《رومان دریای آبی 》
《رومان دریای آبی 》
پارت 5
وقتی دید که جیمین انقدر بهش نزدیک شده زود هولاش داد و گفت
ات : داری چیکار میکنی (با داد)
جیمین : حالت خوبه (با نگرانی)
ات با تعجب به دوربراش نگاه کرد از روی زمین بلند شد و روبه جیمین کرد
ات : من چرا اینجام تو نجاتم دادی
جیمین : آره داشتی غرق میشدی
ات چند قدمی به جیمین نزدیک شد و با عصبانیت و داد گفت
ات: چرا نجاتم دادی حتا اجازه ندارم با خیال راحت بمیرم
بعد از گفتن این حرف دوباره به سمت دریا قدم برداشت و با قدم های سری به سمت دریا میرفت
همین که روی پاهاش آب دریا را حس کرد دستی مانع رفتنش شد
جیمین دستاش رو محکم گرفت و با خوداش به سمت خوشکی می برد
ات تقلا میکرد که جیمین ولش کنه
جیمین : اجازه نمیدم که بمیری
اشک توی چشمان اون دوختر جم شد
وقتی حتا خانواداش نمیخوان اون زندگی کنه این پسر که هیچ شناختی ازش نداره نمیخواد اون بمیره قطعن این پسر یه فرشته بود
ات : ولم کن اصلا تو کی هستی که اجازه نمیدی ولم کنننن( با داد )
اما جیمین هیچ توجه به حرفاش نمیکرد
و دوباره اون رو از دریا بیرون آورد دستاش رو محکم ترگرفت
به سمت خوداش کشید و دست دیگراش را دوره کمراش حلقه کرد
و توی چند سانتی صورتاش گفت
جیمین : زندگي هرجوری باشه بهتر از مرگه
جیمین همه حرفایش را با داد و عصبانیت میگفت که اون دوختر
با چشمای اشکی و صدای لرزونی که از بغض و ناراحتی بود گفت
ات : تو چی میدونی که اینو میگی اون زندگي نیست
فقد عذابه من نمیتونم دیگه تحمل کنم لطفا ولم کن برم
جیمین دستاش رو دوره کمره ات محکم تر کرد
جیمین : ولت نمیکنم نمیزارم اين کارو بکنی
اون دوختر همیطور توی چشمانش خیره شده بود
چرا این پسر انقدر اسرار داشت تا اون رو نجات بده
همینطور توی چشم های هم خیره بودن تا اینکه با صدایی هردو نگاهش رو از هم گرفتن و به طرف صدا بردت ات با دیدن اون پدراش
بدناش از ترس لرزید و جیمین رو هول داد و پدراش به طرف اش اومد
و از موهایش گرفت
پ/ات : دوختره هر*زه معلوم هست داری چیکار میکنی
گفته بودم حتما یه کاری کردی نامزدت ولت کرد
ات هیچی نمیگفت و فقد از دردی که از کشیدن موهایش داشت
صورتاش رو جم کرده بود و اشک میریخت حتا اگه چیزی هم میگفت
کسی حرفاش رو باور نمیکرد
جیمین با قدم های سری به پدر ات نزدیک شد و دستاش رو روی دست
پدر ات گذاشت و از موهایش شدا کرد
و دست ات گرفت و پشت خودش قایم کرد
جیمین : اگه یک دفه دیگه دستت بهش بخوره اون وقت دیگه مراعات سنتو نمیکنم
ادامه دارد ؟؟؟؟؟؟؟
اجازه خوندن بدون لایک ندارید 😉
پارت 5
وقتی دید که جیمین انقدر بهش نزدیک شده زود هولاش داد و گفت
ات : داری چیکار میکنی (با داد)
جیمین : حالت خوبه (با نگرانی)
ات با تعجب به دوربراش نگاه کرد از روی زمین بلند شد و روبه جیمین کرد
ات : من چرا اینجام تو نجاتم دادی
جیمین : آره داشتی غرق میشدی
ات چند قدمی به جیمین نزدیک شد و با عصبانیت و داد گفت
ات: چرا نجاتم دادی حتا اجازه ندارم با خیال راحت بمیرم
بعد از گفتن این حرف دوباره به سمت دریا قدم برداشت و با قدم های سری به سمت دریا میرفت
همین که روی پاهاش آب دریا را حس کرد دستی مانع رفتنش شد
جیمین دستاش رو محکم گرفت و با خوداش به سمت خوشکی می برد
ات تقلا میکرد که جیمین ولش کنه
جیمین : اجازه نمیدم که بمیری
اشک توی چشمان اون دوختر جم شد
وقتی حتا خانواداش نمیخوان اون زندگی کنه این پسر که هیچ شناختی ازش نداره نمیخواد اون بمیره قطعن این پسر یه فرشته بود
ات : ولم کن اصلا تو کی هستی که اجازه نمیدی ولم کنننن( با داد )
اما جیمین هیچ توجه به حرفاش نمیکرد
و دوباره اون رو از دریا بیرون آورد دستاش رو محکم ترگرفت
به سمت خوداش کشید و دست دیگراش را دوره کمراش حلقه کرد
و توی چند سانتی صورتاش گفت
جیمین : زندگي هرجوری باشه بهتر از مرگه
جیمین همه حرفایش را با داد و عصبانیت میگفت که اون دوختر
با چشمای اشکی و صدای لرزونی که از بغض و ناراحتی بود گفت
ات : تو چی میدونی که اینو میگی اون زندگي نیست
فقد عذابه من نمیتونم دیگه تحمل کنم لطفا ولم کن برم
جیمین دستاش رو دوره کمره ات محکم تر کرد
جیمین : ولت نمیکنم نمیزارم اين کارو بکنی
اون دوختر همیطور توی چشمانش خیره شده بود
چرا این پسر انقدر اسرار داشت تا اون رو نجات بده
همینطور توی چشم های هم خیره بودن تا اینکه با صدایی هردو نگاهش رو از هم گرفتن و به طرف صدا بردت ات با دیدن اون پدراش
بدناش از ترس لرزید و جیمین رو هول داد و پدراش به طرف اش اومد
و از موهایش گرفت
پ/ات : دوختره هر*زه معلوم هست داری چیکار میکنی
گفته بودم حتما یه کاری کردی نامزدت ولت کرد
ات هیچی نمیگفت و فقد از دردی که از کشیدن موهایش داشت
صورتاش رو جم کرده بود و اشک میریخت حتا اگه چیزی هم میگفت
کسی حرفاش رو باور نمیکرد
جیمین با قدم های سری به پدر ات نزدیک شد و دستاش رو روی دست
پدر ات گذاشت و از موهایش شدا کرد
و دست ات گرفت و پشت خودش قایم کرد
جیمین : اگه یک دفه دیگه دستت بهش بخوره اون وقت دیگه مراعات سنتو نمیکنم
ادامه دارد ؟؟؟؟؟؟؟
اجازه خوندن بدون لایک ندارید 😉
۴.۵k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.