عشق در نگاه اول پارت ۱۴
چند روز بعد
ویو ا.ت
با کوک داشتیم تلوزیون میدیدیم که زنگ در خورد درو باز کردم که دیدم یونا اومده
ا.ت : اینجا چه کار میکنی
یونا : گمشو خیانتکار
کوک : چیشده یونا چی میگی
یونا : کوک اینا رو نگاه کن
کوک : دیدم یونا چند تا عکس بهم نشون داد که ا.ت بایه پسره بوده دیگه خون به مغزم نرسید
کوک : ا.ت اینا چیه ؟ (باداد)
ا.ت : کوک باور کن اینا من نیستم (بغض)
کوک : خفه شو دختره هرزه
ا.ت : کوک با مشت زد تو دهنم که افتادم زمین
کوک : گمشو از خونم بیرون
ا.ت : میرم ولی مطمئن باش پشیمون میشی تو انقدر احمقی که حتی به دوست دختر خودتم اعتماد نداری (باگریه)
ویو ا.ت
باورم نمیشه چطور کوک به من اعتماد نداشته دیگه بدون اون نمیتونم زندگی کنم رفتم روی پل
ا.ت : مامان بابا دارم میام پیشتون (داد) رفتم نزدیک که پرت شدم پایین و دیگه هیچی نفهمیدم
ویو یورا
داشتم با نامجون توی پیاده رو قدم میزدم که دیدم مردم دور یه نفر جمع شدن رفتم نزدیک تر که جیغم در اومد
یورا : ا.تتتتتتتتتت(باداد)
نامجون : یورا چیشد ؟
یورا : نامجون توروخدا برو ماشینو بیار (گریه)
ویو یورا
نامجون ماشین رو آورد و رفتیم بیمارستان و زنگ اعضا هم اومدن به جز کوک ا.ت یک ساعت تو اتاق عمل بود و بعد دکتر اومد
یورا : دکتر حالش چطوره
دکتر : فعلا یه مدت تو کما هستن
یورا : وقتی اینو گفت افتادم روی زمین و فقط گریه میکردم
شوگا : پس کوک کجاست اون الان باید پیشش باشه
جی هوپ : من میرم دنبالش
پرش زمانی خونه ی کوک
کوک : کیه ؟
جیهوپ : هیونگ منم
کوک : چیشده
جیهوپ : باید بیای بیمارستان ا.ت خودکشی کرده
کوک : برام مهم نیست اون هرزه به من خیانت کرد اینارو ببین (عکسارو نشون داد)
جیهوپ : از کجا معلوم اینا فتوشاپ نباشه
کوک : برام اهمیتی نداره هیونگ برو (درو بست)
ویو جیهوپ
رفتم بیمارستان و قضیه رو برای اعضا تعریف کرد
یونجی : قطعا اون ا.ت نیست من از بچگی اونو میشناسم اصلا چنین آدمی نیست
پرستار : همراه های خانم کیم ا.ت
همه : ما
پرستار : مریضتون بهوش اومده
ویو یونجی
هممون رفتیم پیشش و دیدیم داره گریه میکنه
یورا : ا.ت چیشده
ا.ت : ............
دوستان این فیک پایان خوشی داره :)
ویو ا.ت
با کوک داشتیم تلوزیون میدیدیم که زنگ در خورد درو باز کردم که دیدم یونا اومده
ا.ت : اینجا چه کار میکنی
یونا : گمشو خیانتکار
کوک : چیشده یونا چی میگی
یونا : کوک اینا رو نگاه کن
کوک : دیدم یونا چند تا عکس بهم نشون داد که ا.ت بایه پسره بوده دیگه خون به مغزم نرسید
کوک : ا.ت اینا چیه ؟ (باداد)
ا.ت : کوک باور کن اینا من نیستم (بغض)
کوک : خفه شو دختره هرزه
ا.ت : کوک با مشت زد تو دهنم که افتادم زمین
کوک : گمشو از خونم بیرون
ا.ت : میرم ولی مطمئن باش پشیمون میشی تو انقدر احمقی که حتی به دوست دختر خودتم اعتماد نداری (باگریه)
ویو ا.ت
باورم نمیشه چطور کوک به من اعتماد نداشته دیگه بدون اون نمیتونم زندگی کنم رفتم روی پل
ا.ت : مامان بابا دارم میام پیشتون (داد) رفتم نزدیک که پرت شدم پایین و دیگه هیچی نفهمیدم
ویو یورا
داشتم با نامجون توی پیاده رو قدم میزدم که دیدم مردم دور یه نفر جمع شدن رفتم نزدیک تر که جیغم در اومد
یورا : ا.تتتتتتتتتت(باداد)
نامجون : یورا چیشد ؟
یورا : نامجون توروخدا برو ماشینو بیار (گریه)
ویو یورا
نامجون ماشین رو آورد و رفتیم بیمارستان و زنگ اعضا هم اومدن به جز کوک ا.ت یک ساعت تو اتاق عمل بود و بعد دکتر اومد
یورا : دکتر حالش چطوره
دکتر : فعلا یه مدت تو کما هستن
یورا : وقتی اینو گفت افتادم روی زمین و فقط گریه میکردم
شوگا : پس کوک کجاست اون الان باید پیشش باشه
جی هوپ : من میرم دنبالش
پرش زمانی خونه ی کوک
کوک : کیه ؟
جیهوپ : هیونگ منم
کوک : چیشده
جیهوپ : باید بیای بیمارستان ا.ت خودکشی کرده
کوک : برام مهم نیست اون هرزه به من خیانت کرد اینارو ببین (عکسارو نشون داد)
جیهوپ : از کجا معلوم اینا فتوشاپ نباشه
کوک : برام اهمیتی نداره هیونگ برو (درو بست)
ویو جیهوپ
رفتم بیمارستان و قضیه رو برای اعضا تعریف کرد
یونجی : قطعا اون ا.ت نیست من از بچگی اونو میشناسم اصلا چنین آدمی نیست
پرستار : همراه های خانم کیم ا.ت
همه : ما
پرستار : مریضتون بهوش اومده
ویو یونجی
هممون رفتیم پیشش و دیدیم داره گریه میکنه
یورا : ا.ت چیشده
ا.ت : ............
دوستان این فیک پایان خوشی داره :)
۱۰.۷k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.