تو مال منی. (پا ت ۸)
#You'r_mine❤️🩹🫂✨
Part:8✨
#تو_مال_منی❤️🩹🫂✨
پارت:8✨
رفتم کنارش دراز کشیدم.
بغلم کرد منم بغلش کردم.
پیشونیمو ب...و...س...ید.
چشماشو بست و بعد از چند دقیقه خوابش برد.
منم چشمامو بستم و خوابیدم.
"ویو جونگکوگ"
چشمامو باز کردم.
دیدم ا.ت تو بغلمه.
خیلی قشنگ خوابیده بود خیلی کیوت بود.
رو ل...با...ش بوسه سطحی ای زدم و لبخند زدم.
بعد گوشیم از رو میز برداشتم و به ساعت نگاه کردم.
ساعت یک ظهر بود.
از تو جام پاشدم و ل...با....سامو در آوردم.
بعد زخممو باز کردم و دیدم خوب شده یکی دو روز دیگه کلا خوب میشد.
رفتم داخل حموم و وانو پر کردم.
نشستم تو وان.
بعد چند مین شامپو رو برداشتم و سرمو شستم.
بعد بدنمو شستم و حوله رو دور خودم پیچیدم و از حموم بیرون رفتم.
در کمدمو باز کردم و لباس برداشتم و قبل اینکه تیشرتمو بپوشم زخممو پانسمان کردم و بعد تیشرتمو پوشیدم.
رفتم که ا.ت رو بیدار کنم که بریم ناهار بخوریم.
آخه ساعت تقریبا 3 بود و وقت ناهار بود.
آروم دستمو نوازش وار روی صورتش کشیدم.
بعد چند مین آروم آروم چشاش رو باز کرد.
با لبخند بهش گفتم:
وقت ناهاره ا.ت بیدار شو بریم ناهار بخوریم.
+هوممم باشه میشه قبلش بیام بغلت؟
-اوهوم.
ا.ت از جاش بلند شد و اومد بغلم و دستشو دور کردم حلقه کرد.
منم دستمو دور کمرش حلقه کردم.
بعد چند مین از هم جدا شدیم.
تخت رو مرتب کردیم و دست همو گرفتم و رفتیم پایین.
به آجوما گفتم:
-آجوما ناهار آمادس؟
آجوما: بله دو ساعت پیش آماده شده.
-دستت درد نکنه.
آجوما غذا رو گذاشت جلومون و بعد خودش رفت تو آشپز خونه.
غذا رو خوردیم.
از جاهامون پاشدیم و رفتیم رو کاناپه نشستیم.
تی وی رو روشن کردیم و داشتیم یه سریال میدیدیم که تازه شروع به بخش کرده بود.
یهو گوشیم زنگ خورد.
با دیدن اسم......چشمام درشت شد.
[ادامه دارد...]
Part:8✨
#تو_مال_منی❤️🩹🫂✨
پارت:8✨
رفتم کنارش دراز کشیدم.
بغلم کرد منم بغلش کردم.
پیشونیمو ب...و...س...ید.
چشماشو بست و بعد از چند دقیقه خوابش برد.
منم چشمامو بستم و خوابیدم.
"ویو جونگکوگ"
چشمامو باز کردم.
دیدم ا.ت تو بغلمه.
خیلی قشنگ خوابیده بود خیلی کیوت بود.
رو ل...با...ش بوسه سطحی ای زدم و لبخند زدم.
بعد گوشیم از رو میز برداشتم و به ساعت نگاه کردم.
ساعت یک ظهر بود.
از تو جام پاشدم و ل...با....سامو در آوردم.
بعد زخممو باز کردم و دیدم خوب شده یکی دو روز دیگه کلا خوب میشد.
رفتم داخل حموم و وانو پر کردم.
نشستم تو وان.
بعد چند مین شامپو رو برداشتم و سرمو شستم.
بعد بدنمو شستم و حوله رو دور خودم پیچیدم و از حموم بیرون رفتم.
در کمدمو باز کردم و لباس برداشتم و قبل اینکه تیشرتمو بپوشم زخممو پانسمان کردم و بعد تیشرتمو پوشیدم.
رفتم که ا.ت رو بیدار کنم که بریم ناهار بخوریم.
آخه ساعت تقریبا 3 بود و وقت ناهار بود.
آروم دستمو نوازش وار روی صورتش کشیدم.
بعد چند مین آروم آروم چشاش رو باز کرد.
با لبخند بهش گفتم:
وقت ناهاره ا.ت بیدار شو بریم ناهار بخوریم.
+هوممم باشه میشه قبلش بیام بغلت؟
-اوهوم.
ا.ت از جاش بلند شد و اومد بغلم و دستشو دور کردم حلقه کرد.
منم دستمو دور کمرش حلقه کردم.
بعد چند مین از هم جدا شدیم.
تخت رو مرتب کردیم و دست همو گرفتم و رفتیم پایین.
به آجوما گفتم:
-آجوما ناهار آمادس؟
آجوما: بله دو ساعت پیش آماده شده.
-دستت درد نکنه.
آجوما غذا رو گذاشت جلومون و بعد خودش رفت تو آشپز خونه.
غذا رو خوردیم.
از جاهامون پاشدیم و رفتیم رو کاناپه نشستیم.
تی وی رو روشن کردیم و داشتیم یه سریال میدیدیم که تازه شروع به بخش کرده بود.
یهو گوشیم زنگ خورد.
با دیدن اسم......چشمام درشت شد.
[ادامه دارد...]
۴.۷k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.