proud love پارت30و31
با حس تکون خوردن تخت از خواب بلند شدم برگشتم چشام تار میدید یکم بازو بسته کردم ک دیدم نامی جلومه
هانا. جیغغغغغ تو چراااا لختیییییی
نانی. اییی گوشم چته من همیشه همینطوری میخوایم با شلوارک و بدون لباس
هانا. پروو
نامی. بیا بشین اینجا
هانا. چیه
نامی. چرا هانا چرا تو ک جیمینو دوست داشتی چرا همچین کاریو باهاش کردی
هانا. با بغض گفتم تو از هیچی خبر نداری
نامی. د لعنتی خب یکیتون بگه بینتون چ اتفاقی افتاده
هانا.هق هق نمیتونم بگمم نمیتونم دوباره یادم بیارم اون حرفای لعنتیو
نامی. سرشو بوس کردم بغلش کردم هانا فقط یچیزی میپرسم بگو بهم واقعا جیمینو دوست داری
هانا. من عاشقشممم نانی هق هق هق
نامی. پس بهم بگو چی شده تا باهم حلش کنیم
هانا. هق هق باشه
همچیو درباره حرفای میسو اون دختره بهش گفتم تعجبی نکرد نکنه اونم خبر داشت
هانا. میدونستی مگه نه هق
نامی. هانا من
هانا. تو میدونستی اون ی بچه با ی نامزد داره ولی ب من نگفتی پس واقعیت داشت همچی هق من فکر کزدم دختره الکی میگه هق
نامی. هانا من درمورد میسو میدونستم ولی اون بچه مال جیمین نیست
هانا. از کجاااا میدونییی اخه هق اون بچههه جیمینه شباهتش همچیش مال جیمینه
نامی. گوش کن
هانا. ن تو گوش کن همچیو میدونستی بهم نگفتی کی میخواستی بگی بعد از اینکه ی زن دومم گرفت هم برای تو متاسفم هم جیمین
نامی. ما همچیو میخواستیم بهت بگیم ولی سر وقتش
هانا. وقتش کی بود روز عروسی یا وقتی مردیم کییی
بسه نامی بسه دیگه نمیخوام ببینمش جیمین برامن تموم شد
رفتم بیرون درو بستم رفتم تو حیاط باد نسیمی میزد گریه کردم ک یهو یچیزیی افتاد رو شونم
چول. سرما میخوریتو این هوا
برگشتم اون پدرم بود
بغلش کردم
چول. اخخخ دخترم این همه مدت کجا بودییی یکی یدونم سرشو هعی بوس میکردم هوش گریه نکن
هانا. باباییی دلم برات تنگ شده بود چرا نیومدید دنبالم
چول. ما دنبالت خیلی گشتیم اما اثری ازت نبود
یکمی همو بغل کردیم رفتیم رو صندلی نشستیم
من همیشه دردودلامو با بابام میکردم همیشه همچیه منو میدونستت و درکم میکرد اون بهترین بابای دنیا بود
چول. هانا دخترم چرا گریه میکردی با برادرت صداتون میومد چیزی شده
هانا. بابا خیلی چیز بدی اتفاق افتاده همچیو راجب جیمین بهش گفتم از وقتی ک منو گروگان گرفته بود تا الان
هانا. من 18 سالم بود پیش ی نفر دیگه زندگی میکردم ک یکی از مافیا ها میاد منو با خودش میبره بعد ک میفهمم اسمش جیمنه اون قانونای خودشو داشت منم از این قانونش متنفر بودم تاحالا دست بهم نزده بود ولی وقتی وارد ی اتاقی شدم ک نباید میشدم منو اذیت کرد بعد چند وقتی باهام خوب بود رفتش مسافرت برگشت بازم باهام خوب بود ولی وقتی روزی ک با نامی اون درختو طراحی کردی روش رفتم پیشش فهمید از عمارت اومدم بیرونو منو تا سر حد مرگ شکنجه میداد هرشب اون