فیک کوک ( اعتماد)پارت۷۳
از زبان تهیونگ
بعده چند دقیقه صدای قدم هایی رو روی پله ها شنیدم رفتم سمت پله ها که جانگ شین و جونگ کوک رو باهم دیدم
جونگ کوک خودشو رسوند بهم و گفت : تهیونگ چیشده ا/ت کجاست؟
دستم و گذاشتم روی شونش و گفتم : اول آروم باش بزار توضیح بدم ا/ت نمیدونم از کجا و کی یه هارد گرفته توی اون هارد اون فیلمی که چندماه پیش گمش کردی بوده یعنی ا/ت متوجه مرگ پدرش به دست تو شده
جونگ کوک موهاش رو به هم ریخت و گفت : کجاست ا/ت کجاست
به اتاق اشاره کردم و گفتم : داغون بود ما رو از اتاقش بیرون کرد و در رو قفل کرد
دره اتاق ا/ت رو زد با صدای بلند گفت : ا/ت در رو باز کن
از زبان ا/ت
با شنیدن صداش بلند شدم و روبه در وایستادم و جلوی دهنم رو گرفتم تا صدای گریه هام رو نشنوه آروم زمزمه وار گفتم : دست از سرم بردار
جونگ کوک چند بار دستگیره رو کشید و گفت : ا/ت این دره لعنتی رو باز کن با تو اَم
دستام رو گذاشتم روی گوشام تا نشنوم صداش رو.
اما با ضربه هایی که به در میزد میخواست در رو بشکنه
از در فاصله گرفتم نمیدونم چرا اشکام سر خود شده بودن که بدون اجازه من می چکیدن
در باز شد و جونگ کوک جلوم ظاهر شد یه قدم دیگه رفتم عقب اما بی توجه به تهیونگ که میگفت بهتره منو تنها بزاره وارد اتاق شد و اومد نزدیکم
با صدای لرزونی گفتم : به..من.. نزدیک.. نزدیک نشو
گفت : چرا ؟ هوم ؟ از من میترسی ؟
وقتی از سکوت من جوابی نشنید بلند داد زد و گفت : جوابه منو بده ا/ت برای چی خفه شدی
از اعصبانیت رگ های دستاش متورم شده بود تهیونگ که از وضعیت آشفته موجود انگار زنگ خطر رو شنیده بود اومد جونگ کوک رو گرفت و گفت : جونگ کوک بهتره بری بیرون الان وقت خوبی واسه بحث نیست
جانگ شین اومد داخل و گفت : جونگ کوک
اما جونگ کوک گفت : ا/ت
دیگه چشمام رو بستم و دهنم رو باز کردم و گفتم : آره میترسم...میخواستی منم بکشی مثل پدرم آره ؟ برای این منو اسیر خودت کردی ؟
جانگ شین گفت : ا/ت خواهش میکنم
اما من بی توجه به جانگ شین ادامه دادم : صادقانه دوستت داشتم اما تو منو نمیخواستی فقط اون اموال لعنتی رو میخوای ازم تو خیلی بی رحم و سنگدلی
خودش فقط بهم زل زده بود برگشت و از اتاق خارج شد..اما من با رفتنش نفسم بند اومد چشمام رو بستم و یه دستم رو گذاشتم روی سینم و دسته دیگم رو روی میز تهیونگ و جانگ شین اومدن سمتم
تهیونگ گفت : ا/ت آروم نفس بکش آرومتر
بلوزه تهیونگ رو تو مشتم گرفتم و بعده چند ثانیه جیسان اسپریم رو آورد...
