فیک ران پارت 23
ویو ا/ت:
چقد اینجا تاریکه...اصن کودوم گوری عمارت ساختن؟ ایشششش به راهم باید ادامه بدم...حتی اگه حق با منم باشه اونا هرگز قبول نمیکنن و حتمن شکنجم میکنن... خدایا....منو بکش..من باید دوباره به خودکشی کردن فک کنم.... چاره همینه.. ارع دقیقن چاره همینه..این عجیبه ک کسی دنبالم نمیکنه.. احتمالن دارم رَسَد میشم..ارع...ولی من باید به راهم ادامه بدم..تاثیر ندارع..نه ... ولی حتا اگه قراره شکنجه ام بشم..من به تموم اون دردا عادت دارم...هرکی روزی شصت بار شکنجه بشه براش فرقی ندارع... تازه من از خدامه منو بکشن...برام مهم نیست کارمو راحت تر میکنن..تازه منم چیزی برای از دست دادن ندارم.. داداشم خیلی ریلکسه خیلی ریلکس بود انگار یه اتفاق ساده بود..ولی متوجه نبود با رفتنش خونه رو برام به جهنم تبدیل کرده بود..اما دیگه چه فرقی دارع؟ من خانوادمو برای بار هزارم از دست دادم... حتی من دوستامو از دست دادم ..حتی دوس پسرامم منو بخاطر چیز های مسخره ولم کردن..خب این چه معنی ای به غیر از اینکه من موجود اضافی و مسخره ای هستم میتونه توجیح کنه؟
تمام دوستایه صمیمی من دوست صمیمیه خودشونو دارن..من اولین انتخاب نیستم..و جایگزین بقیهم ..!
...من کجام؟ چقد از عمارت دور شدم...
اوف بی خیال جلوم فقط سیاهیه هیچ نور و چراغی پیدا نمیشه.. ولی کفشام..ارع کفشام تو تاریکی یه نور خفیف و کمی بیرون میدن.. خب همین برای اینکه جاده رو درست برم کافیه...فقط به رام ادامه میدم...
ویو کوکو:
ینی تو ۱۰ دیقه تونست فرار کنه؟ ینی انقد بی عرضه شدیم؟ ...نه بابااا شاید فقط دست کم گرفتیمش...ارع همین طوره.. خب بریم سراغ دوربینا...اع...اینا چیه؟ یه چیز مشکی و لزج چسبیده به دوربین بزار ببینم...
کوکو: این چ کوفتیه؟ آدامسهههه؟؟ مشکیهههه؟؟؟!!از کجاااا؟؟؟!!!! اوفففف حالا چطوری پیداش کنیم... بزار یزره عقب تر بزنمش... ارع..از راهرویه ورودی رد شد .. نگهبانارو شل و پل کرد...کجا رف...؟؟
.
.
اععععععع یاخدااااا قلبمممم...*یهو از بالای دوربین دست تکون داد و آدامسو چسبوند به دوربین...* به سرعت نور دوربین اول..دوم...سوم..چهارم...تا هفتم رو چسبوند..دیگه دوربینه مجهز به فضایه ا/ت نیس...فعال نیسسسسسس
ای تففففف برینه به این شانسسس
ویو سانزو: ای ران پدر تمساحه مادر کوسههههه گیرت بیارم جرت میدممم* سنجو رو با خودش آورده ک شاید به حرف اون گوش بده*
ادامه دارد...😂
چقد اینجا تاریکه...اصن کودوم گوری عمارت ساختن؟ ایشششش به راهم باید ادامه بدم...حتی اگه حق با منم باشه اونا هرگز قبول نمیکنن و حتمن شکنجم میکنن... خدایا....منو بکش..من باید دوباره به خودکشی کردن فک کنم.... چاره همینه.. ارع دقیقن چاره همینه..این عجیبه ک کسی دنبالم نمیکنه.. احتمالن دارم رَسَد میشم..ارع...ولی من باید به راهم ادامه بدم..تاثیر ندارع..نه ... ولی حتا اگه قراره شکنجه ام بشم..من به تموم اون دردا عادت دارم...هرکی روزی شصت بار شکنجه بشه براش فرقی ندارع... تازه من از خدامه منو بکشن...برام مهم نیست کارمو راحت تر میکنن..تازه منم چیزی برای از دست دادن ندارم.. داداشم خیلی ریلکسه خیلی ریلکس بود انگار یه اتفاق ساده بود..ولی متوجه نبود با رفتنش خونه رو برام به جهنم تبدیل کرده بود..اما دیگه چه فرقی دارع؟ من خانوادمو برای بار هزارم از دست دادم... حتی من دوستامو از دست دادم ..حتی دوس پسرامم منو بخاطر چیز های مسخره ولم کردن..خب این چه معنی ای به غیر از اینکه من موجود اضافی و مسخره ای هستم میتونه توجیح کنه؟
تمام دوستایه صمیمی من دوست صمیمیه خودشونو دارن..من اولین انتخاب نیستم..و جایگزین بقیهم ..!
...من کجام؟ چقد از عمارت دور شدم...
اوف بی خیال جلوم فقط سیاهیه هیچ نور و چراغی پیدا نمیشه.. ولی کفشام..ارع کفشام تو تاریکی یه نور خفیف و کمی بیرون میدن.. خب همین برای اینکه جاده رو درست برم کافیه...فقط به رام ادامه میدم...
ویو کوکو:
ینی تو ۱۰ دیقه تونست فرار کنه؟ ینی انقد بی عرضه شدیم؟ ...نه بابااا شاید فقط دست کم گرفتیمش...ارع همین طوره.. خب بریم سراغ دوربینا...اع...اینا چیه؟ یه چیز مشکی و لزج چسبیده به دوربین بزار ببینم...
کوکو: این چ کوفتیه؟ آدامسهههه؟؟ مشکیهههه؟؟؟!!از کجاااا؟؟؟!!!! اوفففف حالا چطوری پیداش کنیم... بزار یزره عقب تر بزنمش... ارع..از راهرویه ورودی رد شد .. نگهبانارو شل و پل کرد...کجا رف...؟؟
.
.
اععععععع یاخدااااا قلبمممم...*یهو از بالای دوربین دست تکون داد و آدامسو چسبوند به دوربین...* به سرعت نور دوربین اول..دوم...سوم..چهارم...تا هفتم رو چسبوند..دیگه دوربینه مجهز به فضایه ا/ت نیس...فعال نیسسسسسس
ای تففففف برینه به این شانسسس
ویو سانزو: ای ران پدر تمساحه مادر کوسههههه گیرت بیارم جرت میدممم* سنجو رو با خودش آورده ک شاید به حرف اون گوش بده*
ادامه دارد...😂
۱۹.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.