ب من بمن هق تجاوز کرد ولی نذاشتم دخترونگیمو از بگیره اون موقع فهمیدم خون اشامه اول خودکشی کردم ولی سهو دوست صمیم ک دکتر بود منو نجات داد ازش کمک خواستم ک منو فراری بده اون با هواپیمای خودش منو برد امریکا و هیچ ردی ازمون بجا نذاشت من تصمیم گرفتم ک انتقاممو از جیمین بگیرم من دوستش داشتم اما اون نه ی تیم مافیا تشکیل دادم و نوی دو سال شدم بزرگترین مافیا و سر ی محموله با جیمین شرط بستم ما باهم خوب بودیم جیمین داشت تبدیل میشد ب پدرش ولی با محبت من خوب شد چند روز بعدش ب هم اعتراف کردیم دوست داریم همو سر گرفتن محموله هیون میخواست ب جیمین شلیک کنه ک من مقابلش وایسادم و ب من خورد جیمین برای زنده موندنم منو بخون اشام تبدیل کرد و تا امروز ک فهمیدم ی زنو ی بچه داره هق هق بابایی من چیکار کنم (داستانشو خلاقه گفتم از پارت 1 تا الان دیگهه خودتون میدونید داستان چیه)
چول. هوش دخترم گریه نکن بهت کمک میکنم تا بفهمی اون بچه جیمینه یا نه ولی نباید میدونو خالی کنیو بزاری برای اون زنه باید قوی باشی جیمینم مطمئنن میخواسته بهت بگه ولی تو باید درخواستشو قبول میکردی عد ک فهمیدی بچع مال اونه یا ن تموم میکردی رابطرو هوم شاید اون بچه رو جیمینم نخوادش مطمئنن الان خیلی ناراحته
هانا. پدرم راست میگفت من باید قوی باشم حتما دل جیمینو شکوندم اما نمیتونم پیشش باشم میرم باهاش حرف میزنم تا قضیه رو بفهمم
فردا
اینم از این پارتتت
هانا. جیغغغغغ تو چراااا لختیییییی
نانی. اییی گوشم چته من همیشه همینطوری میخوایم با شلوارک و بدون لباس
هانا. پروو
نامی. بیا بشین اینجا
هانا. چیه
نامی. چرا هانا چرا تو ک جیمینو دوست داشتی چرا همچین کاریو باهاش کردی
هانا. با بغض گفتم تو از هیچی خبر نداری
نامی. د لعنتی خب یکیتون بگه بینتون چ اتفاقی افتاده
هانا.هق هق نمیتونم بگمم نمیتونم دوباره یادم بیارم اون حرفای لعنتیو
نامی. سرشو بوس کردم بغلش کردم هانا فقط یچیزی میپرسم بگو بهم واقعا جیمینو دوست داری
هانا. من عاشقشممم نانی هق هق هق
نامی. پس بهم بگو چی شده تا باهم حلش کنیم
هانا. هق هق باشه
همچیو درباره حرفای میسو اون دختره بهش گفتم تعجبی نکرد نکنه اونم خبر داشت
هانا. میدونستی مگه نه هق
نامی. هانا من
هانا. تو میدونستی اون ی بچه با ی نامزد داره ولی ب من نگفتی پس واقعیت داشت همچی هق من فکر کزدم دختره الکی میگه هق
نامی. هانا من درمورد میسو میدونستم ولی اون بچه مال جیمین نیست
هانا. از کجاااا میدونییی اخه هق اون بچههه جیمینه شباهتش همچیش مال جیمینه
نامی. گوش کن
هانا. ن تو گوش کن همچیو میدونستی بهم نگفتی کی میخواستی بگی بعد از اینکه ی زن دومم گرفت هم برای تو متاسفم هم جیمین
نامی. ما همچیو میخواستیم بهت بگیم ولی سر وقتش
هانا. وقتش کی بود روز عروسی یا وقتی مردیم کییی
