .
جیمین نزاشت برم داخل
جیمین: تو فکری؟
من: خووب هنوز نیومدن بی...جملم تموم نشده بود که اومدن.کوک کاپشن و سوییچ ماشین و برداشت و سریع رفت بیرون.جیسو: شما دو تا باز چتون شده؟
تهیونگ نشست کنارم و گفت: هیچی سر یک انتخاب مشترک دعوامون شده.چیز مهمی نیست خودم حلش میکنم.اینو که گفت سریع بلند شدم دویدم سمت در.
تهیونگ و جیمین:: هه سوووووو
بیرون
دیدم کوک سوار ماشینه و میخواد بره هوا بارونی بود و خیلی هم سرد سریع زود جلوی ماشینو گرفتم...
کوک: بیا اینور (داد) اعصابم خورده یه دفعه ای زیر میگیرمتاااا(داد) منم پر رو پر رو وایستادم و کنار. نیومدم
یادم نبود که یک فوبیا خفیف دارم اونم این بود اگه توی شب زیر بارون تنها باشم در جا غش میکنم و حالم خیلی بد میشه نکته:: این موضوع مربوط به یه اتفاق دوران کودکی بوده
یک ان سرم گیج میره و محکم میوفتم زمین
تهیونگ با سرعت میرسه دم در: هه سو هه سووو
میبینه افتادم زمین
کوک سریع از ماشین پیاده میشه و بدو بدو میاد سمتم
تهیونگ میبینه یکم از سرم خون اومده
کوک میاد بغلم کنه تا ببرتم بیمارستان که یهو
تهیونگ: بهش دست نزن کثافت اون میخواست جلوی تو رو بگیره تا تو نری ببین حال و روزشو
من و بغل مینکه و داد میزنه جمیننننن
جیمین با سوییچ ماشین تهیونگ میاد و باهم منو میزارن تو ماشین.
جیمین حالش خیلی بد بود چون اون تنها کسی بود که کل زندگی من و میدونست و من اونم مثل برادم میدونستم اما اون منو دوس داشت.
تهیونگ و جیمین سوار ماشین شدن و رفتن سمت بیمارستان
کوک کنار ماشین همونجا نشست جیسو وحشت زده اومد وگفت جونگ کوک چت شده.کوک هم زد زیر گریه
۶.۱k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.