(نفرت نا تمام)Part.1 فصل²
جیمین*ویو
رفتم عمارت.
به عشقم رسیدم.
ولی خب چه فایده.
من که مجبورم انتقام بگیرم.
چون مادر بزرگم ا/ت رو میکشه.
تو این شرایطم.
من ا/ت رو نا امید میکنم.
مگه چه گناهی کردم.
که باید از بچه گی تا بزرگی انقدر درد بکشم.
الان اصلا نمیدونم چیکار کنم.
از مادربزرگم هم خسته شدم.
بهترین کاری که هم واسه عشقم واسه.
مادرم و پدر میتونم بکنم.
اینکه انتقامم رو بگیرم.
ولی خب مجبورم.
2هفته بعد.
امشب شب عروسی من و ا/ت هستش.
من اماده شدم.
ا/ت هم اماده شد.
میخام امشب حالم خوب باشه.
البته وقتی پیش ا/ت هستم حالم خوبه.
پسرعموی ا/ت رو دیدم.
که داره میره پیش پدربزرگش.
داشت بهش یه چیزایی میگفت
خیلی کنجکاو بودم.
حالا بیخیال.
هیچی نمیتونه حالم رو بد کنه
ا/ت*ویو
موقع رقصیدن بود.
همه اومدن وسط خیلی خوشحال بودم.
که به جیمین رسیدم.
خب همه ی عروس دامادا خوشحال میشن
جیمین*ویو
موقع رقص بود.
زوج ها میومدن میرقصیدن.
این عروس داماد ها.
پسرعموی ا/ت هم اومد.
با زوجش.
خیلی تعجب اور بود.
زنه رو دیدم.
دیدم لارا هستش.
وقتی با لارا چشم تو چشم شدم.
اونم به من نگاه کرد و یه لبخند موزیانه بهم زد.
این دختره اینجا چه غلتی میکنه.
نکنه پسرعموی ا/ت هم میدونه.
که......
رقص تموم شد.
من رفته بودم توالت دستام رو بشورم.
که لارا اومد تو.
گفتم
جیمین:تو اینجا چه غلتی میکنی
لارا:به تو چه با اون پسره بیشتر بهم خوشمیگذرا
جیمین:تو کارت شکار پولداراست
لارا:اره
جیمین:پس که اینطور مثلا این همون موقع هایی که من و گول زدی و پولم رو میخواستی
لارا:اره دقیقا با این پسره هم همینکار میکنم
جیمین:پس که اینطور
با گوشیم داشتم ضبط میکردم.
صداش رو
یهو گوشیم رو اوردم بالا بهش نشون دادم.
لارا:چی صدام رو ضبط میکردی اشغال
جیمین:اگه به من و خانواده ام و ا/ت کاری نداشته باشی شاید به پسرعموی ا/ت نشون ندم
لارا:باشه هیچی به ا/ت و خانواده ات نمیگم
جیمین:افرین دختر خوب حالا تا کسی شک نکرده از اینجا برو بیرون.
رفت بیرون منم رفتم بیرون پیش ا/ت.
عروسیمون بعد ۴ ساعت دیگه تموم شد.
رفتیم خونه مون.
خونه 2تایی من ا/ت.
پایان
رفتم عمارت.
به عشقم رسیدم.
ولی خب چه فایده.
من که مجبورم انتقام بگیرم.
چون مادر بزرگم ا/ت رو میکشه.
تو این شرایطم.
من ا/ت رو نا امید میکنم.
مگه چه گناهی کردم.
که باید از بچه گی تا بزرگی انقدر درد بکشم.
الان اصلا نمیدونم چیکار کنم.
از مادربزرگم هم خسته شدم.
بهترین کاری که هم واسه عشقم واسه.
مادرم و پدر میتونم بکنم.
اینکه انتقامم رو بگیرم.
ولی خب مجبورم.
2هفته بعد.
امشب شب عروسی من و ا/ت هستش.
من اماده شدم.
ا/ت هم اماده شد.
میخام امشب حالم خوب باشه.
البته وقتی پیش ا/ت هستم حالم خوبه.
پسرعموی ا/ت رو دیدم.
که داره میره پیش پدربزرگش.
داشت بهش یه چیزایی میگفت
خیلی کنجکاو بودم.
حالا بیخیال.
هیچی نمیتونه حالم رو بد کنه
ا/ت*ویو
موقع رقصیدن بود.
همه اومدن وسط خیلی خوشحال بودم.
که به جیمین رسیدم.
خب همه ی عروس دامادا خوشحال میشن
جیمین*ویو
موقع رقص بود.
زوج ها میومدن میرقصیدن.
این عروس داماد ها.
پسرعموی ا/ت هم اومد.
با زوجش.
خیلی تعجب اور بود.
زنه رو دیدم.
دیدم لارا هستش.
وقتی با لارا چشم تو چشم شدم.
اونم به من نگاه کرد و یه لبخند موزیانه بهم زد.
این دختره اینجا چه غلتی میکنه.
نکنه پسرعموی ا/ت هم میدونه.
که......
رقص تموم شد.
من رفته بودم توالت دستام رو بشورم.
که لارا اومد تو.
گفتم
جیمین:تو اینجا چه غلتی میکنی
لارا:به تو چه با اون پسره بیشتر بهم خوشمیگذرا
جیمین:تو کارت شکار پولداراست
لارا:اره
جیمین:پس که اینطور مثلا این همون موقع هایی که من و گول زدی و پولم رو میخواستی
لارا:اره دقیقا با این پسره هم همینکار میکنم
جیمین:پس که اینطور
با گوشیم داشتم ضبط میکردم.
صداش رو
یهو گوشیم رو اوردم بالا بهش نشون دادم.
لارا:چی صدام رو ضبط میکردی اشغال
جیمین:اگه به من و خانواده ام و ا/ت کاری نداشته باشی شاید به پسرعموی ا/ت نشون ندم
لارا:باشه هیچی به ا/ت و خانواده ات نمیگم
جیمین:افرین دختر خوب حالا تا کسی شک نکرده از اینجا برو بیرون.
رفت بیرون منم رفتم بیرون پیش ا/ت.
عروسیمون بعد ۴ ساعت دیگه تموم شد.
رفتیم خونه مون.
خونه 2تایی من ا/ت.
پایان
۱۲.۲k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.