بسه نامی بسه دیگه نمیخوام ببینمش جیمین برامن تموم شد
رفتم بیرون درو بستم رفتم تو حیاط باد نسیمی میزد گریه کردم ک یهو یچیزیی افتاد رو شونم
چول. سرما میخوریتو این هوا
برگشتم اون پدرم بود
بغلش کردم
چول. اخخخ دخترم این همه مدت کجا بودییی یکی یدونم سرشو هعی بوس میکردم هوش گریه نکن
هانا. باباییی دلم برات تنگ شده بود چرا نیومدید دنبالم
چول. ما دنبالت خیلی گشتیم اما اثری ازت نبود
یکمی همو بغل کردیم رفتیم رو صندلی نشستیم
من همیشه دردودلامو با بابام میکردم همیشه همچیه منو میدونستت و درکم میکرد اون بهترین بابای دنیا بود
چول. هانا دخترم چرا گریه میکردی با برادرت صداتون میومد چیزی شده
هانا. بابا خیلی چیز بدی اتفاق افتاده همچیو راجب جیمین بهش گفتم از وقتی ک منو گروگان گرفته بود تا الان
هانا. من 18 سالم بود پیش ی نفر دیگه زندگی میکردم ک یکی از مافیا ها میاد منو با خودش میبره بعد ک میفهمم اسمش جیمنه اون قانونای خودشو داشت منم از این قانونش متنفر بودم تاحالا دست بهم نزده بود ولی وقتی وارد ی اتاقی شدم ک نباید میشدم منو اذیت کرد بعد چند وقتی باهام خوب بود رفتش مسافرت برگشت بازم باهام خوب بود ولی وقتی روزی ک با نامی اون درختو طراحی کردی روش رفتم پیشش فهمید از عمارت اومدم بیرونو منو تا سر حد مرگ شکنجه میداد هرشب اون ب من بمن هق تجاوز کرد ولی نذاشتم دخترونگیمو از بگیره اون موقع فهمیدم خون اشامه اول خودکشی کردم ولی سهو دوست صمیم ک دکتر بود منو نجات داد ازش کمک خواستم ک منو فراری بده اون با هواپیمای خودش منو برد امریکا و هیچ ردی ازمون بجا نذاشت من تصمیم گرفتم ک انتقاممو از جیمین بگیرم من دوستش داشتم اما اون نه ی تیم مافیا تشکیل دادم و نوی دو سال شدم بزرگترین مافیا و سر ی محموله با جیمین شرط بستم ما باهم خوب بودیم جیمین داشت تبدیل میشد ب پدرش ولی با محبت من خوب شد چند روز بعدش ب هم اعتراف کردیم دوست داریم همو سر گرفتن محموله هیون میخواست ب جیمین شلیک کنه ک من مقابلش وایسادم و ب من خورد جیمین برای زنده موندنم منو بخون اشام تبدیل کرد و تا امروز ک فهمیدم ی زنو ی بچه داره هق هق بابایی من چیکار کنم (داستانشو خلاقه گفتم از پارت 1 تا الان دیگهه خودتون میدونید داستان چیه)
چول. هوش دخترم گریه نکن بهت کمک میکنم تا بفهمی اون بچه جیمینه یا نه ولی نباید میدونو خالی کنیو بزاری برای اون زنه باید قوی باشی جیمینم مطمئنن میخواسته بهت بگه ولی تو باید درخواستشو قبول میکردی عد ک فهمیدی بچع مال اونه یا ن تموم میکردی رابطرو هوم شاید اون بچه رو جیمینم نخوادش مطمئنن الان خیلی ناراحته
هانا. پدرم راست میگفت من باید قوی باشم حتما دل جیمینو شکوندم اما نمیتونم پیشش باشم میرم باهاش حرف میزنم تا قضیه رو بفهمم
فردا
اینم از این پارتتت
۳۹.۰k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.