لیسا: رفتیم بیرون و لباس خریدیم به جیسو هم خبر دادیم تا ب

لیسا: رفتیم بیرون و لباس خریدیم به جیسو هم خبر دادیم تا بامون بیاد بازار

رزی: ۴ تایی رفتیم بازار و کلی لباس خریدیم و وسایل های دیگه من عاشق لباسم بودمم

عکس لباس رزی رو می زارم

جنی: سوار ماشین لیسا شدیم و رفتیم

جی یون : خوش اومدید دختراااا خیلی خوشحالمم که می بینمتون


رزی جیسو جنی لیسا: ماهم همینطور

و بگم خیلی زیاد بود جمعیت حدود ۱۰ نفر
( نیم ساعت بعد)


رزی: خیلی خسته شده بودیم نشتیم که یهوو یکی در رد

جی یون: وای اومدن بلخره

لیسا: کیا؟

جی یون: می فهمید

جی یون: رفتم در رو باز کردم اقای پارک جیمین و اقای جئون جونگ‌کوک بودن

جیمین و جونگ کوک: سلام خانم جی یون

جی یون: سلام بیاید تو


رزی: نشسته بودم و داشتم با لیسا حرف می زدم

رزی: عشقم

لیسا: جانم زندگیم

رزی: به نظرت کین؟

لیسا: همین که رزی گفت کین یهوو جیمین با ی مردی به اسم کوک اومدد

جی یون: دخترا اقای جیمین جونگ‌کوک
اقای جیمین و کوک دخترا

جیمین : می شناسمشون

کوک: عا اونا منم می شناسم پس

جی یون: واقعا خیلیم عالیه

لیسا: هممون خشکمون زده بود

رزی : اینننن منن اینجا باهممم ی جا پارتی ووو لیی سااا

لیسا: نکنه من عاشق جونگ‌کوک شدم وایی😱😱😱 به چانیول خیانت نکنممممم


جنی: اههه

جیسو: خفه مکه ندید پدیدیم

رزی: اره بیاین حال کنیممم واسه خودمون😳 پایان پارت 4