بعد از زدن اسپری زانو هام سست شدن افتادم روی زمین تهیونگ گفت : جانگ شین بهتره تنهاش بزاریم
جانگ شین به من نگاه کرد و بعد به تهیونگ دوتایی رفتن بیرون و در رو بستن.. حرفای اون زنه تو مغزم تکرار شد«اگه کارش با تو هم تموم بشه به طرز فجیعی تو رو هم میکشه»
بعده چند دقیقه صدای قدم هایی رو روی پله ها شنیدم رفتم سمت پله ها که جانگ شین و جونگ کوک رو باهم دیدم
جونگ کوک خودشو رسوند بهم و گفت : تهیونگ چیشده ا/ت کجاست؟
دستم و گذاشتم روی شونش و گفتم : اول آروم باش بزار توضیح بدم ا/ت نمیدونم از کجا و کی یه هارد گرفته توی اون هارد اون فیلمی که چندماه پیش گمش کردی بوده یعنی ا/ت متوجه مرگ پدرش به دست تو شده
جونگ کوک موهاش رو به هم ریخت و گفت : کجاست ا/ت کجاست
به اتاق اشاره کردم و گفتم : داغون بود ما رو از اتاقش بیرون کرد و در رو قفل کرد
دره اتاق ا/ت رو زد با صدای بلند گفت : ا/ت در رو باز کن
از زبان ا/ت
با شنیدن صداش بلند شدم و روبه در وایستادم و جلوی دهنم رو گرفتم تا صدای گریه هام رو نشنوه آروم زمزمه وار گفتم : دست از سرم بردار
جونگ کوک چند بار دستگیره رو کشید و گفت : ا/ت این دره لعنتی رو باز کن با تو اَم
دستام رو گذاشتم روی گوشام تا نشنوم صداش رو.
اما با ضربه هایی که به در میزد میخواست در رو بشکنه
از در فاصله گرفتم نمیدونم چرا اشکام سر خود شده بودن که بدون اجازه من می چکیدن
در باز شد و جونگ کوک جلوم ظاهر شد یه قدم دیگه رفتم عقب اما بی توجه به تهیونگ که میگفت بهتره منو تنها بزاره وارد اتاق شد و اومد نزدیکم
با صدای لرزونی گفتم : به..من.. نزدیک.. نزدیک نشو
گفت : چرا ؟ هوم ؟ از من میترسی ؟
وقتی از سکوت من جوابی نشنید بلند داد زد و گفت : جوابه منو بده ا/ت برای چی خفه شدی
از اعصبانیت رگ های دستاش متورم شده بود تهیونگ که از وضعیت آشفته موجود انگار زنگ خطر رو شنیده بود اومد جونگ کوک رو گرفت و گفت : جونگ کوک بهتره بری بیرون الان وقت خوبی واسه بحث نیست
جانگ شین اومد داخل و گفت : جونگ کوک
اما جونگ کوک گفت : ا/ت
دیگه چشمام رو بستم و دهنم رو باز کردم و گفتم : آره میترسم...میخواستی منم بکشی مثل پدرم آره ؟ برای این منو اسیر خودت کردی ؟
جانگ شین گفت : ا/ت خواهش میکنم
اما من بی توجه به جانگ شین ادامه دادم : صادقانه دوستت داشتم اما تو منو نمیخواستی فقط اون اموال لعنتی رو میخوای ازم تو خیلی بی رحم و سنگدلی
خودش فقط بهم زل زده بود برگشت و از اتاق خارج شد..اما من با رفتنش نفسم بند اومد چشمام رو بستم و یه دستم رو گذاشتم روی سینم و دسته دیگم رو روی میز تهیونگ و جانگ شین اومدن سمتم
تهیونگ گفت : ا/ت آروم نفس بکش آرومتر
بلوزه تهیونگ رو تو مشتم گرفتم و بعده چند ثانیه جیسان اسپریم رو آورد...
بعد از زدن اسپری زانو هام سست شدن افتادم روی زمین تهیونگ گفت : جانگ شین بهتره تنهاش بزاریم
جانگ شین به من نگاه کرد و بعد به تهیونگ دوتایی رفتن بیرون و در رو بستن.. حرفای اون زنه تو مغزم تکرار شد«اگه کارش با تو هم تموم بشه به طرز فجیعی تو رو هم میکشه»
۲۸۵.۲k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.