criminal case part25💔💉💽✒
criminal case part25💔💉💽✒
پارت آخر
از زبان ا/ت
تا خواستم از رو تخت بلند شدم انقدر خسته بودم و دیگه هیگ جون یا نفسی برام باقس نمونده بود که پرت شدم پایین
دستمو محکم تکیه دادم به دیوار اتاق که از رو زمین بلد شم اما پاهام توان نگه داشتن تعادل بدن ضعیفمو نداشت بخاطر همین تکیه دادم به دیوار و خودمو بهش می کشوندم که از اتاق خارج شم
بعد که از اتاق خارج شدم سمت پله ها رفتم تا از خونه برم بیرون هرجایی رو از این اینجا که
یکدفعه چشمام سیاهی رفت نزدیک بود بیوفتم که به موقع نرده هارو گرفتم تا نیوفتم
نفسام داشت دیگه بند می اومد احساس می کردم اکسیژن کمی برام باقی موتده با وجود اینکه تو هوا یه عالمه اکسیژنه ولی بازم احساس خفگی می کردم
برای بار دوم دیگه تعادلمو از دست دارم و تنها چیزی که حس کردم فقط ضرباتی بود که هربار به سرم وارد میشد و دستا و پاهایی که با هر بار برخورد با پله های سنگی یکی از استخونام میشکست
که بلخره سطح زمینو حس کردم و به آرامش ابدی رسیدم چون می دونسنم این آخرین ضربه ایه که تو زندگیم حس میکنم.....
عررررررررررر سر این پارتای آخر واقعا عر زدم😢😢😭😭😭
پایان فلش بک
این ها ویدیو هایی از دوربین مدار بسته ای بودن که تهیونگ اون فایل هارو تو هاردش مخفی کرده بود و به لطف کلویی همه ی اونا بر ملام شد
شاید بهتر بود هرگز این راز کثیف برملام نمیشد چون حالا باعث شده جونگ کوک بیشتر لز همیشه احساس درد و ضعف کنه طوری که مثل یعقوب در فراق ا/ت اشک ریخت و چشماش کور شد😭😭
خب اینم از پایان این فیک میدونم کم بود ولی خب داستان بدون ا/ت چندان لذتی نداره هرچقدر هم که از گذشته فلش بک داشته باشیم جای خالیه ا/ت حس میشه
بخاطر همین تو پارتای کمی تمومش کردم
امید وارم لذت برده باشید از این فیک البته اگه از غم و ناراحتی و بدبختی کسی لذت می برید
پارت آخر
از زبان ا/ت
تا خواستم از رو تخت بلند شدم انقدر خسته بودم و دیگه هیگ جون یا نفسی برام باقس نمونده بود که پرت شدم پایین
دستمو محکم تکیه دادم به دیوار اتاق که از رو زمین بلد شم اما پاهام توان نگه داشتن تعادل بدن ضعیفمو نداشت بخاطر همین تکیه دادم به دیوار و خودمو بهش می کشوندم که از اتاق خارج شم
بعد که از اتاق خارج شدم سمت پله ها رفتم تا از خونه برم بیرون هرجایی رو از این اینجا که
یکدفعه چشمام سیاهی رفت نزدیک بود بیوفتم که به موقع نرده هارو گرفتم تا نیوفتم
نفسام داشت دیگه بند می اومد احساس می کردم اکسیژن کمی برام باقی موتده با وجود اینکه تو هوا یه عالمه اکسیژنه ولی بازم احساس خفگی می کردم
برای بار دوم دیگه تعادلمو از دست دارم و تنها چیزی که حس کردم فقط ضرباتی بود که هربار به سرم وارد میشد و دستا و پاهایی که با هر بار برخورد با پله های سنگی یکی از استخونام میشکست
که بلخره سطح زمینو حس کردم و به آرامش ابدی رسیدم چون می دونسنم این آخرین ضربه ایه که تو زندگیم حس میکنم.....
عررررررررررر سر این پارتای آخر واقعا عر زدم😢😢😭😭😭
پایان فلش بک
این ها ویدیو هایی از دوربین مدار بسته ای بودن که تهیونگ اون فایل هارو تو هاردش مخفی کرده بود و به لطف کلویی همه ی اونا بر ملام شد
شاید بهتر بود هرگز این راز کثیف برملام نمیشد چون حالا باعث شده جونگ کوک بیشتر لز همیشه احساس درد و ضعف کنه طوری که مثل یعقوب در فراق ا/ت اشک ریخت و چشماش کور شد😭😭
خب اینم از پایان این فیک میدونم کم بود ولی خب داستان بدون ا/ت چندان لذتی نداره هرچقدر هم که از گذشته فلش بک داشته باشیم جای خالیه ا/ت حس میشه
بخاطر همین تو پارتای کمی تمومش کردم
امید وارم لذت برده باشید از این فیک البته اگه از غم و ناراحتی و بدبختی کسی لذت می برید
۳۴.۳k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.